نمی‌خواهم مانکن باشم یا شو اجرا کنم!

افكار نيوز: لعيا زنگنه گفت: وقتي من بازيگر وارد دفتر كارگرداني ميشوم كه زنگ زده و به من پيشنهاد كار كرده اولين حرفي كه ميزند اين است كه اه! خانم زنگنه شما هميشه با اين لباس ميرويد بيرون؟ و من فكر ميكنم اين آقا وقتي به يك بازيگر خانم زنگ ميزند انتظار ديدن دختري كه لباس ساده پوشيده و كارهاي عجيبي با صورتش نكرده ندارد.

به گزارش افکار به نقل از شبکه ایران، در نیمه دوم سال ۱۳۷۵، یک‌شنبه شب‌ها سریالی خانوادگی‌ از شبکه دو سیما پخش می‌شد که در کنار سریال امام علی(ع) توانست عنوان پرمخاطب‌ترین مجموعه‌های سیما را به خود اختصاص دهد.

سریال خانوادگی که داستان دختری(مریم افشار) از طبقه متوسط فرهنگی را روایت می‌کرد که شخصیت محکم و با وقار و فعالیت‌های موثرش در دانشگاه سبب می‌شود که مورد توجه سه نفر از هم‌کلاسی‌هایش قرار بگیرد.

پارسا باهوش و تندزبانی که به مدد ممیزی سیما از سیر داستان خارج شد، محمد؛ جوان مذهبی، بااراده و خودداری که در رویارویی با خواستگاری به نام رامین(از دوستان محمد) که شخصیتی متزلزل و بی‌ثبات دارد هیچ اقدامی نمی‌کند تا در نهایت تصمیم لجوجانه مریم در برابر این انفعال، روند داستان را پیچیده‌تر کند.

لعیا زنگنه با حضور در مجموعه تلویزیونی " در پناه تو " و ایفای نقش مریم افشار به چهره‌ای ماندگار در ذهن بینندگان دهه ۷۰ تلویزیون مبدل شد؛ دختری با چادر کشدار و کیف چرمی به دست که قرار بود نقش الگویی از زن موثر و فعال در حوزه اجتماعی را ایفا کند.

استقبال تماشاگران از این سریال، پیشنهادات سینمایی و تلویزیونی بی‌شماری را متوجه این بازیگر کرد و آثاری چون راز مینا، در قلب من، تولدی دیگر، شیفته، تکیه برباد، رنگ شب، مزاحم، هفت ترانه، رئیس و…را در کارنامه کاری او به ثبت رساند.

اما با این حال گزیده‌کاری لعیا زنگنه در سال‌های اخیر باعثشده تا از شتاب افول این ستاره تلویزیونی بکاهد؛ بازیگری که چندان هم دغدغه ستاره شدن ندارد.

ویژه‌نامه " خردنامه " به مناسبت انتشار پرونده‌ای از سریال تلویزیونی " در پناه تو " در قالب مجموعه‌های خاطره‌انگیز سیما، با لعیا زنگنه که برای بازی در فیلم " جرم " مسعود کیمیایی به ایران آمده، گفت‌وگویی انجام داده که گزیده‌هایی از آن را در ادامه می‌خوانید.

*چرا لعیا زنگنه ستاره نشد

ستاره یعنی چی؟ آدم چطوری ستاره می‌شود؟ این‌که پرکار باشد؟ من می‌توانم به جرات بگویم که هنوز روی همان موجی هستم که زیر پایم آمده البته نه با پرکاری یا این‌که روی جلد مجله‌ها باشم. من این کار را نمی‌کنم. من نمی‌خواهم مانکن باشم یا شوء بدهم. اینها انتخاب من نیست. می‌تواند انتخاب فرد دیگر باشد - که قابل احترام هم هست - اما من آن کار را نمی‌کنم. اگر می‌خواهند بگویند استار نماندم باشد. من نمی‌خواستم - به آن معنی - استار باشم.

*به دست آوردن چیزی که کمتر کسی تجربه‌اش کرده

احترام و عشق. این که مثلا وقتی دو هفته پیش سوار آژانس شدم آقای راننده از صدایم مرا شناخت و شروع کرد به صحبت کردن در باره هنر و بازیگری. طوری صحبت کرد که من اصلا انتظار نداشتم و خب نادانی مرا ثابت کرد. گفت ما دوست نداریم بازیگرمان را یک‌جور دیگر ببینیم. گفت من وقتی شب خسته می روم خانه و تلویزیون را روشن می‌کنم دوست دارم بازیگر مورد علاقه‌ام را در همان قد و اندازه‌ای که از او می‌شناسم و توقع دارم ببینم ولی وقتی این اتفاق نمی‌افتد قلب من می‌شکند. وقتی پیاده شدم گفتم قول می‌دهم تا آنجا که شعور و قدرتم اجازه می دهد هیچ‌وقت کاری را قبول نکنم که تو اذیت شوی. وقتی می‌بینم آدم‌ها اینقدر به هم نزدیکند خب به نظرم هنوز روی همان موجی.

