انسان مى تواند افكار خويش را كنترل كند و نگرانى را از مغز دور سازد، از غم و اندوه جانكاه برهد و شادمان و خاطر جمع زيست كند و اين كار وقتى ممكن است كه راه مهار كردن و مبارزه با نگرانى هاى فكرى را بداند و بفهمد كه بايد چگونه به جنگ نگرانى برود و از همه بهتر بايد علل و عوامل آنرا دريابد و بداند چه چيزى موجب نگرانى شده است .

میلیون ها مردم در چنگال دشمنى پنهان اسیرند. دشمنى که بیش از بسیارى، آسیب مى رساند. این دشمن، نیرو و سلامتى ما را تهدید مى کند، زندگى را تلخ مى کند و عمر را کوتاه. نگرانی هاى فکرى غالبا با توهمات و خیالات بیجا، زندگى را تاریک مى کند و انسان را دچار شکنجه و عذاب جهنم خود مى سازد. چون خوره طبقات مختلف اجتماع و انسانهاى متمدن را مى خورد ولى با همه زیانهاى طاقت فرسایى که دارد، باز قابل معالجه وکنترل است: انسان مى تواند افکار خویش را کنترل کند و نگرانى را از مغز دور سازد، از غم و اندوه جانکاه برهد و شادمان و خاطر جمع زیست کند و این کار وقتى ممکن است که راه مهار کردن و مبارزه با نگرانى هاى فکرى را بداند و بفهمد که باید چگونه به جنگ نگرانى برود و از همه بهتر باید علل و عوامل آنرا دریابد و بداند چه چیزى موجب نگرانى شده است. بسیاری از افکاری که به ذهن مان میرسد بی ارزش و بیهوده هستند، اما تفکر میتواند همین افکار بیهوده را تبدیل به ایده های بسیار ارزشمند نماید. اما چگونه؟

یکی از خواص و مزایای تفکر درست این است که ما قادر خواهیم بود افکار مدیریت کنیم. افکار ما یکی از مهمترین منابع و سرمایه های ماست. همانطور که به دنبال کنترل و مدیریت پول، زمان و امکانات خود هستیم، باید افکارمان را نیز مدیریت کنیم. اما هر فکری که در ذهن ما می گذرد ارزشمند نیست و زمان گذاشتن برای آن نیز ممکن است بی فایده باشد. آنچه که مهم و قابل اهمیت است، پرسشها و ایده هایی است که در ذهنمان شکل می گیرد. چه بسا پرسش به ظاهر بی اهمیتی که در ذهن ایجاد شود و بتواند مسیر زندگی را تغییر دهد. ادیسون تفکر را " فرایندی رمزی و درونی می داند که منجر به یک حوزه شناختی می‌گردد که نظام شناختی شخص متفکر را تغییر می‌دهد ". ودر برخی منابع نیزآمده که: " تفکر؛ حرکت از معلوم به مجهول است ".

همچنین خواجه عبدالله انصاری در کتاب منازل السائرین، می گوید: " تفکر جستجو نمودن بصیرت است برای رسیدن به مقصود و نتیجه ". از زمان سقراط و ارسطو تا زمان حال دربارة تفکر و ماهیت و مراحل آن بحث‌های زیادی به عمل آمده است. از جمله پیشروانی که توجه زیادی به تفکر و ماهیت آن نموده؛ جان دیوئی(۱۹۳۳) است. او در کتاب معروف " چگونه فکر می‌کنیم؟ " جریان تفکر را شامل مراحلی می‌داند که دو مرحله ابتدایی و انتهایی و پنج مرحله میانی را در برمی‌گیرد. مرحله اول یا ابتدایی، ‌ مرحله شک و ابهام است و آن زمانی است که انسان با یک موقعیت پیچیده رو به رو شده و درصدد یافتن پاسخی برای مسئله و مشکل ایجاد شده است.

