۲۵اردیبهشت روزبزرگداشت فردوسی

فردوسي
شاهنامه، تبارنامه ملت کهن ماست که در هرم جگرسوز ایام، همواره همچون سروی سایه‏‏فکن خستگان و مشتاقان ایران زمین را به خنکای خویش فراخوانده است.

بسا پهلوانانی که در دامن این دایه پیر بربالیده‏اند، با داستانهای شگفت‏انگیزش زندگی کرده‏اند، با شنیدن حکایت رستم و سهراب باران اشکی بر گونه افشانده‏اند؛ و از خاطره خونین سیاووش بارها بر خویش لرزیده‏اند.

شاهنامه، حافظ راستین سنن ملی و شناسنامه قوم ایرانی است. شاید بی‏وجود این اثر سترگ، بسیاری از عناصر مثبت فرهنگ آباء و اجدادی ما در طوفان حوادثتاریخی نابود می‏شد و اثری از آثارش به جای نمی‏ماند.

حکیم فردوسی که شاعری معتقد و مؤمن به ولایت معصومین(ع) بود و خود را بنده اهل بیت نبی و ستاینده خاک پای وصی می‏دانست و تأکید می‏کرد که:

گرت زن بد آید، گناه من است
چنین است و آیین و راه من است

بر این زادم و هم بر این بگذرم
چنان دان که خاک پی حیدرم

با خلق حماسه عظیم خود، برخورد و مواجهه دو فرهنگ ایران و اسلام را به بهترین روش ممکن عینیت بخشید، با تأمل در شاهنامه و فهم پیش زمینه فکری ایرانیان و نوع اندیشه و آداب و رسومشان متوجه می‏شویم که ایرانیان همچون زمینی مستعد و حاصلخیز آمادگی دریافت دانه و بذر آیین الهی جدید را داشته و خود به استقبال این دین توحیدی رفته‏اند.

چنان که در سالهای آغازین ظهور اسلام، در نشر و گسترش و دفاع از احکام و قوانینش به دل و جان می‏کوشیدند. از این منظر، اهمیت شاهنامه فقط در جنبه و شاعرانه آن خلاصه نمی‏شود و پیش از آن که مجموعه‏ای از داستانهای منظوم باشد، تبارنامه‏ای است که بیت بیت و حرف حرف آن ریشه در اعماق آرزوها و خواسته‏های جمعی ملتی کهن دارد؛ ملتی که در همه ادوار تاریخی، نیکی و روشنایی را ستوده و با بدی و ظلمت ستیز داشته است.

حکیم فردوسی به تحقیق در سال ۳۲۹ و یا ۳۲۰ ه. ق در خانواده‏ای از دهقانان به دنیا آمد. این شاعر استاد اگر چه در آغاز زندگی همچون دهقانان و زمینداران روزگار خود صاحب شوکت و مکنت بود، اما به خاطر صرف عمر در راه هنر و ادبیات و از همه مهمتر نظم شاهنامه، ثروت خود را از دست داد و در عهد پیری تهیدست و بی‏چیز شد:

آلا ای برآورده چرخ بلند
چه داری به پیری مرا مستمند

چو بودم جوان برترم داشتی
به پیری مرا خوار بگذاشتی

به جای عنانم عصا داد سال
پراکنده شد مال و برگشت حال

فردوسی نظم شاهنامه را حدود سالهای ۳۷۰ یا ۳۷۱ ه. ق شروع کرد و حدود سی و پنج سال، بی‏وقفه در انجام و اتمام این کار کوشش نمود. به عبارتی، او تمام هستی خود را وقف این کار کرد و با وجود چند تن از دوستانش که حامی او در انجام این کار ملی و ادبی بودند، همان طور که گفتیم، به روزگار پیری ثروت دوران جوانی را از دست داد و فقیر و تهیدست، باقی عمر را در بی‏چیزی و افلاس گذراند.

حماسه‏سرای بزرگ ایران در سال ۴۱۱ ه. ق درگذشت. او را در شهر طوس در باغی که ملک خود او بود، به خاک سپردند.

از جزئیات زندگی حکیمی که عمر خود را به ایثار در تدوین و بازسازی شاعرانه سرگذشت پهلوانان اساطیری و حماسی ایران سپری کرد، آگاهی چندان دقیق و مستندی در اختیار نداریم، شاید بهتر این است که شرح زندگی او را در زندگی پهلوانان شاهنامه جستجو کنیم؛ پهلوانانی که زندگیشان در رویارویی با مرگ معنا می‏یابد؛ مگر نه این که او خود نیز یکی از همین پهلوانان بود

شاهنامه، منظومه مفصلی است که حدوداً از شصت هزار بیت تشکیل شده است و دارای سه دوره اساطیری، پهلوانی و تاریخی است. دوره اساطیری شاهنامه، عهد کیومرثتا سلطنت فریدون را در بر می‏گیرد و دوره پهلوانی آن شامل قیام کاوه تا مرگ رستم است. قسمت تاریخی شاهنامه، شامل اواخر عهد کیان به بعد می‏شود که این قسمت نیز با افسانه‏ها و داستانهای حماسی آمیخته است.

