گفتگو با بازیگر و برادرزاده‌ی حسین یاری + عکس

به گزارش افکارنیوز، شاید خاص ترین واژه یا کلمه ای که درباره «زهیر یاری» به ذهنم می رسه این باشه که بی نهایت صبور و خوش اخلاقه! در تمام چند ساعتی که با او مشغول گفتگو بودم ذره ای غرور را در رفتارش ندیدم و این نداشتن غرور در کلامش هم به وضوح دیده می شد. وقتی درباره بازیگری با او وارد بحثمی شوی آنچنان با حرارت سخن می گوید که به قول عامیانه «آچ مز» می شوی که او چقدر خوب این حرفه را می شناسد و تو را به این باور می رساند که بازیگری در همه وجودش رخنه کرده! خیلی اتفاقات وقتی در کنار هم چیده شد این بهانه را برای من به وجود آورد تا با او گفتگو کنم و این بهانه تازه بازی خوب او در سریال «اولین انتخاب» است، حرف های زهیر یاری می تواند بخشی از ادعای من را اثبات کند، بهتر است بقیه را از زبان خودش بخوانید.

زهیر یاری بازیگر ایرانی است. وی برادرزاده ی حسین یاری بازیگر سینما و تلویزیون است. زهیر یاری فارغ التحصیل رشته علوم سیاسی از دانشگاه تهران است. وی تاکنون در مجموعه های تلویزیونی بسیاری ایفای نقش کرده است.

اول از همه بگو چه خبر، روزهای خوبی را سپری می کنی؟


خدا را شکر بله! همه چیز خوبه. مشغول بازی در سریال «اولین انتخاب» به کارگردانی مهدی صباغ زاده هستم که فکر می کنم زمانی که این گفتگو چاپ شود، فیلمبرداری آن تمام شده و در حال پخش است.

و حالا درباره همین سریال جدیدت «اولین انتخاب» چطور شد که به این گروه پیوستی؟


به سادگی آب خوردن! سریال «سال های مشروطه» در قالب دیگری به نام «صدر اعظم» اسفند ماه گذشته از شبکه اول سیما پخش شد. برحسب تصادف آقای صباغ زاده همان موقع سریال «صدر اعظم» را دیده و درباره من پرس و جو کرده بودند و من به ایشان معرفی شدم و به همین سادگی به این گروه رسیدم.

خط اصلی داستان چیه؟


قصه مردی را روایت می کند که به شدت بدشانسه و دست به هر کاری می زنه یک افتضاح و خرابکاری را به بار می آورد و حادثه ای براش به وجود می یاد. یک جوون شهرستانی که از قضا در فیلم باجناقی مثل من(فرزاد) داره و مدام مورد تحقیر من قرار می گیره و در عین حال می خواهد با من رقابت هم کنه که از پس این کار بر نمی یاد، یعنی من نمی گذارم. داستان خوبی دارد امیدوارم که پربیننده شود و برای مردم ساعات خوشی را بسازد.

زهیر یاری از «یوسف پیامبر» تا سریال «میلیاردر» و این اواخر «اولین انتخاب» چند پله را صعود کرده؟


نمی دونم، احساس می کنم که صعود کمی داشتم. من هرگز خودم را به کاری وصل نکردم چون چه بخوام و چه نخوام آن اتفاق حتماً سر جای خودش برایم می افتد. شاید من تا الان بازیگر درجه یکی نبودم اما به اندازه خودم خوب بودم. این از خود تعریف کردن نیست، این را از عکس العمل های مردم می فهمم، وقتی من را می بینند و می گویند مثلاً در این سکانس کاری کردی که من را عصبانی کردی یا چقدر خوب بودی یعنی من کارم را درست انجام دادم.

بین همه کارهایی که بازی کردی کدوم نقد و تشویق مردم حسابی تو را ذوق زده کرده، به وجد اومدی و خستگی از تنت در رفت؟


سال گذشته تئاتری را به همراه افشین هاشمی بازی می کردم به نام «عشق من حامد بهداد» یک تئاتر دو نفره، با یک داستان ساده. در طول یک ساعتی که ما اجرا داشتیم مردم یک نفس می خندیدند و همین شادی مردم خستگی سال های سال را از تن من برد. مردمی که می آمدند و می گفتند ما پنج هزار تومن بلیط دادیم اما به اندازه ۵۰۰ هزار تومن حَظ بردیم. این اصلاً بحثریالی نیست وقتی به لبخند مردم فکر می کنی حالت خوب که نه، معرکه میشه. شادی مردم از هر چیزی مهمتره، حتی از سیمرغ گرفتن و واقعاً برام فرقی نداره که در کدوم ژانر کار کنم.