مرحله انتهایی، زمانی است که فرد از شک و ابهام درآمده و به نتیجه و جواب دست یافته است. ویناک در کتاب " روان‌شناسی تفکر "، ‌ تفکر را چنین تعریف می‌کند: " تفکر سازمان دادن و تجدید سازمان در یادگیری گذشته جهت استفاده در موقعیت فعلی است ". سولسو(۱۹۹۰)، ‌ معتقد است که " تفکر فرایندی است که از طریق آن یک بازنمایی ذهنی جدید به وسیله تبدیل اطلاعات و تعامل بین خصوصیات ذهنی، قضاوت، انتزاع، استدلال و حل مسئله ایجاد می‌گردد ".

مهمترین موضوع این است که بیاد داشته باشید و فراموش نکنید، شما بزرگ تر از هر اتفاقی هستید که ممکن است برای شما رخ دهد. بدانید معجزه فقط در امور ماوراء الطبیعه نیست، بلکه در زندگی عادی و روزمره هم با تعمق و تفکر و کوشش مداوم، می توان معجزه کرد. همواره در خود، به دنبال قدرت خلاقه ای باشید که در زوایای وجودتان پنهان شده و کشف نگردیده است. خود را به حرکت بر انگیزید و نگذارید هیچ کس و هیچ چیز نا امیدتان کند.

تمام انگیزه های لازم برای شادمانی و تعالی در زوایای مغز شما نهفته است. مغز شما پر از اندیشه های کارآمدی است که هر قت بخواهید، می توانید از آن بهره بگیرید. آرام باشید و کمی فکر کنید. راهکارهای زیادی در ذهن شماست، شجاع باشید و شروع کنید. این فرمول را فراموش نکنید که " ایمان داشته باشید و به خدا توکل کنید و به خود اعتماد کنید، به توانایی و خلاقیت خود نیز ایمان داشته باشید و شجاع باشید ". اگر هر کدام از ما، از منابع غنی و سرشار و قدرت های نهفته در مغز و وجودمان آگاه شویم، به کارهای خارق العاده ای دست می یابیم که در بدو امر، باور کردنی نیست.

آن که خود را حقیر می شمارد، حقیرانه هم می اندیشد، ایده هایش حقیرانه است و مغزش به تحجر می گراید. اما آن که خود را دست کم نمی گیرد و به بزرگی خویش می اندیشد، توانایی اش روز افزون می گردد.

برای شروع ابتدا بایست ببینیم اصولاً فکر چیست و فرق آن با تفکر در کجاست چرا که بین فکروتفکر تفاوت بسیار وجود دارد.
" فکر ": یکی از تعاریف فکر را می توان چنین بیان کرد: " حرکت واژه ها در ذهن " که تقریبا همانهایی است که همه مردم تجربه اش را دارند. یعنی در هر لحظه هزاران فکر در ذهن هر انسانی در حرکت و جنبش است. برای همین است که مهار آن بسیار سخت و دشوار است.

اما " تفکر ": یعنی کنترل هدفمند فکر است ". یعنی اینکه فکر ما در اختیارمان باشد و د ر راستای نیازها و اهدافی که ترسیم کرده ایم به پیش رود. همانند یک کشتی که به بندر مقصد حرکت می کند نه به هر جایی که باد آن را ببرد. تفکر؛ یعنی رام و اهلی کردن فکر. فکرِ ما؛ خودسر است. یعنی از این شاخه به شاخه دیگر می پرد و نمی توان آن را روی یک موضوع ثابت نگه داشت و مسیری که به سمتش می رود قابل پیش بینی نیست. تفکر باعثمی شود که عنان فکر در دست متفکر باشد. تفکر یعنی باغبانی و پرورش فکر. فکر اگر به حال خود رها باشد و از القائات بیرونی از جمله افراد و رسانه ها و حوادثتاثیرات منفی بپذیرد به ثمرات و نتایج مفید نمی رسد. فکر همانند یک زمین است که اگر باغبانی داشته باشد می تواند درختان تنومند با محصولات فراوان داشته باشد. و اگر به حال خودش رها شود علف های هرز و بوته های بی ثمر آن را پر خواهد کرد. در این مسیر ما نیاز به دانشی خاص داریم تا بتوانیم این افکار را تحت کنترل خود درآوریم، لذا بعد از فهمیدن تعریف فکر و تفکر لازم و ضروری است که دانش تفکر را نیز به خوبی درک کنیم؟

