۱ - پیرمرد چند ماهی بود که حقوق نگرفته بود، نزدیک مهرماه بود، دخترک پایش را توی یک کفش کرده بود که باید با روپوش به مدرسه برود، پسر را هم که هر چه می گفت مرخصی نمی آمد، شش ماهی بود که از پادگان به خانه نیامده بود، عوضش چند ده هزارتومنی که حقوق سربازی اش بود را حواله کرده بود برای خانه و حالا پیرمرد می دانست که پولی برای خرج آمدن و برگشتن برای پسر نمانده و همه بهانه هایش فقط بهانه است که به رخ بابا کشیده نشود دست های خالی پسر، کارخانه را هم از زمانی که خریده بودند تعطیل کرده بودند و او مانده بود با چند سر عائله که معنا و مفهوم تعدیل و خصوصی سازی را هنوز نمی فهمیدند و اینکه این خصوصی سازی که می گویند چقدر به نفع اقتصاد است و قرار است او خیلی از خانواده های مثل او را در آینده با شکوفا شدن اقتصاد نجات دهد. اصلا نفهمید که کارش چرا به اینجا رسید، اهل نماز و روزه بود، اما شاید فکر می کرد… نمی دانم شاید وقتی از طناب آویزان بود و همین طور تاب می خورد تا آمدند و کشیده بودندش پایین به همه اینها فکر می کرد.
۲ - " هر کس در این مملکت به تناسب زحمتی که می کشد و جایگاهی که دارد دستمزد می گیرد و این پول ها اصلا عددی نیست. " این پول ها اصلا عددی نیست، می پرسی کدام پول ها؟ می گوید همین ۸۰۰ میلیونی که بابت زحماتش داده اند، تازه باهمین پول ها کلی هم کار خیر کرده است. اما حالا حقش را خورده اند، اصلا شاید کلی جلوی سر و همسر سنگ رو یخ شده که چرا گذاشته همین طوری عین آب خوردن یک میلیارد تومن باقی قرارداد بلکم یک میلیارد و دویست هزار تومن باقی اش را بالا بکشند و او هم صدایش در نیاید. اصلا نه فکر کنید که این پول ها چیزی هست ها، نه اصلا عدالت است و بس که اگر اجرا شود هرکس به حقش می رسد، برای همین کلی مشاور هم آورده با خودش که نکند عدالت یک زمانی خدشه ای چیزی بردارد. عزت خان ضرغامی هم، هم برای اینکه کسی خدایی نکرده شک کند عدالت یک کمی در رسانه ملی نادیده گرفته می شود و آدم های مهم جایی برای تظلم خواهی ندارند، همه چیز را در اختیار گذاشته، کاری هم به حرف مردم یا رسانه هایی مثل همین که خبر را نوشته اخرش گلایه کرده که چرا دعای کمیل را برای این برنامه مهم حذف کردید، ندارد. مگر دعای کمیل از علی(ع) نیست، مگر همین علی(ع) نبود که عدالت و گرفتن حق مردم برایش از هر چیزی واجب تر بود…
۳ - مرگ در روستای قلعه رئیس(از توابع کهکیلویه) ارزش خبری ندارد، این را پزشکش گفته بود، که ای کاش پزشک نبود که به درد ریاست یکی از رسانه های ما می خورد، مدیر شبکه ای جایی، که خوب اولویت های خبری را می فهمد، درست است که پزشک است، اما می فهمد که اگر دختری نوجوان در یکی از روستاهای پشت کوه های کهکیلویه، جایی که اسمش را هم نشنیده ای یک وقت به خاطر سرماخوردگی جان داد، چون پدرش پول خرید دارو و لقمه نانی برایش را ندارد که کمی بیشتر در این دنیای آدم های مهم بماند، این که نمی شود خبر، تازه اگر عکسی هم از او پیدا می کردی احتمالا بدون آرایش نمی شد تبدیل به پوسترش کرد که بشود مظهر آزادی برای آن طرف آبی ها که بعد بنشینیم در موردش حرف بزنیم که آیا تقصیر کی بود، پس همان بهتر که اصلا کاری به کارش نداشته باشیم، حالا مگر به خاطر چقدر پول مرده، همه اش را که حساب کنی شاید چند هزار تومانی می شد برایش امکان زندگی، که سرماخوردگی نمیرد. نمی شود که برای چند هزار تومان یک برنامه زنده خبری ترتیب داد. نه باید آن آقای پزشک سردبیری رئیس شبکه ای یا اقلا مجری برنامه نودی، صدی، صدو بیستی چیزی می شد، حیف است که استعداد های این طوری هدر برود.
۴ - آقای ضرغامی چقدر حقوق می گیری؟ نه دادگاه نیست، همین که پیش خدای خودت و خودت بگویی کافی است، کلاهت را برای خودت قاضی کن، فکر می کنی این قدر حقوق کافی است؟ اگر که کافی است که باید به تو آفرین گفت که اقلا قناعت می کنی، که خیلی از حضرات قناعت هم… بگذریم اما می دانی یک کارگر ساده که صبح علی الطلوع تا آن موقعی که کارگرهای مادر مرده بهش می گویند بوق سگ، که سگ ها هم آن موقع کم می آوردند و هی زوزه می کشند تا کپه شان را بگذارند چقدر در می آورند؟ یک رفتگر یه لا قبا که استخدام یکی از این شرکت های پیمانکاری است، وقتی روزی ۱۲ یا ۱۸ ساعت کار می کند چقدر در می آورد؟ یا فکر می کنی پدر دستواره ها هر روز چقدر درآمد داشت، ان شاالله که می دانی چه کاره بود. خدا رحمتش کند، آدم مهمی نبود اما اگر نبودند، بچه هایش و بچه های خیلی مثل او که ترکش های پوست و گوشت شان را جر داد و تکه تکه شان کرد، الان سعید الصحاف جای شما داشت برای همه دنیا خط و نشان می کشید و آن آقایان مهم احتمالا … بگذریم. اما کار خوبی کردی که دعای کمیل را هم حذف کردی، دست کمش این بود کمیل علی(ع) بدون ناله هایش برای کودکان گرسنه حجاز تا یمامه لغلغه ای بیش نیست. اجرت محفوظ!
***
من اگر می خواستم، می توانستم از عسل پاک و از مغز گندم و بافته های ابریشم، برای خود غذا و لباس فراهم آورم، اما هیهات که هوای نفس بر من چیره گردد و حرص و طمع مرا وا دارد که طعام لذیذ برگزینم. در حالی که در «حجاز» یا «یمامه» کسی باشد که به قرص نانی نرسد و یا هرگز شکمی سیر نخورد. یا من سیر بخوابم و پیرامونم شکم هایی که از گرسنگی به پشت چسبیده و جگرهای سوخته وجود داشته باشد یا چنان باشم که شاعری گفت: این درد تو را بس که شب را با شکم سیر بخوابی و در اطراف تو شکم هایی گرسنه و به پشت چسبیده باشد
منبع:مشرق