دل‌نوشته‌ای از فرزند شهید مدافع حرم

مطهره علیزاده فرزند شهید امیررضا علیزاده نخستین شهید گیلانی مدافع حرم، در اجلاسیه فرهنگیان کنگره ملی 8 هزار شهید گیلان که در رشت برگزار شد دلنوشته‌ای خطاب به پدر شهیدش خواند که متن آن به این شرح است:

دلم بهانه‌ات را گرفته بابا جان. به من گفتند که حرف‌های ناگفته ام را در این جمع بگویم اما از کجا شروع کنم؟ بابای من، حرف دلم را برایت می‌گویم ولی آیا می‌شود یک دنیا حرف را در یک ورق کوچک جای داد؟

حرف‌های ناگفته بسیار دارم که با تو بگویم، از دلتنگی‌هایم و از خاطرات فراموش نشدنی و از روزهای با تو بودن، از خودم و از بزرگ شدن برادر و از صلابت و شجاعت مادر و از قاب عکس پر از خاطرات روی دیوار.

بابای من، خیالت راحت. همه هوایم را دارند اما دلم هوای تو را دارد.

آن روز که تو رفتی من سن و سالی نداشتم اما با تو مردانه عهد بستم که چنان باشم که تو می‌خواستی، یادگار شهید الهی و مایه افتخار تو باشم؛ سخت است ولی با تو می‌توانم.

پدر جان، آیا می‌شنوی چه می‌گویم؟ دوست داشتم در کنارم باشی تا سر بر زانوانت بگذارم و درد دل‌هایم را برایت بگویم.

روزی که نوشتیم بابا، سخت‌ترین روز زندگی من و برادرم بود. باید با دستان کوچکمان کلمه بابا را مشق می‌کردیم. بابا آب داد برایم معنایی نداشت، شاید همه فرزندان شهدا سخت‌ترین روز زندگیشان همان روزی بود که "بابا" را مشق کردند.

شاید در نگاه اول به سایر دخترانی که سایه پدر بالای سرشان است و هر چه می‌خواهند برایشان مهیا می‌شود و کمبودی ندارند، حسرت بخورم که چرا پدرم نیست ولی عمیق که فکر می‌کنم می‌بینم آنچه پدرم به من داده، هیچ پدری به دخترش نداده است.

پدرم نعمت اصالت، شجاعت، مردانگی و ایمان را در خونم تزریق نمود، نعمت‌هایی که هرگز فروشی نیست و حتی پدران به ظاهر ثروتمند هم نمی‌توانند در هیچ معامله‌ای آن را خرید و فروش کنند.

سلام، سلام بر پدری که مدت‌هاست او را ندیده‌ام و سلام بر پدری که مدت‌هاست در رویاهایم با او نجوا می‌کنم، از کودکی با او حرف می‌زنم، می‌خندم، بازی می‌کنم اما پدر دلم برای بودنت تنگ است.

می‌خواهم برایت از حسرت به زبان راندن کلمه "بابا" بگویم.

من فرزند اسطوره پروازم. پدرم، وقتی رفتی دلم گرفت، با تو دلم چه آرامش غریبی داشت؟ بگو برای دیدن تو باید از کدام کوچه گذشت؟

راستی پدر، برای زیارت تو به جبهه آمدم، می‌دانی؟ به چادر شهید قلی‌پور، همان جایی که در دفتر خاطراتت نوشتی: به اروند و فکه و شلمچه و طلائیه چشمه اشکم خشکیدنی نیست. آنجا صاحبخانه عشق است و دیگر حساب و کتاب قطره‌های اشکم را ندارم، اشک‌های من فرود می‌آید و قدم می‌زنم به جایی که شهدا قدم می‌زدند.

آری، تو شهادت را بر ماندن ترجیح دادی چرا که روح بلند و ملکوتی تو نمی‌توانست در این دنیای خاکی بماند؛ خوشا به حالت ای سردار که به خیل یاران حسین(ع) پیوستی و از علائق دنیا گذشتی و کربلایی شدی، خوشا به حالت که این دنیا نتوانست تو را در قفس تنگ خویش محبوس نماید.

نگاهت، نگاه عشق و فداکاری است. پدرم، تو که در خلوت شب به سکوت پر از درد من گوش می‌دهی و در اعماق قلبم و در کوچه پس کوچه‌های وجودم قدم می‌گذاری و احساسم را درک می‌کنی، امروز بیشتر از همیشه دلم برایت تنگ شده است.

پدر جان، همان روزی که دستان گرم و مهربانت را بر سرم کشیدی و با بوسه‌هایت به تمام وجودم طراوت بخشیدی، نمی‌دانستم که آخرین دیدار من و توست. آن روز بودنت را با تمام وجودم احساس می‌کردم اما با دور شدن از تو گویی تمام دنیا رفت.

حال که درست فکر می‌کنم بیشتر از هر زمانی به رفتنت افتخار می‌کنم چون تو شهیدی، تو رفتی تا ایران عزیزمان مقتدرانه بماند.

امروز که در آستانه برگزاری کنگره 8 هزار شهید استان گیلان هستیم، همه آمده‌اند. امروز جانبازان، ایثارگران و همه خانواده شهدا آماده‌ایم که بگوییم: ما تا آخر ایستاده‌ایم بابای مهربانم.

لبیک یا خامنه‌ای. ان شاءالله.

پاسدار شهید امیررضا علیزاده، اولین شهید گیلانی مدافع حرم 10اردیبهشت ماه 1392 در سوریه به درجه رفیع شهادت رسید.

از شهید علیزاده 2فرزند دختر و پسر به نام‌های مطهره متولد 1380 و علی متولد 1386 به یادگار مانده است.

مراسم بزرگداشت سومین سالگرد شهادت این شهید والامقام، پنج شنبه(9 اردیبهشت ماه) در مسجد امام رضا(ع) گلزار شهدای رودسر برگزار شد.