" دانش تفکر " یعنی تحلیل و برسی نوع فکر کردن وتفکرخود. ما درباره بسیاری از مسائل فکر می کنیم و بر اساس نتایجی که از تفکرمان می گیریم نیز دست به عمل می زنیم. اگر نتیجه تفکر ما این باشد که کاری خوب است انجامش می دهیم و معمولاً هم نسبت به تفکرمان اعتماد زیادی داریم. به بیان دیگر مرکز ثقل هویت ما، تفکرمان است. دانش تفکر ما را تشویق می کند که به روش تفکرمان بیاندیشیم و آنرا بهبود دهیم. هرچه روش تفکرمان بهبود یابد، نتایج و محصولات آن نیز بهبود خواهد یافت. امروزه در دنیای علوم جدید، برخی دانشمندان به روشها ومولفه های تفکر پرداخته اندو نتایج بسیار جالبی نیز گرفته اند. همچون دکتر " ادوارد دو بونو " مبدع نوعی تفکر خلاق بنام " تفکر جانبی "، و دکتر " پیتر سنگه " " محقق در زمینه " تفکر سیستمی " شده اند. حکیمان بزرگ ما نیز در گذشته از بسیاری از این روشها استفاده کرده اند که امروزه این روشها بصورت اکادمیک و هدفمند در مباحثدانش تفکر مطرح می گردد. برخی از روشهای تفکر عبارتند از: تفکر خلاق، تفکر سیستمی، تفکر انتقادی، تفکر استراتژیک، تفکر اجرایی، تفکر تحلیلی و اصول و روشهای تصمیم گیری و…

لئوناردو داوینچی درمورد مدیریت افکارچنین می گوید: که برای مدیریت پرسش ها و ایده ها لازم است که در ابتدا یادداشت شوند. در این زمینه اصلاً نباید به حافظه اطمینان داشت به خصوص حافظه کوتاه مدت که حتی شاید نتواند موضوع را برای ۲ دقیقه نیز نگه دارد. وقتی ایده ها و پرسش ها یادداشت می شود دیگر فراموش نمی شود و قابلیت نگهداری را پیدا می کند. پرسش ها و ایده ها در هر زمانی ممکن است به ذهن برسد و نمی توان شکل گیری آنها را پیش بینی کرد. چه بسا در وضعیتی باشیم که اصلاً آمادگی نوشتن آن را نداشته باشیم مثلا وقتی در حال استراحت، استحمام و یا در حال ورزش هستیم. معمولاً پرسش ها و ایده ها در حالت عدم تعادل به ذهن متبادر می شود. مثلاً وقتی فردی تازه از خواب بیدار می شود ممکن است ایده نابی به ذهنش برسد. پس یکی از بسترهای لازم برای تحقق مدیریت افکار، همراه داشتن یک دفترچه یادداشت کوچک است تا هیچ پرسش و ایده ای از قلم نیفتد.

در یک کلام، تفکر یعنی " کیمیاگری فکر "؛ ممکن است بسیاری از افکاری که به ذهن ما می رسد بی ارزش و بیهوده باشد، اما تفکر می تواند همین افکار بیهوده را تبدیل به ایده های بسیار ارزشمند نماید. اما چگونه؟ این همان کیمیا وجادوی تفکر است.

