محسن رمضانی
  • «می‌دونی چیه؟ هیچکی منو دوست نداره‌، عزیزم منو دوست نداره‌، اگر چشم داشتم‌ می‌رفتم مدرسه روستا، همه بچه‌های روستا اونجا درس می‌خونن‌، غیر من که باید برم مدرسه نابیناها که اونور دنیاست‌، معلمون می‌گه خدا شما نابیناها را بیشتر دوست داره چون نمی‌بینید، ولی من گفتم اگر ما رو دوست داشت نابینا نمی‌کرد تا اونو نبینیم،‌ ولی اون گفت خدا دیدنی نیست‌، خدا همه جا هست‌، شما می‌تونید اونو حس کنید، شما می‌تونید اونو با دستاتون ببینید، حالا من همه جا رو می‌گردم تا دستم به خدا بخوره و همه چیزو بهش بگم حتی هرچی که تو دلم هست.»