متاسفانه عمر ورزش قهرمانی در کشور ما کوتاه است. در حقیقت قهرمانان ایران نسبت به سایر قهرمانان دیگر کشورها عمر کوتاه تری دارند و خیلی زود به زوال میرسند. در این آسیب دو نکته اساسی دخیل است. نکته نخست عدم رویکرد و نگاه حرفهای ورزشکاران است. ورزشکاری که برای نخستین بار در سطح جهانی و یا المپیک به مدال میرسد، باید پس از این افتخار تلاش مضاعفی داشته باشد و به نوعی حرفهایتر رفتار کند. در حقیقت رفتار، تمرین، تغذیه و حتی ارتباطاتش حرفهای و در حد قهرمان جهان و المپیک باشد.

چراکه طبق یک قانون قدیمی حفظ قهرمانی از به دست آوردن آن مشکل‌تر است. عامل دوم افت و نزول ورزشکاران ایران به نوع رفتار مدیران ورزشی بازمی گردد. مدیران ما رسیدگی و حمایت لازم را از ورزشکاران ندارند. ورزشکاری که به سطح قهرمانی جهان و یا المپیک می‌رسد، نیاز به مراقب ویژه دارد. رسیدند، عشق دارند و به خاطر عشقشان دنبال این ورزش آمده‌اند اما بعد از یک مدت می‌بینند، زندگیشان را روی ورزش گذاشته‌اند و هیچ حاصلی ندارند و از همین رو لطمه می‌خورند.

مدیران ورزشی ما باید به این نکته هم توجه داشته باشند که ورزشکاران قهرمان جهان و المپیک عمدتا در سن میانه و نهایتاً ۲۴،۲۵ سال قهرمانی را تجربه می‌کنند و در این سن تجربه کافی ندارند و قطعاً کسی که باید آن‌ها را در راه درستی هدایت کند، همین مدیران هستند. مشکل اینجاست که مدیران ما هنوز نمی‌دانند که این ورزشکاران ابزارهای آن‌ها هستند تا در ‌‌نهایت برآیند کاریشان را نشان دهند. این مدیران روزی چند بار پول داخل جیبشان را می‌شمرند، چون می‌دانند برای خرید فلان وسیله به این پول نیاز دارند اما نسبت به این ورزشکاران که اهدافی بزرگ‌تر را دنبال می‌کنند، بی‌توجه هستند.

فقط وقت‌هایی که نیاز دارند فراخوان می‌زنند و این ورزشکاران را در اختیار می‌گیرند اما سایر مواقع حتی نمی‌دانند کجا هستند. این وضعیت به خاطر آن است که مدیران ورزشی ما هنوز باور ندارند که این ورزشکاران، این مدال آوران نه تنها سرمایه‌های آن‌ها و فدراسیون رشته مربوطه‌شان که سرمایه‌های کشور هستند. همین مدیران اگر شبی اتومبیل شخصیشان را کنار خیابان پارک کنند تا صبح چند بار به سراغ ماشینشان می‌روند تا ببیند دزد آن را نبرده باشد اما می‌بینیم که الان سال به سال خبری از قهرمانان ورزشی نمی‌گیرند مگردر آستانه یک رویداد ورزشی. متاسفانه ما مسوول نداریم.

خیلی از مدیران ورزشی ما تخصص ندارند. راهی که امروز ورزشکاران طی میکنند را پشت سر نگذاشتهاند. مهمتر از همه عشق ندارند. فقط بلدند مدیریت خشک خود را در چارچوب قانون انجام دهند در حالیکه وقتی مدیری عاشق نباشد، نمیتواند شرایطی که امروز در ورزش ما حاکم است را مدیریت کند.