خراسان نوشت:
او را طلاق نمي دهم و با اين که خيلي خسته ام کرده اي اما براي فرزندمان هم که شده بايد بسوزي و بسازي! مرد جوان در حالي که بسيار عصبي و خشمناک به نظر مي رسيد به همسرش گفت: نمي دانم اين زن در زندگي دنبال چه مي گردد و چه کوتاهي کرده ام که او اين قدر ناراضي است.شما قضاوت کنيد! من بدبخت براي همسرم يک کليه ام را فروخته ام تا او براي خودش خودرو و طلا بخرد ولي باز هم او توقعات بي جا دارد و فکر مي کنم اگر سرم را روي زمين بگذارم و بميرم، اين زن کفن مرا هم بفروشد تا جلوي خاله اش قيافه بگيرد و از ديگران کم نياورد.مرد جوان در دايره اجتماعي کلانتري جهاد مشهد افزود: چند سال قبل به اصرار مادرم با دختر يکي از آشنايان قديمي ازدواج کردم. من با حقوق کارگري از روز اول زندگي مان سعي کردم روي پاي خودم بايستم و در حد توان زندگي آبرومند و سالمي براي همسر و فرزندم مهيا کنم اما افسوس که ياسمن هيچ وقت شرايط زندگي مان را درک نکرده است و هميشه خودش را با خاله اش که هم سن و سال هستند مقايسه مي کند.او خونم را توي شيشه کرده است و ديگر از دست اين مسخره بازي ها خسته شده ام.چند وقت قبل، روزي که ياسمن شنيد خاله اش خودروي سواري خريده است آن قدر اذيتم کرد که به ناچار يکي از کليه هايم را فروختم و پول آن را در اختيارش گذاشتم تا هر کاري که مي خواهد با پولش انجام بدهد.همسرم بلافاصله يک دستگاه خودرو و مقداري طلا خريد و چون در جنگ چشم و هم چشمي پيروز شده بود تا چند ماه خواسته و گلايه اي نداشت اما حالا دوباره توقعات بي جايي دارد و اين بار تهديدم کرده است که طلاقش را مي خواهد.مرد جوان با چشماني اشک بار گفت: من آدم بدبختي هستم و از سن ۹ سالگي هم درس خواند ه ام و هم کار کرده ام تا دستم داخل جيب خودم باشد و روح پدر خدا بيامرزم از من راضي باشد، اما افسوس که همسرم خيلي لوس و نازنازي بزرگ شده است و قدر زندگي مان را نمي داند.او اصلا به فکر آينده نيست و متاسفانه مادرش نيز حامي و پشتيبانش است و هر وقت صحبتي به ميان مي آيد مي گويد: کاش دخترم را به فردي مي دادم که دستش به دهانش مي رسيد و ...خسته شده ام اما نمي دانم چه خاکي بر سرم بريزم. کاش در زمان ازدواج فردي را انتخاب مي کردم که از نظر فرهنگي و سطح خانوادگي با هم مشابه بوديم.من در پايان از تمام خانم ها خواهش مي کنم چشم و هم چشمي و تجمل گرايي نکنند چون يک مرد وقتي نمي تواند خواسته هاي خانواده اش را برآورده کند شرمنده و کوچک مي شود ضمن اين که زندگي با صرفه جويي، قناعت و ايمان به خداي متعال لذت و صفاي ديگري دارد و پايدار و سالم مي ماند.