به عنوان مهمترین مآخذ فردوسی در نظم شاهنامه، در درجه اول از شاهنامه ابومنصوری می‏توان نام برد. علاوه بر آن، داستانهایی که درباره رستم و خاندان گرشاسپ وجود داشته و راوی اغلب آنها، فردی به نام آزادسرو بوده است، و همچنین داستانها و روایاتی پراکنده که خود شاعر به صورت شفاهی از دیگران می‏شنید.

فردوسی بر پیرنگ منابع بازمانده کهن، چنان کاخ رفیعی از سخن بنیان می‏نهد که به قول خودش باد و باران نمی‏تواند گزندی بدان برساند و گذشت سالیان خللی در ارکانش وارد نمی‏کند.

در برخورد با قصه‏های شاهنامه و دیگر داستانهای اساطیری فقط به ظاهر داستانها نمی‏توان بسنده کرد؛ تأمل و دقت در آنها که گاه حتی به نظر، ساده می‏نمایند، بسیاری از حقایق وجود را بر ما آشکار می‏کنند. اساطیر، نمونه‏های نخستین و حقیقی اتفاقات جزئی و کلی در عالم واقعیت هستند و تنها آنان که صاحب تفکر و اهل اندیشه‏‏‏اند می‏توانند از ژرفای حقایق موجود در داستانهای اساطیری بهره‏مند شوند.

زبان قصه‏ای اساطیری، زبانی آکنده از رمز و سمبل است؛ چنان که بی‏توجهی به معانی رمزی اساطیر، شکوه و غنای آنها را تا حد قصه‏های معمولی تنزل می‏دهد و حکیم فردوسی توصیه می‏کند:

تو این را دروغ و فسانه مدان
به یکسان روش در زمانه مدان

از او هر چه اندر خورد با خرد
وگر بر ره رمز معنی برد

شاهنامه روایت نبرد خوبی و بدی است و پهلوانان، جنگجویان این نبرد دائمی در ناوردگاه هستی‏اند. جنگ فریدون و کاوه با ضحاک ظالم، کین خواهی منوچهر از سلم و تور، مرگ سیاووش به دسیسه سودابه و … همه حکایت از این نبرد و ستیز دارند.

تفکر فردوسی و اندیشه حاکم بر شاهنامه همیشه مدافع خوبیها در برابر بدی وظلم و تباهی و تیرگی است. ایران که سرزمین آزادگان محسوب می‏شود، همواره مورد رشک و آزار و اذیت همسایگانش قرار می‏گیرد.

زیبایی و شکوه ایران، آن را در معرض مصیبتهای گوناگون قرار می‏دهد و از همین رو پهلوانانش با تمام توان از موجودیت این کشور و ارزشهای عمیق انسانی مردمانش که جنبه مقدس و دینی دارد، به دفاع برمی‏خیزد و جان بر سر کار خویش می‏نهند.

برخی از پهلوانان شاهنامه چونان نمونه‏های متعالی آدمی بر خاک هستند که عمر خویش را به تمامی در خدمت همنوعان خویش گذارده‏اند؛ پهلوانانی همچون فریدون، سیاووش، کیخسرو، رستم، گودرز و طوس از این دسته‏اند.

پهلوانان دیگری نیز همچون ضحاک و سلم و تور وجودشان آکنده از شرارت و بدخویی و فساد است؛ گویی مأموران اهریمنند و قصد نابودی و فساد در امور جهان را دارند. قهرمانان شاهنامه با مرگ، ستیزی هماره دارند و این ستیز نه رویگردانی از مرگ است و نه پناه بردن و کنج عافیت؛ بلکه پهلوان د رمواجهه و درگیری با خطرات بزرگ به جنگ مرگ می‏رود و در حقیقت، زندگی را از آغوش مرگ می‏دزدد.

زبان شعر فردوسی نه زبان تغزل است و نه زبان ند و نصیحت. اگر چه داستانهای او در نهایت به تمامی پند و مثل‏اند و شاعر در پایان اغلب داستانهایش بی‏اعتباری دنیا را فرا یاد خواننده می‏آورد و او را به بیداری و تنبه از غفلت روزگار می‏خواند؛ و چون هنگام سخن عاشقانه می‏رسد، به سادگی و وضوح و در نهایت در شأن شکوه و هیبت پهلوانان در این میدان گوی می‏زند.