۱ - ابتدا بایست سعی کنید. برای ورودی مغز خودتان درب خوب و محکم بگذارید. یعنی بایست اجازه ندهید هر فکری به مغز شما وارد شود. این را باور کنید که متاسفانه در بسیاری از موارد این خود انسان است که اجازه می دهد هر فکری در مغزش خطور کند. شاید سئوال کنید که چگونه این مسئله بوجود می آید؟ خوب جواب خیلی روشن است: دوستانی که برای هم صحبتی، همکاری خودتان انتخاب می کنید، و یا محیطی که برای کارکردن و یا زندگی کردن خودتان انتخاب می کنید و خیلی از موارد دیگر که خودتان بهتر می دانید. باورکنید که اکثر مردم شهوت حرف زدن دارند و این بزرگترین خیانتی است که آنها به خودشان می کنند.

۲ - افکار خودتان را اولویت بندی کنید. طبیعتاً همه پرسش ها و ایده ها دارای ارزش یکسان نیستند. اولویت آنها نیز به ترتیب تداعی آنها نیست. الزاماً اولین پرسش مهم ترین پرسش نیست. هم چنین الزاماً نمی توان به دنبال پاسخ همه پرسش ها بود و همه ایده ها را نیز عملی کرد. مهم ترین پرسش ها آنهایی هستند که بیشتر به پاسخ آنها نیاز داریم و یا اینکه تا پاسخ آنها را ندانیم نمی توانیم به بخشی از مسئولیت ها و یا اهداف خود برسیم. و همچنین با جریان های ذهنی ما بیشترین انسجام و هماهنگی را دارد. ممکن است صنعت گری در بازدید از یک گالری نقاشی، یک سری پرسش های در ارتباط با هنر نقاشی به ذهنش برسد اما این پرسش ها با جریان های ذهنی اش که فعالیت صنعتی اش است، چندان هماهنگی ندارد و طبیعتاً زود نیز فراموش می شود. حتی اگر به پاسخ نیز برسد آن پاسخ را هم زود فراموش می کند.

۳ - لازم است به تعداد محدودی از مهمترین پرسش ها خودتان پاسخ بدهید. تعداد پرسش ها بستگی دارد به میزان توانمندی ذهن و زمانی که می توانیم صرف پاسخ آن سازید. همانطور که تعداد برنامه هایی که می توان در یک رایانه به طور همزمان اجرا کرد بستگی دارد به ظرفیت RAM و سرعت مطلوب شما در اجرا. پیشنهاد می شود که حداکثر پرسش هایی که در یک مقطع زمانی می خواهیم بدان پاسخ دهید، بیشتر از پنج مورد نباشد اما به طور معمول و متداول جستجو برای یافتن ۳ پرسش در یک مقطع زمانی کار معقول و میانه ای است.

۴ - برای اینکه ذهنتان را با این پرسش ها به طور زیادی درگیر سازید لازم است پرسش ها را در طول روز در معرض دید خود قرار دهید. مثلاً آن را روی میزی که رویش کار می کنید بگذارید و یا بالای مانیتورخود بچسبانید. هر روز زمانی را صرف تمرکز و تفکر در مورد این پرسش ها کرده و پاسخ ها را نیز مکتوب کنید. این فرایند را تا زمانی که با پاسخ مورد نظر رسیدید ادامه می دهید. سپس پرسش های دیگری را انتخاب و آنها را مورد دید قرار داده و برای یافتن پاسخ آنها تلاش می کنید. این روش تکیه بر دو موضوع دارد: اول تمرکز محدود و دوم استفاده از ضمیر ناخودآگاه.

الف - تمرکز محدود: چنانچه بخواهیم فکر ما بتواند به مسئله ای نفوذ کند و پاسخ آن را بیابد، لازم است مانند لیزر متمرکز شود. همانطور که برای رسیدن به آب لازم است زمین را به صورت منسجم تا عمق معینی بکنیم، برای یافتن پاسخ نیز لازم است به اندازه معینی بر موضوع تمرکز کنیم. البته هر چقدر تمرکز از کیفیت بالاتری برخوردار باشد، زمان یافتن پاسخ کوتاه تر خواهد بود. همانطور که برای رسیدن به آب اگر یک میلیون چاله یک وجبی هم بکنید به نتیجه نمی رسید برای رسیدن به جواب هم با افکار غیر متمرکز و پراکنده راه به جایی نمی برید.

