به گزارش افکارنیوز، خیلی از بچه های خجالتی علیرغم هوش بالا و استعداد زیاد صرفاً به دلیل کمرویی بسیاری از فرصت های خوب زندگی را از دست می دهند.

خب چرا خودت به بچه ها نمی گی؟ به نظر من پیشنهاد خیلی خوبیه، به نفع همه است… اگه بچه ها قبول کنند خیلی خوب می شه…
خیلی دلم می خواد خودم به آنها بگم، اما نمی تونم. متاسفانه من خیلی خجالتی ام، هر وقت می خواهم جلو چند نفر حرف بزنم نفسم بند می آد. خیس عرق می شم. دستام می لرزه و صورتم آنقدر قرمز می شه که همه می فهمند، مطمئنم که مسخره ام می کنند. آن وقته که دلم می خواد آب بشم برم توی زمین. دلم می خواست مثل تو راحت حرف بزنم و اصلاً خجالت نکشم. از خودم بدم می آد. ای کاش یکی کمکم می کرد…

درد او

اگر سعی کنید خودتان را جای این نوجوان بگذارید، حتماً می توانید درد و رنجی را که در موقعیت های مختلف احساس می کند، بفهمید. خیلی از بچه های خجالتی علیرغم هوش بالا و استعداد زیاد صرفاً به دلیل کمرویی بسیاری از فرصت های خوب زندگی را از دست می دهند. نوجوان خجالتی معمولاً در برقراری ارتباط با دیگران پیش قدم نمی شود و برای غلبه بر ترس و اضطراب ناشی از حضور افراد ناآشنا و موقعیت های اجتماعی جدید به زمان زیادی احتیاج دارد.

این نوجوان اگر عملی برخلاف معیارهای اخلاقی مهم خود و یا افراد مهم زندگی اش مرتکب شود به حدی مضطرب و پریشان می شود که همه افکار حتی حافظه اش بر هم می ریزد. به همین دلیل ترجیح می دهد کمتر حرف بزند و خود را در موقعیت هایی که مجبور به اظهارنظر باشد قرار ندهد. سوال پرسیدن و جواب دادن به سوالات معلم برایش دشوار است. ورود و خروج از فضاهایی که افراد زیادی در آنجا هستند، صحبت با تلفن، آدرس پرسیدن، غذا خوردن و… حتی دستشویی رفتن در حضور دیگران برایش بسیار مشکل است.

چنین نوجوانی معمولاً از دور نظاره گر رفتارهای طبیعی دیگران است و احتمالاً بیشتر خود را سرزنش می کند که چرا مثل بقیه نیست. از آنجا که نوجوان خجالتی نمی تواند برخورد صحیح و منطقی داشته باشد به نوعی بی تفاوتی و بی ارادگی درباره امور عادی زندگی دچار می شود و نسبت به آرامش زندگی اش احساس مسئولیت نمی کند. این نوجوانان دلیل رفتارهای خود را نمی دانند و به دلیل کمبود اعتماد به نفس رفتارها و گفته های دیگران را به خود نسبت می دهند و خیلی زود ناراحت و دلخور می شوند. آنها فکر می کنند که همه آدم ها به دنبال کشف عیب و ایرادهای آنها هستند تا مسخره شان کنند. از آنجایی که فکر می کنند هیچ کس نباید متوجه ضعف و ناتوانی هایشان بشود تلاش زیادی می کنند تا اشتباه نکنند و به همین خاطر همیشه تحت فشار و اضطراب هستند. آنها در مورد خود و دیگران افکار و باورهای غلط دارند و همیشه خود را دست کم می گیرند. آنها هرگز نمی توانند از معاشرت با دیگران لذت ببرند و تجارب مثبت به دست بیاورند و طبیعی است که به دلیل احساسات بدی که دارند اغلب احساس تنهایی و افسردگی می کنند. آنها به ندرت می توانند افکار، احساسات، علم و دانش، توانایی و استعدادهای خود را به درستی به دیگران نشان دهند. از صمیمیت، شکست و ارزیابی شدن توسط دیگران می ترسند. در جایی که باید محکم و قاطع باشند، آرام و بی تفاوت و با تن صدای پایین حرف می زنند و قطعاً نمی توانند تاثیر مثبت بر دیگران بگذارند. این نوجوانان به دلیل منفی نگری شان در مورد هر چیز و هرکس پیش داوری منفی کرده و معمولاً جنبه های منفی قضایا را می بینند.