نگاهی به اسکندرنامه نظامی در قیاس با شاهنامه، این حقیقت را بر ما نمایانتر می‏کند. شاعر عارف که ذهنیتی تغزلی و زبانی نرم و خیال‏انگیز دارد، در وادی حماسه را فراموش کرده است؛ حال آن که حکیم فردوسی حتی در توصیفات تغزلی در حد مقدورات و شأن زبان حماسه از تخیل و تصاویر بهره می‏گیرد و از ازدحام بیهوده تصاویر در زبان حماسی‏اش پرهیز می‏کند. تصویر در شعر فردوسی همواره در کنار تجسم وقایع قرار دارد. شاعر حماسی‏سرا با تجسم حوادثو ماجراهای داستان در پیش چشم خواننده او را همراه با خود به متن حوادثمی‏برد؛ گویی خواننده، داستان را بر پرده سینما به تماشا نشسته است.

تصویرسازی و ترکیب‏بندی تخیل در اثر فردوسی چنان محکم و متناسب است که حتی اغلب توصیفات طبیعی درباره طلوع، غروب، شب، روز و … در شعر او حالت و تصویری حماسی می‏یابند و ظرافت و دقت حکیم طوس در چنین نکاتی موجب هماهنگی جزئی‏ترین امور در شاهنامه با کلیت داستانها شده است. به این توصیفات شاعر از آفتاب دقت کنید:

چو خورشید از چرخ گردنده سر
برآورد برسان زرین سپر

پدید آمد آن خنجر تابناک
به کردار یاقوت شد روی خاک

چو زرین سپر برگرفت آفتاب
سر جنگجویان برآمد زخواب

و این هم تصویری که شاعر از رسیدن شب دارد:

چو خورشید تابنده شد ناپدید
شب تیره بر چرخ اشگر کشید

شاهنامه زبانی فاخر و مطنطن دارد. موسیقی در شعر فردوسی از عناصر اصلی شعر محسوب می‏شود. انتخاب وزن متقارب(فعولن فعولن فعولن فعول) که هجاهای بلند آن کمتر از هجاهای کوتاه است، موسیقی حماسی شاهنامه را چند برابر می‏کند.

علاوه بر استفاده از وزن عروضی مناسب، فردوسی با به کارگیری قوافی محکم و هم حروفیهای پنهان و آشکار، انواع جناس، سجع و دیگر صنایع لفظی تأثیر موسیقایی شعر خود را تا حد ممکن افزایش می‏دهد.

اغراقهای استادانه، تشبیهات حسی و القای حالات و نمایش لحظات طبیعت و زندگی از دیگر

جایگاه فردوسی درزنده کردن زبان پارسی وفرهنگ ایران زمین

فردوسی بزرگ فرزندپاک سرشت وپاک نهادسرزمین آریاکه درستیغ شکوهمندآزادی وایران دوستی وملت گرایی عقاب آسا آشیانه داشت، ازپیروزی تازیان وخوارمایگی شرم آوری که به ایرانیان رخ داده بودخونین دل می بود، برای همین دربرابرچنین دلشکستگی واندوهناکی ژرف، راهی بهترازاین نیافت که:

۱ باحماسه سرایی ویادآوری سرگذشت پهلوانان دلیروشهریاران جهانگیرایران، روزگارسروری، سرافرازی وگرانمایگی را آیینه وارفراروی ایرانیان بازنهدوآنان راکه درپی یورش تازیان(شترچران وبیابانگردکه سایه ی یک درخت برای آنان همانندکاخی درمینومی بود)، ازپیشینه ی باشکوه خودناآگاه مانده بودند، به بازیافت آن سرافرازی هافرابخواندوبه بیرون افکندن بیگانگان وچیرگی برآنها، برانگیزد.

۲ زبان پارسی راکه اندک اندک می رفت تاجای خودرابه زبان عربی بدهد، ازدستبردتازیان بازرهاندودراین راه نه تنهابه پاسداریش بسنده نکند، بلکه درگسترش آن باواژه های ناب وزیباوباآرایه های ادبی دلنشین درماندگاری سخن پارسی بکوشدوگوهرهای گرانبهاودرخشانی راازواژه های خوشایندودلنشین دراقیانوس بزرگی بنام شاهنامه گردآوردودردیدتماشاچیان بگذارد.

