به گزارش افکارنیوز، می گفت: من تک فرزند خانواده بودم و مادرم سر عقد، به عنوان هدیه ازدواج، یکی از شش واحد آپارتمان خود را در ولنجک، به طور لفظی به ما داد که باعثخوشحالی من و شوهرم و همه فامیل شد.

ما بعد از عروسی، وارد آن آپارتمان شدیم و زندگی مان را آغاز کردیم. آپارتمان هنوز به نام مادرم بود. یک بار از مادرم پرسیدم: «پس کی می خواهی آن را به نام ما کنی؟» او که ظاهراً می دانست همسرم تصمیم به فروش آن دارد، به من گفت: «اگر به نام شوهرت کنم، آن را می فروشد و پولش را هدر می دهد و تو را آواره می سازد و اگر همه یا سه دانگ آن را به نام تو کنم، ناراحت می شود و بین شما اختلاف می افتد. مطمئنم که او آن قدر تو را تحت فشار قرار می دهد تا بالاخره آن را از دستت خارج کند؛ پس بهتر است فعلاً به نام خودم باشد.» من هم که از اجاره نشینی می ترسیدم، احساس کردم این راه حل خوبی است؛ اما نمی دانستم که این آپارتمان می تواند به وسیله ای برای نابودی زندگی من تبدیل شود!

از آن به بعد، مادرم هر روز از زندگی ما خبر می گرفت و از رفتار شوهرم می پرسید. من هم از روی بی تجربگی، کوچکترین بدرفتاری و برخورد غلط او را به مادرم گزارش می دادم و مادرم هم می گفت: «حیف از این خانه ای که من در اختیار او گذاشتم! باید اجاره نشینی می کرد تا قدر آن را می فهمید.» مادرم به خاطر داشتن این ثروت که از راه ارثیه پدری به دست آورده بود، هم بر پدرم تسلط داشت و هم سایه اش بر زندگی خصوصی من سنگینی می کرد. همسر من نیز برای رسیدن به پول، در مقابل دخالت های مادرم عکس العمل تندی نشان نمی داد؛ زیرا خود و فرزندش را وارثثروت او می دانست.

جنجال واقعی از آن جایی شروع شد که یک بار شوهرم در حضور او گفت: «همه ثروت شما مال پسر من است!» مادرم از این حرف او به شدت عصبانی شد و گفت: «من هنوز نمرده ام که برای ثروت من نقشه می کشی. تو چه کاره ای که برای ثروت من برنامه ریزی می کنی؟ من اصلاً می خواهم ثروتم را به خیریه ببخشم! به تو چه ارتباطی دارد؟ خوب شد که حالا خانه را به نامت نکردم وگرنه تا به حال، صد بار آن را به باد داده بودی. تو چه گلی به سر دخترم زده ای که توقع داری شش واحد آپارتمان برایت به ارثبگذارم؟ اگر خانه را به تو نمی دادم و مجبور می شدی اجاره نشینی کنی، قدر دخترم را بیشتر می دانستی!» و شوهرم هم به مادرم توهین کرد و بعد از جروبحثهای زیاد، مادرم عصبی و ناراحت از خانه ما رفت. شوهرم خیلی عصبانی و ناراحت شد و من هم جز گریه، کاری نمی توانستم بکنم.

از آن روز به بعد، شوهرم شمشیر خشمش را از رو بست و پایش را توی یک کفش کرد که «مادرت باید این خانه را فقط به نام من کند و بس! اگر این کار را نکند، زندگی را برای تو و او سیاه خواهم کرد!» وقتی حرف های شوهرم را به مادرم گفتم، او با عصبانیت زیاد به من گفت: «نه تو لیاقت این خانه را داری و نه آن شوهر مفت خورت! تو این قدر ساده ای که اگر خانه را به نام تو هم بکنم، بلافاصله می گذاری کف دست شوهرت!» آن قدر با او حرف زدم تا بالاخره، به او قول دادم که اگر خانه را به نام من کند، هرگز آن را به نام شوهرم نمی کنم و او نیز تقریباً به این کار راضی شد. قرار شد چند روز دیگر به محضر برویم تا بی خبر از شوهرم، سند آپارتمان را به نام من کند.

اما قبل از روز محضر، یک مرتبه، همه چیز به هم ریخت. ماجرا از این قرار بود که یک شب به منزل مادرشوهرم رفته بودیم که ای کاش پایم شکسته بود و آنجا نمی رفتم! بعد از شام، شوهرم باز بحثخانه را مطرح کرد. من با اشاره به او فهماندم که این بحثرا مطرح نکند ولی اعتنایی نکرد و گفت: «بعد از این که آپارتمان را به نام زدیم، می خواهم آن را بفروشم و یک آپارتمان مناسب رهن کنم و با بقیه آن…»

من گفتم: «آپارتمان هنوز مال جنابعالی نشده که برایش خواب خوش می بینید! این آپارتمان مال من است و من هم آن را نمی فروشم.» شوهرم که از این برخورد من در حضور جمع، خیلی عصبانی و ناراحت شده بود، گفت: «غلط می کنی که نمی فروشی. اگر نفروشی باید برگردی خونه مادرت» من هم که در میان خانواده او تنها بودم، گفتم: «خودت غلط می کنی!» با شنیدن این حرف همسرم به من یورش آورد و مرا مورد ضرب و شتم قرار داد و هر چه از دهانش در می آمد به من گفت.

