تفاوت روزهای پایانی سه دولت اخیر

به گزارش افکارنیوز، اوقات حضرات در این ایام به افتتاح سد و جاده و بیمارستان و غیره می گذشت. خیلی وقت ها کسری می آوردند و از راه دور قیچی می زدند. روبان قرمز و کلنگ زدن و نمایش خدمت. زمانی رئیس سازمان مدیریت دولت خاتمی از پروژه های افتتاح شده ماه های پایانی دولت هاشمی می گفت. از بیمارستانی در کاشان که به دست آیت الله افتتاح شده بود. اینطور تحلیل می کرد که اگر هر فرد بیماری را با بالگرد به تهران می آوردند و بستری و درمان می کردند و سپس برمی گردانند، هزینه اش از ساخت و نگهداری این بیمارستان و افتتاح آن کمتر می شد.

کلنگ زنی های آیت الله خاکش بر عبای شکلاتی سید نشست. ساختمان های نیمه تمام و آهن های زنگ زده و پروژه های به گل نشسته و رها شده میراثسازندگی برای اصلاحات بود. ۷۷ و ۷۸ نیز قیمت نفت به رقم بحرانی رسید و همین نیز ادامه پیدا کرد. دولت نیز خواسته یا ناخواسته شعارش را توسعه سیاسی گذاشت تا رد این بی پولی پاک شود. روزنامه زدن با نفت ۹ دلاری هم ممکن بود.

با این حال لذت سیاسی روبان پاره کردن و کلنگ زدن قابل چشم پوشی نبود و این سنت ماندگار در واپسین روزهای دولت خاتمی نیز تکرار شد.

اما ماجرای " شام آخر " چه بود؟ خیلی ساده است. جوابی که آن روزها در کوچه و بازار و تاکسی و صف نان و شیر شنیده می شد. نظر رهگذران این بود " می خواهند در قدرت بمانند. یا خودشان یا هم سفره شان "

بیر اه نمی گفتند اما خیلی هم به راه نبود. بالاخره این کشور قانون داشت و قانون دان. کیسه دوختن و جیب کندن و خاصه تراشی و ویژه خواری را عدلیه تاب نمی آورد. دولت حق الناس است و بودجه بیت المال. چشم کشیدن آلوده به این سمت چوب دارد و تاریخ گواه آن است.

گذشت تا رسید به این روزهای پایانی. این سر نیز همان سودا دارد؛ با تفاوت هائی که خاص امروز است. دولت های قبلی تلاش کردند بمانند و این روزها مسابقه خدمت و مانور تلاش راه انداختند ولو با نمایش و تشریفات و فرمایش. اما این دولت متفاوت است حتی سفرهای استانی اش را هم تعطیل کرده است. خبری هم از پروژه افتتاح کردن و کلنگ زدن نیست. البته خریداری هم ندارد. مردم هم جمع نمی شوند. قدری هم نگرانی از شعارها و پوسترهائی در دست مردم است که رئیس جمهور را غافلگیر می کند. چه آنکه در مشهد شد و جاهای دیگر اتفاق افتاد.

اما آقای رئیس باهوش است. هر تهدیدی را فرصت می بیند. به همین دلیل جنس این روزهای دولت دهم با همه دولت های دیگر متفاوت است هرچند روحی مشترک بر این پیکره است.

لغزخوانی این روزها برای سپاه و مراجع و بزرگان و دیگر قوا ، گوش خواباندن برای قدرت است. باید ماند اما این بار نه از راه خاطره خدمت رسانی بلکه از طریق آتش افکنی. این بساط در آوردن و معرکه راه انداختن چوب آخر است. ماندن به هر قیمتی. خاطره ای که از این روزها باید بماند آتش است. یک روز بر خرمن ارز و روز دیگر بر خرمنگاه سپاه. کدخدای بعدی با خاک گلنگ زنی مواجه نیست با دود آتش طرف است و خرمن سوخته.