ب - استفاده از ضمیر ناخودآگاه: ضمیر ناخودآگاه بخشی از ذهن ماست که تمامی اطلاعات و تجربیات ما در زندگی در آن وجود دارد. میزان استفاده از این اطلاعات بستگی به توانمندی حافظه دارد. وقتی که به پرسشی متمرکز می شویم و تلاش منسجمی برای یافتن آن می کنیم، موضوع در ضمیر ناخودآگاه امتداد می یابد. شاید شما هم تجربه داشته باشید که جواب پرسشی، بعد از مدتی تفکر، ناگهان به ذهنتان رسیده باشد. معمولاً وقتی جواب به ذهن می رسد که انتظارش را نداریم. این موضوع بیان گر این است که ضمیر ناخودآگاه همچون یک جستجوگر قوی اینترنتی به دنبال پاسخ بوده و به محض دریافت در اولین فرصت آن را به ضمیر خودآگاه ارسال کرده است.

۵ - روانشناسان معتقدند که در اندوه و نگرانى اگر واپس زده شود موجب عقده حقارت شدید و خطرناک مى گردد. باید فکر و دل را از نگرانى ها خالى کرد و بهترین راه آن در میان گذاشتن عقده ها با دوستان است؛ البته با دوستى دلسوز یا شخصى که راه چاره دست اوست تا با این کار از انفجار درون جلوگیرى شود و نیز چاره جویى به عمل آید. بنابر این اگر مشکلى برایتان پیش آمد و حادثه یا اشتباهى باعثنگرانى شما شد، باید با پدر و مادر یا دوست در میان بگذارید و درد دل کنید و عقده ها را خالى و چاره جویى کنید. اگر عاملى نگرانى مصیبتى دلخراش یا حادثه اى ناگوار باشد گاهى اشک ریختن بسیار مفید است تا ناراحتى را بر طرف کند. بارها دیده یا شنیده شده است که افرادى از زن، مرد، پسر و دختر مى گویند:((چه راحت شدم اگر گریه نمى کردم، دق مى کردم. خوب شد چند قطره اشک ریختم.)) مسلما این خود موجب آرامش روحى و تسکین قلب مى شود. البته معناى گریه گله کردن نیست تا با مقام صبر نسازد.

۶ - توبه و طلب آمرزش: اگر نگرانى در اثر معصیت و گناهى است که مرتکب شده است؛ روح و فکر شما زیر تازیانه وجدان، دچار شکنجه و عذاب مى شود؛ براى رهایى و نجات به دامن توبه پناه ببرید. و از خدا طلب آمرزش کنید و بخواهید که دیگر پیرامون گناه نروید تا آرامش روح خود را باز یابید. هر وقت و در هر حال حتى در نیمه شب، در دل تاریکی ها و محیط خالى و آرام، با خداى خویش درد دل کنید و از خداى مهربان، قادر و آمرزنده، طلب آمرزش کنید، و با او عهد کنید که حقوق مردم را بپردازىد و دیگر به گناه آلوده نشوىد آنگاه خدا ترا مى آمرزد. البته منظور از پناه بردن به خدا این نیست که انسان تنها با زبان این جمله را بگوید، بلکه باید با فکروعقیده وعمل نیز خود را در پناه خداوند قرار دهید.