دلیل کمرویی

اما خوشبختانه احساس خجالت و کمرویی از احساساتی است که بعد از تولد در دوره های مختلف زندگی شکل می گیرد. یکی از دلایل که باعثخجالتی شدن آنها می شود این است که والدین معمولاً برای جلوگیری از انحرافات و تخلفات بچه ها مجازات و تنبیه هایی اعمال می کنند که احساس منفی خجالت و عذاب وجدان را در آنها ایجاد می کند و بدتر از همه اینکه به جای انتقاد از عمل فرزندشان خود او را بچه بد خطاب می کنند. مثلاً می گویند: «خیلی بچه بدی هستی که این کار را کردی، حرف بد زدی، دیگه دوستت ندارم، بچه بد.» اما واقعیت این است که در پس این عبارات پیام هایی است که کودک و نوجوان آن را می فهمد و باور می کند که آدم بدی است. این افکار در ذهن و ضمیر ناخودآگاه او چنان نقش می بندد که هیچ ارزش و توانایی در خود نمی بیند و به جای اعتماد به خود قطعاً برداشت و نظر دیگران در مورد خودش برایش مهم می شود.

والدین چه باید بکنند

والدین می توانند به آنها جرات ورزی و قاطعیت را بیاموزند. آنها را ترغیب کنند که در مورد موضوعات مورد علاقه شان حرف بزنند به نحوی که هم شروع و هم ا دامه و پایان آن را به خوبی رعایت کنند. پس توانایی نه گفتن قاطعانه را به آنها بیاموزید. تشویق شان کنید که خواسته ها و نیازهایشان را در جمع های صمیمی خانوادگی بیان کنند. از آنها بخواهید که در مورد احساسات خود چه مثبت و چه منفی حرف بزنند تا جرات و شجاعت کافی برای ابراز وجود را به دست بیاورند. وقتی پیش دوست، آشنا، فامیل، معلم، مدیر، پزشک و… می روید به جای آنها حرف نزنید، به آنها فرصت دهید که خودشان درباره کارها و مشکلات شان صحبت کنند. آنها را به خاطر خجالتی بودن سرزنش نکنید. شرایط و موقعیت هایی را فراهم کنید که خودشان مجبور به انجام کارهایشان باشند. در غیر این صورت هر چه بزرگتر شوند در محیط های اجتماعی بزرگتر مثل دانشگاه و محیط های کاری و غیره بیش از پیش دچار دردسر می شوند.
به آنها یاد دهید که افکار منفی خود را که موجب اضطراب شان می شود، به افکار مثبت تبدیل کنند. یعنی به جای «نمی شه، نمی تونم، امکان نداره و…» افعال مثبت را جایگزین کنند و به جنبه های مثبت هر اتفاقی فکر کنند. به عنوان مثال اگر باور دارند که «قبول شدن در فلان امتحان غیر ممکن است» از آنها بخواهید تا حداقل چند دلیل قانع کننده در مورد ناتوانی خود بیاورند! اگر کمک شان کنید حتماً می توانند موفقیت های قبلی شان را به یاد بیاورند. به آنها یاد دهید که در مورد اعمال و رفتارشان بلافاصله قضاوت نکنند و کمی به خودشان فرصت دهند که بیشتر به تجربیات مثبت خود در آن شرایط تمرکز کنند. از آنها بخواهید که به خاطر اضطراب و کمرویی شان خود را سرزنش نکنند، زیرا اضطراب یک احساس طبیعی است و همه ما در خیلی از موقعیت ها چنین احساسی را تجربه می کنیم و لزومی ندارد که آن را پنهان کنیم. گاهی بد نیست که آنها را تشویق کنید تا کمی خطر کنندو کاری را که از آن خجالت می کشند، انجام دهند و بعد ببینند که هیچ اتفاقی نمی افتد و آنها همچنان همان آدم با همان هویت و شخصیت قبلی هستند. به آنها یاد دهید که در جمع دوستان و آشنایان از خاطرات خود تعریف کنند و از صمیمی ترین افراد خانواده بخواهید که آنها را همراهی کنند. هرگز تصور کمرو بودن را به آنها القا نکنید، حتی نگذارید که خودش این موضوع را تکرار و باور کند که من خجالتی ام، من می ترسم، من جرات و شهامت هیچ کاری را ندارم. فعالیت در موقعیت های اجتماعی کوچک برای آنها بسیار مفید است. از کارهای ساده مثل یک خرید جزئی که به یک رابطه فعال نیاز دارد شروع کنید به این ترتیب یاد می گیرند که ارتباط را با سلام و احوالپرسی شروع کنند و کم کم آمادگی لازم برای کارهای بزرگتر را پیدا خواهند کرد. آنها را تشویق کنید تا با افرادی که اعتماد به نفس بیشتری دارند و کمتر اهل خجالت و کمرویی هستند ارتباط برقرار کنند. در ضمن ورزش و فعالیت های اجتماعی دیگر نیز کمک زیادی به آنها می کند تا از شر این احساس مخرب هر چه زودتر رها شوند.

روزهاي زندگي/ شماره ۴۲۲/ نيمه دوم خرداد ماه ۹۲/ نوشته: عاطفه هوشان/ صفحه ۶۲