خراسان نوشت: با اين که مي دانست شکست روحي سنگيني را تحمل کرده ام، دروغ هاي قشنگي را پشت سر هم رديف کرد تا بتواند به خواسته هاي پليدش برسد و حالا پس از گذشت ۴ ماه به تمام قول و قرارهايي که گذاشته بوديم پشت پا زد و حتي متوجه شده ام با فرد ديگري رابطه دارد.

«آذر» در دایره اجتماعی کلانتری سناباد مشهد افزود: پدرم به مواد مخدر اعتیاد دارد و سال هاست که مادر بیچاره ام برای تامین هزینه های زندگی مان کارگری می کند. ۲ سال قبل پسر جوانی به خواستگاری ام آمد و مادرم که خیلی نگران آینده ام بود بدون آن که نظر مرا بپرسد ریش و قیچی را به دست گرفت و مرا به زور سر سفره عقد نشاند.

من زندگی مشترک خود را با مردی آغاز کردم که از نظر روحی و روانی، حال و روز خوبی نداشت و انگار نه انگار که متاهل شده است. او بیشتر وقت خود را با دوستان بی سر و پایش سپری می کرد و همیشه نسبت به من بدبین و مشکوک بود. متاسفانه این مرد بی مسئولیت دست بزن هم داشت و آن قدر مرا آزار و اذیت داد که این اواخر به او که می رسیدم احساس خطر می کردم.

آذر ادامه داد: دنبال بهانه ای می گشتم تا بدون درد سر طلاق بگیرم و بالاخره از روزی که فهمیدم شوهرم اعتیاد دارد و مشروبات الکلی مصرف می کند مهریه ام را بخشیدم و با حمایت قانون، جانم را آزاد کردم. با این که برای جدایی از شوهرم لحظه شماری می کردم اما این شکست عاطفی، مرا دچار افسردگی شدید کرد و گوشه گیر و منزوی شدم.

درست ۴ ماه بعد از این ماجرا، مرد جوانی سر راه زندگی ام قرار گرفت که خواهرش در همسایگی ما زندگی می کند. او که می دانست مطلقه هستم با زبانی چرب و نرم ابراز عشق و علاقه کرد و مدام برایم هدیه می فرستاد.

متاسفانه حرف های احساسی این مرد حقه باز دردهای روحی ام را کم کرد تا جایی که موافقت خودم با این ازدواج را اعلام کردم. اما مادرم گفت چون یک بار در زندگی خطا کرده ایم باید تحقیقات درستی انجام بدهیم و از طرفی به دلیل حرف های نیش دار مردم هم که شده باید مدتی از زمان طلاق دخترم بگذرد و بعد جواب نهایی را خواهیم داد.

در این شرایط، جمشید که موفق شده بود اعتماد مرا به خودش جلب کند از من خواست به طور پنهانی و غیررسمی با هم محرم شویم و هر موقع که خانواده ام رضایت دادند، ازدواج کنیم.

افسوس که خیلی راحت فریب حرف هایش را خوردم و الان ۴ ماه است که او از من سوءاستفاده می کند. در این مدت خواهر جمشید نیز جلوی همسایه ها گفته است که من با برادرش نامزد شده ام. با این وضعیت جمشید پس از آن که پدر و مادرم موافقت خود را برای ازدواج اعلام کردند خودش را کنار کشیده است و می گوید ما به درد هم نمی خوریم. او احساسات مرا به بازی گرفت و آبرو و حیثیتم را به باد داده است. آیا واقعا اگر خواهر خودش طلاق بگیرد او دوست دارد فردی این چنین از او سوءاستفاده بکند؟

آذر در پايان با چشماني اشک بار گفت: دارم ديوانه مي شوم و افسردگي شديد روحي و رواني گرفته ام. کاش حواسم را جمع مي کردم!