به گزارشافکارنیوز،این مرد که حسن نام دارد ماجرای قتل را توضیح داده است.

چطور با مقتول آشنا شدی؟

اولین بار او پیامک داد و نوشت با من تماس بگیر. چون شماره را نمی‌شناختم پیامک دادم و پرسیدم شما شماره من را از کجا آورده‌ای؟ بعد از آن مقتول زنگ زد و گفت ببخشید شماره شما شبیه شماره دوستم است و شماره آخر را اشتباه گرفته‌ام. ارتباط ما از آنجا شروع شد. بعد از مدتی او دوباره زنگ زد و از من درباره مجرد یا متاهل‌بودنم پرسید. به دروغ گفتم مجرد هستم البته او هم دروغ گفته بود و درحالی که شوهر و سه فرزند داشت گفته بود شوهر و فرزندش در تصادف کشته شده‌اند.

به غیر از مقتول با زن دیگری هم ارتباط داشتی؟

بعد از ازدواج اصلا به فکر ارتباط با زن دیگری نبودم تا اینکه پارسال با همسرم به مشکل خوردم و بعد با یاسمن آشنا شدم البته اصلا به فکر دوستی با او نبودم اما وقتی پیش آمد وسوسه شدم. من در کل زندگی‌ام فقط با یک دختر دوست بودم. قبل از سربازی با او آشنا شدم و بعد سربازی ازدواج کردیم و الان هم همسر من است.

چند سال داری؟

۳۵ سال دارم. یاسمن گفته بود با من هم‌سن است اما وقتی به اتهام قتل او بازداشت شدم فهمیدم سه سال از من بزرگ‌تر بود.

مقتول دروغ دیگری هم به تو گفته بود؟

گفته بود استاد دانشگاه شهرری است و در قیطریه زندگی می‌کند در حالی که حقیقت نداشت. او در ورامین زندگی می‌کرد. حتی به من گفته بود پدرش تاجر فرش است و در بازار اسم و رسم دارد.

قبل از قتل هم با مقتول اختلاف داشتی؟

یک‌بار ارتباط ما قطع شده بود و فردی که مقتول به من گفته بود از دوستانش است باعثشروع دوباره ارتباط ما شد.

ارتباط دوباره چگونه شکل گرفت؟

نزدیک عید بود. گوشی‌ام را در خانه جا گذاشته بودم و همسرم گوشی‌ام را دیده و متوجه ارتباط من با زن دیگری شده بود. همان موقع یاسمن متوجه شد من همسر دارم. همسرم پس از اینکه ماجرا را فهمید داد و بیداد راه انداخت و من هم چند ماهی گوشی‌ام را خاموش کردم و همین باعثشد ارتباط ما قطع شود. از یاسمن خبری نداشتم تا اینکه فردی به من زنگ زد و گفت حال یاسمن بد و در بیمارستان بستری است و سراغ شما را می‌‌گیرد و از آنجا بود که دوباره ارتباط ما شروع شد.

واکنش همسرت چه بود؟

واکنش همسرم واقعا دور از انتظار من بود او تا الان پای من ایستاده است. او اولین زنی بود که عاشقش شدم الان هم شرمنده او هستم و نمی‌دانم چطور می‌توانم اشتباهاتم را جبران کنم.

چرا دوباره با یاسمن رابطه برقرار کردی؟

طمع کردم. هم طمع پول پدر یاسمن و هم طمع رابطه با زنی غیر از همسرم را البته یاسمن هم با زبان‌بازی مرا نرم می‌کرد. علاوه بر آن یاسمن علایقم را می‌دانست.

رابطه‌ات با مقتول در چه حدی بود؟

رابطه ما در حد بیرون‌رفتن و دوستی معمولی بود. هیچ رابطه جنسی با هم نداشتیم. من چند باری بعد از شروع دوباره ارتباطمان با دخترم پیش او رفته بودم. یاسمن خیلی به دخترم توجه و محبت می‌کرد حتی به من می‌گفت می‌تواند برای او مادری کند. او حتی می‌گفت هر مشکلی که داشته باشم در حل آن کمکم می‌کند.

دخترت چند سال دارد؟

یکسال و چهار ماه دارد اما وقتی که یاسمن او را دید و این حرف‌ها را به من زد دخترم هشت
ماهه بود.