*پنهان کردن خود واقعی

من غارم را خیلی دوست دارم. دوستان صمیمی‌ام می‌گویند که تو انگار یک دیوار دورت هست انگار می‌ترسم که بشناسندم… چون این اتفاق افتاده که دیوار دورم را برداشته‌ام و اجازه داده‌ام که به من نزدیک شوند و بعد عکس‌العمل‌هایی دیده‌ام که آزرده‌ام کرده است. اینجا آدم‌ها خیلی راحت اجازه قضاوت کردن در باره تو را می‌دهند. وقتی من بازیگر وارد دفتر کارگردانی می‌شوم که زنگ زده و به من پیشنهاد کار کرده اولین حرفی که می‌زند این است که اه! خانم زنگنه شما همیشه با این لباس می‌روید بیرون؟ و من فکر می‌کنم این آقا وقتی به یک بازیگر خانم زنگ می‌زند انتظار دیدن دختری که لباس ساده پوشیده و کارهای عجیبی با صورتش نکرده ندارد… خب اذیت می‌شوم. این اختیار را به او می‌دهم که مرا انتخاب نکند اما نمیتوانم بگویم دلم نمی‌سوزد. نمی‌توانم بگویم من به عنوان یک بازیگر زن رنج نمی‌برم از این که نتوانم با صراحت حرفم را بزنم و خودم باشم. نتوانم بگویم که مثلا من سه تا بچه دارم - ندارم‌ها - ولی نمی‌دانم به عنوان یک بازیگر چرا باید بچه‌ام را پنهان کنم؟ کاش این‌طور نبود. کاش ما آدم‌ها را همین‌طور که هستند می‌پذیرفتیم. کاش قضاوت نمی‌کردیم و کمی حق انتخاب به آدم‌ها می‌دادیم…مثلا یادم هست آن اوایل عکس من روی جلد یکی از مجلات چاپ شد و من دوست نداشتم و زنگ زدم خیلی دانشجویی و ساده گفتم چرا عکس مرا چاپ کرده‌اید؟ گفت ای بابا خانم، از خداتان باشد. بقیه به ما پول می‌دهند که عکس‌شان را چاپ کنیم. خب من دوست نداشتم ولی این حق انتخاب را به شما نمی‌دهند و این مرا آزار می‌دهد.

*مناسبات کاری سخت و پیچیده برای بازیگر خانم

من به عنوان یک زن بازیگر از این‌که این‌قدر مراقب باشم که اتفاقات عجیب و غریبی نیفتد اذیت می‌شوم. از من انرژی می‌گیرد. دوست ندارم این‌قدر انرژی هدر دهم. نهایتش چه اتفاقی می‌افتد؟ آن پروانه شدن یا دگردیسی یا شاه‌نقش برایم رخ نمی‌دهد. من این را با خودم حلاجی کرده‌ام. می‌گویم مگر چند درصد از آدم‌ها به آن آرزوهای بزرگی که داشته‌اند رسیده‌اند؟ من هم جزو آنهایی که نرسیده‌اند. همه کرم‌ها که پروانه نمی‌شوند یک عده‌شان در پیله‌های‌شان می‌میرند و یک عده خفه می‌شوند. نه من در پیله نخواهم ماند وقتی مثلا با کیمیایی کار می‌کنم و در تجربه دوم‌ام نقشی متفاوت به من می دهد یعنی این‌که او دارد خود واقعی من را می‌بیند و این بی‌نهایت برای من ارزشمند است.

*گارد منفی در مقابل ستاره شدن

نه منفی نیست. گارد ندارم ولی می‌گویم اگر لازمه‌اش این است که دنیای خصوصی‌ات را از دست بدهی - چون یکی‌اش این است دیگر - من این را دوست ندارم و این کار را نمی‌کنم. من با استار شدن مشکل ندارم ولی دوست ندارم راجع به زندگی خصوصی‌ام حرفی بزنم. اگر استار شدن اینجا لازمه‌اش این است که این کار را بکنی، من نمی‌توانم.

*مفهوم ستاره شدن

بگذارید این‌طوری به‌تان بگویم؛ فرق بین مریل استریپ با آنجلینا جولی - که باهاش خیلی مسئله دارم - چیست؟ خیلی واضح است دیگر. نمی‌گوییم کی خوب است و کی بد است. متفاوت‌اند. کی این تفاوت را تعیین می‌کند؟ خودشان. بعد آیا آن می‌گوید این بد است این می‌گوید آن؟ نه اصلا قشنگی‌اش به همین است به یکدست نبودن. به هر حال یک فرقی هست بین رویا نونهالی با… فلان بازیگر …نمی‌شود هم اسم برد(می‌خندد).