کلید این صندوقچه کجاست؟
افکار گروه اجتماعی:

این روزها در هر کوچه و محله ای که قدم بگذاریم با یک دفتر معاملات ملکی مواجه می شویم که با لامپهای نئون روی شیشه آن نوشته است: " آژانس مسکن صداقت " و همین کلمه " صداقت " است که خیلی ها را به شک می اندازد که نکند خبر دیگری باشد و آنگاه این صداقت نوشتاری را با ناصداقتی گفتاری برخی از صاحبان این آژانس ها مقایسه می کنیم و آن وقت به همه این " صداقت " ها یا می خندیم و یا سری به تاسف تکان می دهیم.

این روزها آدرس هر نیوز و آنلاینی را که در اینترنت می زنیم سایت های خبری را می بینیم که نه با لامپهای نئون که با لوگو نوشته هایی از صداقت و استقلال و شفافیت و… داد سخن داده اند و مرام و مسلک خود را اینگونه معرفی کرده اند.

می خواهیم یک سوزن به خودمان بزنیم و آنگاه یک جوالدوز به دیگران. بهار خبری ما رسانه ها یعنی انتخابات در راه است و طبق شعارهای پرطمطراقمان قرار است صادق و عادل و منصف و راستگو و نماد همه واژه های خوب رسانه ای باشیم. اما…

اما برخی رفتارهای برخی مان حکایت دیگری دارد. آنقدر این شنیده ها و گفته ها را روایت کرده ایم و از این گوش گرفته ایم و به آن گوش رفیقمان رسانده ایم که اصلا فراموشمان شده مولایمان علی علیه السلام فرمود " فاصله میان حق و باطل چهار انگشت است. باطل یعنی اینکه بگویی شنیدم و حق یعنی اینکه بگویی دیدم " و ما چه خوب این فاصله ها را بر می داریم و جایش هزار توجیه می کاریم.

بهمان برنخورد. رسول ظاهر و باطن را رها کرده ایم و به رسولان شنیده ها ایمان آورده ایم برخی مان گویا رسالت مان در نظام دینی را در صندوقچه غبارگرفته زیر زمین مان مخفی کرده اند و کلید قفل آن را هم گم و گور کرده ایم تا دست کسی بدان نرسد.

همه چیز از یک وبلاگ ساده شروع می شود. ابزاری در دست دوست و دشمن که چون تیزی چاقو، هم می کشد و هم در هنگامه جراحی به کار می آید. خبرها توسط برخی ذهن ها ساخته و پرداخته می شوند بعد از روی این وبلاگها، برخی از سایتهای خبری هستند که روی خبر دروغ، موجی از شنیده ها و گفته ها راه می اندازند و بعد هم خبرگزاری و روزنامه و مجله های وابسته این شنیده ها را طوری جای دیده ها جا می زنند که گاهی خودشان هم چون ملانصرالدین در صف آش خیالی منتظر می ایستند.

اما این وسط ما چه کاره ایم؟ آیا مجازیم هر خبری را از مخالفمان و حتی دشمنمان بدون سند و مدرک منتشر کنیم و دهان به دهان در جلساتمان نقل شیرینی کنیم و حلاوتش را ساعتها در کاممان مزمزه کنیم؟ غیبت کجاست و حدود آن چیست؟ تهمت در چه تعریفی می گنجد؟ افترا به چه می گویند؟ مومن چه کسی است و وجه تمایزش با کافر چیست؟ ظلم به چه معناست و آیا در همان سیلی زدن و مال مردم خوردن خلاصه می شود یا آبرو بردن هم مصداقی بزرگ از ظلم است؟ فرق میان دیندار و کسی که دین را پرچم حرکت خود نکرده در نقل و شنیدن گفته ها و شنفته ها چیست؟ و..

پاسخ این سوالات سخت نیست که تنها اندکی تلاش و غور در منابع اصیلمان در آیات و روایات و سخنان بزرگانمان را می طلبد که در این حوزه ها به شفافی سخن گفته شده و مرزها مشخص گشته است. همین چندی قبل بود که رهبر فرزانه انقلاب زبان گلایه از بی اخلاقی های موجود در همین حوزه گشودند و خواستند که همگان تلاش کنند تا فضای اخلاقی در مناسبات جمعی و سیاسی مان حاکم شود.

ایشان در جلسه درس خارج فقه خود در پاسخ به سوالی درباره غیبت فرمودند: " اینى که اصلاً این کار[غیبت] جایز است یا جایز نیست ولو به قصد اصلاح باشد، این را نمیشود به طور مطلق یک چنین چیزى را پابند شد؛ که ما بگوئیم ما چون میخواهیم در امر جامعه اصلاح کنیم، پس زیدى را، عمروى را یا یک جریانى را به طور مطلق مورد تهاجم قرار بدهیم، غیبت کنیم؛ حالا آن کسانى که این کارها را میکنند، خیلى اوقات به غیبت هم اکتفاء نمیکنند؛ خب، ملاحظه میکنید دیگر. گاهى چیزهائى را مى‌آورند که معلوم نیست حدِّ غیبت بر او صادق باشد؛ شاید مصداق تهمت است، مصداق افتراء است، مصداق قول به غیر علم است، مصداق سبّ و شتم است؛ نمیشود این را گفت که اگر طرف قصد اصلاح دارد، پس بنابراین این جایز است براى او، نه؛ موارد استثناء همان مواردى است که[در کتب فقهی] ذکر شده است.

منتها باید این موارد صدق کند، احراز بشود. این خیلی مهم است. واقعاً یکى از چیزهائى که ما همه‌مان[باید توجه کنیم]، به مردم هم باید بگوئیم، یاد بدهیم که توجه بکنند این است که: به صرف توهم این که حالا این کار مصلحت دارد، دستشان را، یا قلمشان را، یا وبلاگشان را آزاد نکنند که هر چه به دهنشان آمد، آن را بگویند؛ اینجور نیست، چون وسائل مدرن امروز همه مشمول همین حکم است. یعنى خواندن وبلاگ هم مثل خواندن کاغذ است، کتاب است، نامه است، مثل شنیدن حرف است. استماع غیبت شامل همه‌ى اینها میشود؛ یعنى ملاک استماع در اینها وجود دارد مسلّماً. شنیدن به گوش خصوصیتى ندارد، خواندن تو نامه هم عین همان است که ما در بحثاستماع این را تأکید کردیم و عرض کردیم.

خب، دوربين هم همين جور است. فرض كنيد كه اگر چنانچه انسان يك خطائى را از كسى ديد، اين را رفت با دوربين ثبت كرد، بعد آمد يك جائى نشان داد؛ اين هم همان است ديگر، چه فرقى ميكند؟ يعنى بايستى واقعاً به اینها توجه كرد. محيط را بايد محيط اخلاقى كرد. ما اگر بخواهيم جامعه را اصلاح بكنيم، اين اصلاح فقط به اين نيست كه انسان از افراد غيبت بكند. راههاى ديگرى هم وجود دارد..."