نامه یک معلم خطاب به رئیس جمهور

زهره یزدان‌پناه مستندساز و فعال فرهنگی در نامه‌ای خطاب به رئیس‌جمهور به بهانه سخنرانی 16 آذر روحانی در دانشگاه تهران نکاتی را مطرح کرد که در ادامه می‌آید:

آقای رئیس جمهور محبوب!

«حُر» را درتاریخ می شناسید! «اشعث بن قیس» را، چطور!.....

با کمال احترام، سلام آقای دکترحسن روحانی، رئیس جمهور محبوب!

در این نامه آمده است: اشتباه نکنید، بنده به شما رأی نداده ام که شما را اینگونه خطاب می کنم. بلکه به این خاطر به شما «رئیس جمهورمحبوب» می گویم، چون جنابعالی وقتی می خواستید درانتخابات ریاست جمهوری رأی بیاورید، وعده هایی دادید که خیلی ها گمان کردند، کسی که اینطور وعده و وعید می دهد، حتماً عمل هم می کند و پس چنین رئیس جمهوری، استحقاق رأی آوردن است و قطعاً رئیس جمهوری محبوب خواهد بود و محبوب هم، خواهد ماند! گرچه اکنون دراین نوشته، کاری به این ندارم که الآن که سه سال از دوران ریاست جمهوری تان می گذرد، آن وعده و وعیدها، آن هم به آن خوش رنگ و لعابی که می فرمودید، محقق شده است یا خیر.

در این نامه تصریح شده است: راستی، ببخشید که خودم را معرفی نکردم؛ بنده کسی هستم که نزدیک به سی وپنج سال است، عنوان مقدس «معلم» را دارد و بیش از دو دهه، معلمی کرده است. اتفاقاً، هم رشته تحصیلات دانشگاهی اش، تاریخ بوده است وهم، سالها تاریخ تدریس کرده است. معلمی که اتفاقاً، قلمی دارد و سالهاست که به نیّت پاسداشت انقلاب اسلامی و هشت سال دوران دفاع مقدس و حفظ آرمان ها و ارزش های آن که به برکت خون شهدا بوده است، می نویسد وکتابهایی از او منتشر می شود که به همین دلیل، به او می گویند: «نویسنده»؛ دوربینی هم دارد که چند سالی هم هست که در همین باره فیلم می سازد و سعی می کند مستندها را، ثبت در تاریخ کند که به همین دلیل هم، به او می گویند: «مستندساز»، حالاازفعالیت های او درحوزه پژوهشی و نقد و ... چیزی نمی گویم که اطاله کلام نشود.

این نامه می‌افزاید: همین سه ویژگی یعنی «معلمی» و «نویسندگی» و «مستندسازی» که  هرسه هنر هستند را گفتم که حداقل بخشی از پایگاه و نقش اجتماعی بنده، معرف حضورتان شده باشد. پس، صاحب این نوشته، یک «معلمِ هنرمندِ نویسنده و مستندساز» یا یک «هنرمندِ معلم» است که از البته از تاریخ و برگ های زرین و سُرخ و سفید و سیاه آن هم، بی اطلاع نیست.

این نامه تاکید کرده است: آقای رئیس جمهورمحبوب! بنده قصد ندارم درباره مسائل سیاسی واقتصادی و فرهنگی یا عملکرد دوران ریاست جمهوری تان و..... چیزی ازشما بپرسم؛ نه اینکه سئوالی نداشته و ندارم، اما نمی پرسم؛ قصد نصیحت کردن شما را هم ندارم. اما چون به تاریخ و تاریخ گفتن برای مردم علاقمند هستید، فقط می خواهم از شما یک سئوال تاریخی بپرسم وکمی هم درباره تاریخ برایتان بگویم؛ همان تاریخی که شما درسخنرانی که روز 16 آذر به مناسبت روزدانشجو، در دانشگاه تهران داشتید و در لابلای آن، وقتی درباره مذکرات هسته ای و قضیه برجام صحبت می کردید، اشاره کردید که «ما هیچ قدمی در مساله برجام برنداشتیم، مگر آنکه با مقام معظم رهبری مشورت کرده باشیم.» و بعد هم فرمودید که «بنده اینها را می‌گویم شما مطلع باشید از تاریخ کشور و روند کار». بنده هم، می خواهم ازاینگونه تاریخ ها، برایتان بگویم؛ اما نه از مذاکرات هسته ای و از دهها و صدها مسائل مربوط به آن و قضیه  برجام  که دیگر حتی کودکان مان هم، رمز و رازاین قضیه را می دانند؛ گرچه حداقل به عنوان یک شهروند ایرانی حق دارم که درباره آن بپرسم.