۷ - رضایت و خشنودی خداوند را در نظر بگیرید: توجه به رضایت وخشنودى آفریدگار، یکى از راههاى عمده نگرانى است. در پاره از موارد، نگرانى مربوط به کارهایى است که انجام آن دشوار است، یا بازده و نفع مادى آن کار کم است و یا آن کار مصیبت بار و رنج آور است و موجب سرزنش و انتقاد مردم مى گردد ولى اصل کار درست و بنیادى است. در این موارد مسئله قصد قربت نقش موثرى ایجاد مى کند وانجام کار براى خشنودى خدا و امید به ثواب و پاداش الهى بزرگترین مشوق انسان است و هم آن سبب میشود مشکلات و اندوه و غمها را در این راه تحمل کرد سختى و گرفتارى هرچه باشد و در هر شرایطى که اتفاق افتد دیگران هر طور قضاوت کنند چون خشنودى و رضایت خالق مورد نظر است و اجر و پاداش از او مى طلبد تحمل آن آسان مى شود. اگر روحیه این چنین قوى باشد انسان مى تواند به جنگ حوادثبرود و همه تلخیها و حوادثرا بر خود هموار سازد.

نتیجه اینکه: از خود انتظار بیش از حد نداشته باشید و خود را همه فن حریف ندانید، به عبارت دیگر از کمال گرایی مطلق که باعثاضطراب و احساس عجز و ناتوانی می شود خودداری کنید. اگر مشکل خاصی در زندگی خود دارید که باعثایجاد چنین افکاری در شما شده است بهتر است آن مشکل را از طریق راه حل صحیح و معقول خودش بر طرف نمائید، نه با یاس و نا امیدی و دلسردی، خودتان را در چنین اضطراباتی بیشتر غرق کنید به هر حال چرخ گیتی در گردش است و همه انسانهای فکور و حکیم در پی استفاده کردن و بهره بردن صحیح و مشروع از این گردش می باشد. روح قدرتی عظیم برای کنترل ذهن دارد و ذهن نیز بر جسم تسلط دارد و زمانیکه ذهن و فکر ما منفی باشد، انرژی منفی اطراف را جذب کرده و باعثضعف تدریجی سیستم دفاعی بدن شده و کالبد فیزیکی یارای مقاومت و مصونیت از بیماریها و امراض را ندارد و این زمانی پیش از پیش صادق است که افکار ما(منفی) بر حول محور وجود خودمان بچرخد و به نیازها و مشکلات دیگران اهمیتی ندهد. از چشم و هم چشمی و حسادت که باعثایجاد افکار منفی می شود دوری کنیم روش زندگی خود را خودتان انتخاب کنید. باور کنید که اگر به فکر خدمت به دیگران باشد می تواند امراض خود را نیزشفا دهد. با پرورش نیروی ایمان که مانند کشت گیاهان است و داشتن این تصور که اگر خوبی کنیم، خوبی دریافت می کنیم و اگر بدی کنیم، بدی دریافت می کنیم و اینکه با داشتن تفکر مثبت و بیان جملات و واژه هایی هر چند ساده که قادرند یکی از دو نوع انرژی مثبت و یا منفی را جذب کنند، باورمان نمی شود که این خود ما هستیم که می توانیم راهرویی پیچ در پیچ از ناامیدی و اندوه خود بیافزاییم. به همان اندازه ما می توانیم جاده ای عریض و پهن و دلپذیر از تحقق یافتن تمام آرزوها و امیدهایمان و سعادت و نیکبختی مان، پدید بیاوریم.

حقیقت این است که اندیشه های ما، از قدرتی خارق العاده برخوردارند!!!
چارلی چاپلین می گوید: آموخته ام که با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه، رختخواب خرید ولی خواب نه، ساعت خرید ولی زمان نه، می توان مقام خرید ولی احترام نه، می توان کتاب خرید ولی دانش نه، دارو خرید ولی سلامتی نه، خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره، می توان قلب خرید، ولی عشق را نه.
آموخته ام … که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی
آموخته ام … که مهربان بودن، بسیار مهم تر از در…



منبع : خانواده مطهر