در تمام سال هایی که کار کردی بزرگترین تجربه ای که به دست آوردی چی بوده؟


خیلی چیزها، هر روز بازیگری تجربه است. بازیگری بهت یاد می ده که صبور باشی، بازیگری یادت می ده که حسود نباشی چون هم جا برای تو هست و هم زمان! چون وقتی حسادت داشته باشی به همون اندازه همه کینه می یاد و بعد از کینه نسبت به همه بدگمان می شی، بازیگری بهم یاد داد که آرامش داشته باشم، آرامش داشتن مساوی است با درست کار کردن! چون قبل از این خیلی با خودم کلنجار می رفتم و اطرافم زیادی شلوغ بود اما حالا با آرامش، صبوری، بی حسادت و کینه کاری می کنم و از کارم هم لذت می برم.

تا به حال نقدی را درباره خودت شنیدی که برات جای پیشرفت داشته باشه؟


صددرصد. همیشه بزرگترین منتقد می تونه خودِ فرد باشه، وقتی تو با همه توانایی که داری اونقدر منصفانه درباره خودت حرف بزنی یعنی می دونی اشکال کارت کجاست. اینکه من جنبه خودم را بالاتر از آن چیزی که هست ببرم. من در سریال «میلیاردر» با خودم خیلی شوخی می کردم، برای اینکه بهمن یک سری بچگی داشت که من اون را به خوبی می شناختم و ما به ازای بیرونی اش را در وجود خودم می دیدم و این انتقادی بود که به زهیر یاری ایام نوجوانی داشتم که چقدر سطحی و کودکانه نگاه می کردم. خدا را شکر که از این ماجرا آسیبی ندیدم اما این نگاه سطحی و کودکانه برای همه عمر جواب نمی ده. بزرگترین نقدی که خودِ زهیر یاری به خودش می کنه اینه که جدی باشم و واقعیت را آن طوری که هست بپذیرم و دنیای اطراف را واقعی و با مختصات خاص خودش ببینم و دیگه دچار سَبُکسری نشوم.

در همه کارهایی که بازی کردی خوب ظاهر شدی! چه آن نقش های تاریخی مثل «یوسف پیامبر»، چه کارهای طنز تقریباً اجتماعی! اما بهمن سریال «میلیاردر» چیز دیگری بود، چرا در این سریال این قدر خوب ظاهر شدی؟


بهمن این چیزی نبود که مردم دیدند. من بهمن را بزرگ کردم، باهاش مدارا کردم، تا شد این. عشق بهمن به خانم سرور و آن شعر خواندن ها را من در دل کار آوردم البته با مشورتی که با زامیاد سعدونیان نویسنده کار و همین طور علیرضا امینی کارگردان داشتم. من سر این کار آرامش داشتم و این آرامش به خاطر وجود علیرضا امینی است که دست بازیگرش را باز می گذارد. بهمن کلی انرژی داشت و من می دونستم که کجا باید این انرژی را تخلیه کنم. یادمه در همان روزهای اول هم به علیرضا امینی گفتم من بهمن را طور دیگری بازی می کنم چون براش خواب های اساسی دیده بودم. بهمن در ابتدا مشخصات خاصی نداشت اما کمی که گذشت بهمن را بازسازی کردم. کلی هم ایده داشتم برای «میلیاردر ۲» که از قرار معلوم و طبق شنیده های من و با خبر جدیدی که به دستم رسیده قرار که ساخته شود.

مردم به طور یقین بهمن سریال «میلیاردر» را باور کردند، فکر می کنی بعد از این وقفه چند ماهه و حالا با پخش سریال «اولین انتخاب» مردم تو را به عنوان فرزاد این کار باور می کنند؟


امیدوارم. هیچ نقشی را نمی شود با نقش قبلی یک بازیگر مقایسه کرد چون آن انرژی که من برای بهمن گذاشتم با فرزاد این سریال قابل قیاس نیست. چون فرزاد مثل بهمن چندان طنز نیست. لحظات طنز داره اما بیشتر واسطه است برای دیده شدن دیگران. من کارم را انجام دادم، قضاوت آن را می گذارم به عهده مردم.

زندگی خوب خیلی چیزها به آدم هدیه می کنه، زندگی به تو چه هدیه هایی داده؟

هدیه زندگی در این ۳۴ سال برایم این بوده که دارم یاد می گیرم بدی ها و تلخی ها را برای خودم قابل هضم کنم، چون همان طوری که در زندگی به دست می آوریم همان طور هم از دست می دهیم! شاید فاصله این دو از نظر زمانی زیاد یا کم باشد ولی این اتفاق حتماً می افتد، قانون روزگار همین است. برای همین موقع به دست آوردن زیاد هیجان زده نمی شوم تا موقع از دست دادن افسرده نشوم!