در این نامه آمده است: حتی نمی خواهم به عنوان یک معلم، از شما درباره آن هشت هزارمیلیاردی که از صندوق ذخیره فرهنگیان به باد رفته است، بپرسم. گرچه شما قبلاً در این باره، فرموده اید که «وام بوده است» و من دیگرحاضر نیستم حتی از خودم هم بپرسم که چرا با وجود چنین وام هایی، من و امثال من معلم، باید برای دو سه میلیون وام، آنقدر ذوق کنیم و خدا را شُکر. حتی نمی خواهم درباره حقوق های نجومی بپرسم و آن را با حقوق معلمی و نتیجه سالها تدریس خودم و امثال خودم، مقایسه کنم. نه، هیچکدام ازاینها، فعلاَ مورد نظر بنده دراین نوشته نیست و فعلاً اهمیت ندارد. چون معتقدم که عملکرد شما و حتی بقیه دولت مردان، چه درگذشته و چه درحال و چه درآینده، هرچه باشد، بالاخره این مملکت، صاحب دارد و مملکتی که صاحب اصلی آن، حضرت ولی عصر(عج) باشد، به رغم فراز و نشیب هایی که پشت سرگذاشته و هنوز می گذارد و بازهم خواهد گذاشت، ممکن است که از بی تدبیری بعضی ها، اوضاعش به مو برسد، اما به برکت خون شهدا و عنایات حضرت حجت (عج)، قطع نمی شود و نخواهد شد و این، یعنی همان امیدی که هیچگاه ازمردم این مملکت شهید پرور که «ما می توانیم» نیز، سرلوحه همه تلاش هایشان است، قطع نمی شود؛ حتی اگراعتمادشان، به برخی دولت مردان، کم رنگ شده یا تَرَک برداشته یا حتی دربرخی موارد، فروریخته باشد و دیگراینکه این مرز و بوم، سربازانی چنان جان برکف و عاشق ولایت دارد که حاضرند سر به دارببرند و اما دل بُریدن از ولایت و نائب امام زمان شان، هرگز.

 

این نامه می‌افزاید: اما برای من «معلمِ هنرمندِ نویسنده و مستندساز» یا «هنرمندِ معلم»، الآن فقط یک چیزاهمیت دارد؛ اینکه، بنده به عنوان کسی که هم تاریخ خوانده و هم تاریخ تدریس کرده است، می خواهم بدانم که آیا شما، «حُر» را درتاریخ می شناسید! «اشعث بن قیس» را چطور! بنده، به شخصیت حُر درتاریخ، خیلی احترام قائلم. می دانید چرا؟! نه اینکه خدای نکرده فکرکنید می خواهم شما را با حُرمقایسه کنم و بگویم حُرکسی بود که آب را به روی امام حسین (ع) بست و ازاین حرفها؛ نه، اصلاً. اصلاً مگر حُرشدن درتاریخ، همینطوری است! خیلی شجاعت و غیرت می خواهد تا کسی بتواند، حُر شود. می دانید چرا شخصیت حُر را درتاریخ دوست دارم و به او خیلی احترام قائلم! چون حُر، به رغم اینکه آب را به روی امام حسین (ع) بست، اما حُرمت امام حسین (ع) را نگه داشت و حُرمت شکنی نکرد؛ هیچگاه به او تهمت نزد و هیچگاه سعی نکرد امام حسین (ع) را، شریک خطاها و اشتباهات خود جلوه دهد؛ به شخصیت حُر درتاریخ، خیلی احترام قائلم، چون حُر، وقتی متوجه خطاها و اشتباهات خود شد، آنقدر غیرت داشت و شرافت که پابرهنه، به پیشگاه امامش آمد و شمشیرش را پیش روی او، روی زمین گذاشت و اعتراف به خطاهایش کرد و با عذرخواهی، خود را سپرد به هرآنچه که امامش درباره او مصلحت بداند و بعدهم، در روز عاشورا و واقعه کربلا، اولین کسی بود که از امام (ع)، اذن رفتن به میدان گرفت و رفت و چنان با دشمن جنگید و بعد از آن هم، چنان به شهادت رسید که امامش، سر او را روی زانویش گذاشت و زخم سرش را با دستمالش بست و در حق او دعا کرد و چنان شد که حُربن یزید ریاحی، در تاریخ ماندگار شد و شد، حُر. این، یعنی همان ولایت پذیری و همچنین یعنی، عاقبت بخیری. و ازآن روزبه بعد، هرکسی را که از راه خطا برمی گردد و به گناهش اعتراف می کند و عذرتقصیرش را به پیشگاه خداوند می برد و حتی نزد کسانی که درحق آنان جفا کرده است، پوزش طلبی می کند، به او تشبیه می کنند و او را جوانمرد می دانند و عزیزش می دارند و به او می گویند: »مثلِ حُر»؛ همین. فقط می خواستم شما بدانید، خیلی ها مثل من، شخصیت حُر را در تاریخ دوست دارند و به او، خیلی احترام قائل هستند؛ اما از امثال «اشعث بن قیس» متنفرند؛ می دانید اشعث بن قیس که بود؟! شما که ظاهراً به تاریخ و تاریخ گفتن برای مردم، علاقه مند هستید، بد نیست که فرصتی بگذارید و ضمن مطالعه صفحاتی ازتاریخ که درباره حُرنوشته شده است، آن قسمت ازتاریخ هم که درباره اشعث بن قیس، درآن نوشته شده است را بخوانید تا او را نیز، کمی بیشتر و بهتر بشناسید.