۳ فرهنگ دیرپای ایرانیان راکه پایندان دوام وماندگاری این ملت بزرگ ودیرینه سال است وپیشینگی وپیشآهنگی ایرانیان رادرفرهنگ وتمدن درخشان ودست یابی به فرهنگ برتر وآگاهی ازدانشهای گوناگون رانشان می دهد، به زبان چامه(شعر) بازگویدوهمگان راآگاه کندکه ایرانی نخستین ملتی ست که ازدیربازبه دانشهای بشری دست یافته ودریکتاپرستی ودبیری، ستاره شناسی و گاهشماری وپزشکی واندازه یابی واندازه گیری(مهندسی) ودربسیاری ازدانشهای دیگر پیشگام وپیشتازبوده وبه سرافرازی وفرازمندی رسیده است.

۴ آنچه گفتنی است اینست که پس ازشکست شمشیردربرابرشمشیر، فردوسی پاکروان به این هوده رسید که برای پیروزی بردشمنان ملیت وجداسری ایران بایدبجای جنگ افزاربرّنده یعنی شمشیر، به جنگ افزارفرهنگی ورونده یعنی خامه وچامه دست یازیدوبا این دستاویزباشکوه وباپادرزم فرهنگی نگارپیروزی رادرآغوش گرفت. ازاین روآهنگ آن کردتاشاهنامه ی پراکنده ی(منثور) گردآوری شده به پایمردی «ابومنصورمحمدبن عبدالرزاق توسی» راباافزوده هایی که اززبان موبدان وپیران پارسی نژادپارساشنیده بود، هنرمندانه آراسته کرده وبه چامه درآوردوبرای این کاروزنی رابرای چامه ی خودبرگزیدکه توانبخش وجانمایه ی حماسه سرایی است. فردوسی روشنروان دراین نامه ی نامورباستان که به گنجینه ای بزرگ همانندی داردازفرهنگ ورفتارگرفته تادین وآیین وباورهای نیکووخداشناسی، ازروش آموزش پندار، گفتاروکردارنیک تاروش درست گفتگوونشست وبرخاست، کشورداری، پیکاروآشتی، بزم ورزم، نامدوستی نام آوری دلیری، روانشناسی وروانکاوی، خواستگاری وپیوندو زن ستانی وشوهرداری، وابزاررزم وپیکاروکاربردآنها،، وازهمه چشمگیرترآیین کشورداری، میهن دوستی ومیهن پرستی ومردم دوستی، جوانمردی ودادگری و…همه رادرجای خودیادکرده وبه خواننده ی تیزبین وریزبین نمونه های زیبایی نشان داده وآموخته است.

برای فردوسی بزرگ بازنمودن این راستی که آیین کشورداری، خداشناسی، نیایش، یکتاپرستی ودین پژوهی پیش ازاسلام هم درایران روان می بوده، جایگاه ویژه ای داشته است. برای همین درلابلای اشعارحماسی وجاویدان خودودرنبردهای پهلوانی جابجاازپناهندگی ونیایش به درگاه خدا، ویاری جستن ازیزدان برای پیروزی برهماورد، یادمیکندوبه اندازه ای دراین خداخوانی ویزدان پناهی پیش می رودکه شاهنامه راازیک پدیده زمینی به یک کتاب آسمانی نزدیک می کند وبه عربهانیزمی گویدکه ایرانیان پیش ازورودآنان یکتاپرست بوده وباپیروی ازآیین زرتشت به ایزد داناوتوانا، نمازوروزه، بهشت ودوزخ وروزرستاخیز، فرشتگان واهریمنان(شیاطین) باورداشته وبیدین وخداناشناس نبوده اند.

ازخودگذشتگی فردوسی:

درباره فردوسی این نیزگفتنی ست که ازخودگذشتگی اودرراه پاسداری اززبان پارسی وفرهنگ دیرینه ی ملت ایران، بیرون ازتاب وتوان آدم عادی ست سی سال تمام ازدرآمدکشت وکارخودخوردن پوشیدن، وهمه ی روزهاوشبهارادرراه این ماندگارجاویدان گذاشتن، وبه پایان آوردن این نامه نامورگرانسنگ، کاریست کارستان، بردباری وپشتکاری می خواهدکه ازتوان بشربیرون است بویژه اینکه سرگذشت هاراباهم بدون کم کاست وبانگهداشت سپرده(رعایت امانت داری) به چامه درآوردن وپایبندبه نگهداری درستی گزارش وبلندپایگی سخن بودن کاری توانفرساست امافرزندشایسته وبرجسته، پاکروان وروشنروان سرزمین آریا، بدون چشمداشت به دستمزدودرآمدچامه سرایی(بیشترشاعران درآن دوره ازهمین راه نان میخوردند) سی سال تمام رنج وسختی بردوباهنرمندی بسیارشگفت انگیزوباسرافرازی، شاهکاربی همتاوجاویدانش، شاهنامه ی ورجاوند رابافیروزی به پایان رسانید…

منبع: ایرناو…