بعد از این ماجرا چیزی نگذشت که من و شوهرم سر از دادگاه خانواده در آوردیم و من از آن به بعد، بارها و بارها در دلم گفته ام: «ای کاش، مادرم آن آپارتمان را به ما هدیه نمی داد!»

دیوار معنوی


دیوار اصلی خانه، حریم خانه است؛ یعنی هیچ کس نمی تواند از آنچه که در طرف دیگر رخ می دهد به راحتی مطلع شود و در مورد آن نظر بدهد یا دخالت کند؛ مگر اینکه این دیوار را برداریم یا راهی برای نفوذ در آن پیدا شود. دیوار اهمیت زیادی دارد؛ چون به خانه ما امنیت و حرمت می بخشد. ما نیز در زندگی زناشویی خود به یک دیوار معنوی نیاز داریم. این دیوار، حریم رازها و خلوت های ماست. کسانی که ما را پرورش می دهند، مثل پدر و مادر یا نزدیکان دیگر، دلسوزترین افراد نسبت به ما هستند. تردیدی نیست که آنها شادکامی و خوشبختی ما را آرزو دارند، اما این مطلب به این معنا نیست که ما باید سعادت و خوشبختی را به شیوه ای که آنها می خواهند، جستجو کنیم و بطلبیم. در ازدواج، زن و شوهر باید خودشان در مورد شیوه و نحوه زندگی خود تصمیم بگیرند؛ البته باید به راهنمایی ها و نصیحت های بزرگترها توجه کنند و آنها را جدی بگیرند و در امور مهم، با آنها مشورت کنند، ولی هیچ کدام از پیشنهادها و نظرات آنها، الزام آور نیست و به این معنا نیست که هر چه آنها گفتند، باید عملی شود. زن و شوهر باید در نهایت ادب و احترام، نصایح بزرگترها را بشنوند و به آنها توجه کنند، ولی در تصمیم گیری نهایی، به نظر یکدیگر متکی و پایبند باشند. توجه داشته باشیم که:

«اگر ما نخواهیم، هیچ کس نمی تواند در زندگی ما دخالت کند!»

بهانه های دخالت

همیشه در زندگی بهانه هایی به وجود می آید که دیگران بتوانند در زندگی مشترک ما دخالت کنند، ولی این ما هستیم که گردانندگان اصلی زندگی خود هستیم و نباید بهانه هایی را برای دخالت دیگران ایجاد کنیم؛ حتی اگر این «دیگران»، پدر و مادر باشند که عزیزترین کسان ما هستند. در این ماجرا، یک هدیه، باعثدخالت مادرزن و ایجاد مشکل در زندگی زن و شوهر شده است. در واقع، هم نحوه اهدای خانه توسط مادرزن، غلط بوده است و هم نحوه برخورد زن و شوهر با آن! اگر کسی چیزی را به زن و شوهر هدیه می دهد، باید به صورت رسمی و قانونی آن را هدیه کند؛ یعنی کافی نیست که بگوید «این خانه مال شماست یا من وصیت کرده ام که هر موقع از دنیا رفتم، به شما برسد!» زیرا این روش، اختلاف به وجود می آورد و زن و شوهر را دچار مشکلات زیادی می کند.

مادرزن، طبق قولی که داده بود، باید خانه را به اسم هر دو یا یکی از آنها می کرد و آنها خودشان می توانستند در مورد فروش یا نگهداری خانه تصمیم بگیرند یا اینکه بعد از بخشش و به نام کردن، از آنها خواهش می کرد که هرگز آپارتمان خود را نفروشد. به این طریق، هم می توانستند جلوی دخالت را بگیرند و هم مطمئناً از بروز این مشکلات جلوگیری کنند.

علاوه بر این، اشتباه دیگری که مرد مرتکب شده این است که به رغم مخالفت های مادرزنش، تصمیم به فروش خانه گرفته و آن را به همه علام کرده است، زیرا اظهارنظر یا تصمیم گرفتن در مورد خانه ای که هنوز به طور رسمی به او تعلق ندارد، جایز نیست.

زن و شوهر نباید با مطرح کردن تصمیم های خود، به دیگران اجازه دخالت بدهند؛ بلکه باید از همان ابتدای زندگی با مشورت و دقت تصمیم بگیرند و سعی کنند عاقبت هر کاری را بسنجند و اگر واقعاً احساس کردند که به نفع زندگی آنهاست، آن را انجام دهند.

نتیجه:


معماری زندگی مشترک، مسئولیت مشترک زن و شوهر است. آنها نباید به هر بهانه ای به دیگران اجازه دهند تا در زندگی آنها دخالت کنند و ساختمان زندگی آنها را بسازند؛ حتی اگر این «دیگران»، پدر و مادر آنها باشند. سازندگان بنای زندگی مشترک فقط و فقط زن و شوهرند و مسئولیت نهایی با خود آنهاست. آنها باید به راهنمایی های دیگران توجه کنند، ولی در نهایت با مشورت یکدیگر همان طور که می خواهند تصمیم بگیرند.

راز/ شماره ۳۷/ آذر ماه ۹۲/ سيد مسعود راد/ صفحه ۶۲