 

این نامه تصریح کرده است: تاریخ، همیشه مایه درس عبرت است برای حقیقت طلبان و عدالت خواهان و صادقان و راستگویان و مخلصان و طینت های پاک و درواقع برای اهل آن، به درد می خورد. این را یک «معلمِ هنرمند» یا یک «هنرمندِ معلم»، به شما می گوید که از دار دنیا، هیچ ندارد جز قلمی و دوربینی وحافظه ای ازتاریخ. معلم هنرمندی که یاد گرفته است سختی ها را از هرنوع آن که باشد، تحمل کند؛ نان کم، اما حلال بخورد؛ اما زیر بار ظلم زورگویان و مستکبران ریز و درشت از هرگونه اش که باشند، نرود و نان سفره اش را هم به حرام، آلوده نکند. معلم هنرمندی که مثل خیلی های دیگر، همیشه قناعت کرده است و بازهم، قناعت خواهد کرد تا کسی نتواند به بهانه تحریم ها و ترساندن او وامثال او ازآن، تنها راه چاره را مذاکره با امریکا و سرکردگان استکبارجهانی واعتماد به آنها بداند واما به بهانه آب، سراب را پیش پایشان بگذارد.  

 

راستی، آقای رئیس جمهور محبوب! اگراحیاناً، برخلاف آنچه که درهمان سخنرانی روز 16 آذر که در دانشگاه تهران داشتید و درآن سخنرانی فرمودید: «از ما انتقاد کنید، از رئیس جمهورانتقاد کنید»، بعد هم خندیدید و فرمودید که «اما، با بیان احسن». حالا اگر از حرف های بنده، خوشتان نیامد، می توانید ازاین «معلمِ هنرمند» یا «هنرمندِ معلم» که تاریخ هم می خواند و خواندن آن را هم دوست دارد و گاهی هم، بخش هایی ازآن را به دیگران یادآوری می کند، شکایت کنید و او را به گوشه زندان بیندازید؛ من آماده ام؛ فقط هروقت خواستید شکایت کنید، بفرمایید تا اِسپری های آسمم را هم بردارم. می توانید از کسی شکایت کنید که شغلش، شغل انبیا بوده است وتنها جُرمش هم، این می تواند باشد که از شما انتقاد نکرده است و بلکه سعی کرده است با همان «بیان احسن»، از شما فقط یک سئوال تاریخی بپرسد وازعلاقه و نفرت ها – مانند علاقه و نفرت خیلی ازمردم پاک طینت درطول تاریخ، بالاخص در همین سرزمین شهیدپرورمان - به دو شخصیت تاریخی بگوید و کمی و فقط کمی، درشناخت بیشتر و بهتر آنها به شما یاری کند؛ همین.