در تمام این مدت چطور با یاسمن ملاقات می‌کردی؟
معمولا در میدان رسالت با هم قرار می‌گذاشتیم و من با ماشین دنبالش می‌رفتم. او با مترو می‌آمد.

آیا هیچ‌وقت او را به خانه‌شان نرساندی تا نشانی واقعی‌اش را بفهمی؟
نه معمولا بعد از ملاقات او را به میدان هروی می‌بردم.

شغلت چیست؟

۱۰ سال انباردار یک شرکت غذایی معروف و دوسال هم در شرکت غذایی دیگری انباردار بودم اما یکی، دو سالی بود که آزاد کار می‌کردم. شارژ تلفن همراه می‌خریدم و به مغازه‌ها می‌فروختم.

از روز حادثه بگو. چطور شد یاسمن را کشتی؟

من قصد قتل نداشتم. وقتی متوجه تناقض‌گویی‌های یاسمن شدم با او جر و بحثکردم. آن موقع سوار ماشین من بودیم. یاسمن بعد از جر و بحثبخشی از حقیقت را به من گفت. او گفت سه بچه و شوهر دارد، من هم ناگهان عصبانی شدم و یک یا دو مشت به او زدم، سرش به ستون ماشین خورد و بعد دیدم هیچ حرکتی نمی‌کند.

از کجا مطمئن شدی فوت شده است؟

من در هلال احمر دوره آموزشی دیده بودم. وقتی دیدم بی‌حرکت است نبضش را گرفتم. نفس هم نمی‌کشید.

بعد از آن چه کار کردی؟

خیلی ترسیده بودم. با ماشین به سمت بیابان‌های اطراف کهریزک رفتم. در راه بنزین گرفتم و بعد جسد را به بیابان بردم و آتش زدم.

بعد از اینکه جسد را از بین بردی چه کردی؟

کارهایم را جمع و جور کردم چون می‌دانستم دستگیر می‌شوم و اگر هم دستگیر نمی‌شدم فکر کنم خودم را تسلیم می‌کردم کما اینکه قبل از افشای حقیقت خودم ماجرا را به افسر پرونده گفتم.

چطور دستگیر شدی؟

چند روز بعد از آنکه جسد را سوزاندم از پلیس آگاهی به من زنگ زدند و گفتند به آنجا بروم. از من در مورد یاسمن پرسیدند و من همه چیز را انکار کردم. صبح هم به دادسرا رفتم و بازجویی شدم. عذاب وجدان داشتم ظهر که به آگاهی برگشتم راستش را گفتم و اعتراف کردم جنازه را سوزانده‌ام. محل جسد را هم به ماموران نشان دادم و پس از آن بود که سبک و راحت شدم.
گفته‌اند طلاهای یاسمن را سرقت کرده‌ای، در این مورد توضیح بده.

من هیچ چیزی از او نگرفتم هیچ چیزی هم برنداشتم چون نیازی به آنها نداشتم.

الان چه حسی داری؟

عذاب می‌کشم و احساس گناه می‌کنم. بعد از این اتفاق دوبار می‌خواستم خودکشی کنم. بار اول در اولین روز بازپرسی در دادسرای جنایی می‌خواستم خودم را از پنجره دستشویی به پایین پرت کنم که افسر بدرقه به موقع رسید و پایم را گرفت. یک‌بار هم در حمام زندان تیغ را شکستم و ‌خواستم رگم را بزنم که موفق نشدم.

خودت را در این قتل چقدر مقصر می‌دانی؟

۲۰درصد. چون نباید جواب اولین پیامک او را می‌دادم.

این روزها را در زندان چگونه می‌گذرانی؟

بعد از دومین باری که خودکشی کردم در زندان رجایی‌شهر با فردی به نام مهرداد آشنا شدم که او هم متهم به قتل است. او با من خیلی صحبت کرد و آرام شدم. بعد از آن من که ۱۱ سال نماز نمی‌خواندم دوباره نماز می‌خوانم و روزه می‌گیرم. مهرداد حرف خیلی خوبی به من زد و گفت ما نصف‌مان مرده است حداقل می‌توانیم با این کارها به بخشش گناهانمان امید داشته باشیم و با طلب بخشش پای چوبه‌دار برویم.

الان چه آرزویی داری؟

هیچ چیزی برای خودم نمیخواهم اما آرزو دارم که بالای سر دخترم باشم و مدرسهرفتن او را ببینم در نهایت هم امیدوارم بتوانم از اولیای دم رضایت بگیرم.