از تجربه بازیگری گفتی، بزرگترین درسی که از زندگی گرفتی چه بوده؟


زندگی یادم داد که صبور باشم، عجله نکنم، زندگی یادم داده ریتم زندگی را طوری حفظ کنم که اگر اتفاقی قرار است برایم بیافتد آن طوری که خدا برایم رقم زده بیافتد. صادقانه تر بگویم شاید پیش از این، از اتفاقی که برایم می افتاد لذت کافی نمی بردم، نمی دونم شاید چون درک درستی از آن نداشتم و مختصات کلی زندگی را نمی شناختم و مدام پریشان بودم برای چیزهایی که زمان به دست آوردنشان برایم نرسیده بود، برای همین از لذت های زندگی بی دلیل خودم را محروم می کردم. مثلاً من اهل سفر نبودم و اگر به سفر می رفتیم مدام دل دل می کردم که کی تمام می شود تا من برگردم، اما حالا لزوم وجود سفر را خوب می دانم! حالا دارم تلاش می کنم از زندگی لذت ببرم، از بارونی که زیرش بروم، خیس شوم و مثل گذشته حرص نخورم حتی تلاش می کنم که دوستش داشته باشم. زندگی یادم داد که زندگی را درست و با لذت زندگی کنم.

دلت می خواد «راه زندگی» مردم به کجا ختم بشه؟


من همیشه می گویم ما به این دنیا آمدیم تا مسیری را طی کنیم تا به یک هدف بزرگتری برسیم. دلم می خواد روزگار به کسی تلخ و سخت نگذره، درسته که زندگی همه ما پُر از پیچ و خم و دست اندازه اما همه ما می دونیم که راه زندگی مون چیه، همه ما مولفه های زندگی را بلدیم فقط فراموش کاریم. همه ما از صبح تا شب درباره خوب و مفید بودن حرف می زنیم پس همانی باشیم که درباره آن می گویم و سعی کنیم برای زندگی، برای ادامه بقا و حیات زندگی دست خدا را خط نزنیم.

هر آدمی توی زندگی اش چیزهایی دارد که بهشون نرسیده، بزرگترین حسرت زندگی ات که همیشه بهش فکر می کنی؟


تقریباً آنچنان طلبی از خدا ندارم و بابت همه داشته ها و نداشته هایم شاکرش هستم، ولی از اونجایی که متاسفانه تا اندازه ای تنبل هستم خیلی دوست دارم قرصی را پیدا می کردم که یکباره زبان انگلیسی را مثل زبان مادری صحبت کنم، نمی دانم چرا اینقدر برایم غیر قابل دسترس شده.(باخنده)!

سوالات من داره تموم میشه اما تو چیزی از خودت نگفتی، یه کمی از خودت بگو؟


چقدر این گفتگو را دوست داشتم که از معرفی شروع نکردی و اجازه دادی گفتگو مسیر دیگری را برود. اما درباره زهیر یاری. زهیر در فصل زیبا و بی نظیر بهار به دنیا اومده، ۲۶ فروردین سال ۱۳۵۹ در تهران، تحصیلاتش رو در رشته علوم سیاسی دانشگاه تهران ادامه داده چیزی که هیچ ربطی به بازیگری ندارد و یک برادر کوچکتر از خودش داره به نام شعیب.

و اینکه زهیر یاری کیه! اون رو توی چند تا جمله یا کلمه برام تعریف کن؟


زهیر آدم مهربونیه، داره سعی می کنه صبورتر از قبل باشه، با شجاعت کامل می گه پیش از این یک خودخواهی افراطی داشته که آن را در خودش کمرنگ کرده، رفقاش براش خیلی اهمیت دارند، رک و رو راست، همیشه سعی می کنه رفتار صادقانه ای داشته باشه و از تظاهر کردن به شدت بدش می یاد. منطقی، حساس، کمی هم زود رنج! تازگی ها هم کم حوصله شده!

و حرف آخر، چیزی که شاید من نپرسیدم و از قلم افتاد؟


سپاس به خاطر این گفتگو که واقعاً آن را دوست داشتم. من واقعاً نمی دونم همین حالا چه کسی داره این گفتگو را کجای این سرزمین پهناور می خونه، شاید در مسیر سفر، شاید در خانه، شاید زیر سقف این آسمان بلند اما هر کجای این جهان که ایستادی، زندگی را درست و با صبوری زندگی کن. برای رسیدن به آن چیزی که دوستش داری عجله نکن فقط اجازه بده که زمان بگذره و یادت باشه که زهیر یاری یک روز این حرف ها را زد و تو آن را خواندی. به عنوان تماشاچی کارهایم دین ام را ادا کردم، چون تلاش کردم کلید واژه ۳۴ ساله ام را در اختیارات بگذارم. تلاش کنید شاد باشید! تمام!

راه زندگي/ شماره ۳۸۴/ نيمه دوم شهريور ماه ۹۲/ پرستو فولادي نژاد/ صفحه ۳۸