اتحادیه انجمنهای علمی دانشجویان باستانشناسی کشور با بیان توضیحاتی اشتباهات علمی رئیس پژوهشگاه سازمان میراث فرهنگی و گردشگری را درباره نوع مرگ و تدفین کوروش متذکر شده است.

در توضیح این اتحادیه آمده است: به‌ تازگی رئیس پژوهشگاه سازمان میراثفرهنگی و گردشگری در مصاحبه ای عنوان کرده است که یکی از نخستین برنامه‌های کاری او در تخت جمشید، جست‌وجو برای یافتن بقایای جسد کوروش بزرگ در پاسارگاد است و اینکه کوروش به‌دست قوم " هون " کشته شده و برای حمل پیکرش به پاسارگاد باید آن را مومیایی کرده باشند و دیگر این‌که پلان آرامگاه کوروش از آرامگاه‌های مصری اقتباس شده و مقبره‌ی موجود در بالای آرامگاه یک مقبره‌ی کاذب است و اگر احیانا جسدی از کوروش وجود داشته باشد، ممکن است در سردابه‌ای زیر این مقبره و حدود ‌٣٥ متری عمق زمین باشد.

از آنجا که این سخنان از سوی یکی از مقامات عالی‌رتبه‌ی سازمان میراثفرهنگی بیان شده و حاوی اشتباه‌های علمی درباره‌ یک «شخصیت تاریخی و محوطه‌ میراثجهانی» است و آشکارا با دستاوردهای علم باستان‌شناسی منافات دارد، لازم است تا در این‌باره توضیح‌هایی ارائه شود؛

امروز، هر دانشجوی باستان‌شناسی، تاریخ و حتی مرمت و معماری می‌داند که نخستین اشاره‌ها به «هون‌ها» در چشم‌انداز تاریخی ایران و آسیای میانه به اواخر دورهی اشکانی و اوایل دوره‌ ساسانی بازمی‌گردد و کوروش بزرگ به هیچ روی به‌دست هون‌ها کشته نشده است. درباره‌ چگونگی درگذشت کوروش در ‌٥٣ قبل از میلاد روایات گوناگونی در دست است. بنابر یکی از روایات که هرودت نقل کرده است، کوروش به‌دست «ماساژت‌ها» کشته شده است و البته خود هرودت هم ضمن نقل فرجام کوروش اذعان می‌دارد که یکی از چند روایت موجود را که به نظرش درست‌تر بوده، نقل کرده است.

کتسیاس، دیگر مورخ یونانی، شرح می‌دهد که کوروش در جنگ با «دربیک‌ها» ابتدا زخمی و سپس کشته شده است. همچنین استرابو روایت می‌کند که کوروش بر «سکاها» چیره گشت. او از مرگ کوروش در این جنگ چیزی نمی‌گوید. کِسنفُن هم از درگذشت طبیعی کوروش در پارس خبر داده است؛ اما شگفت اینجاست که آقای خوشنویس، از رازی سخن به میان آورده که تمام تاریخ‌نگاران باستان از آن بی‌خبرند.

نکته‌ دیگر، مسأله‌ اقتباس نقشه‌ آرامگاه کوروش از آرامگاه‌های مصری است. باید یادآور شد که تا پیش از این، پژوهش‌گران و متخصصان به اقتباس پلان آرامگاه کوروش از قبور خرپشته‌یی سیلک کاشان، معماری اورارتو یا زیگورات‌های عیلام و میان‌رودان اشاره کرده بودند، اما اقتباس نقشه‌ی آرامگاه کوروش از مقابر مصری که بعد از دوره‌ی زمامداری کوروش یعنی در دوره‌ی کمبوجیه به تصرف ایران درآمده، سخن شگفتی است که آقای خوشنویس بیان داشته است. علاوه بر این‌ها از سوی دیگر، مفاهیمی چون «مومیایی»، «قبر کاذب» و «گور سردابه‌یی در عمق ‌٣٥ متری زیرزمین» همه از موضوعاتی است که نمونه و سابقه‌ای در فرهنگ ایرانی دوره‌ی هخامنشی و یا قبل و بعد از آن ندارند و در مدارک باستان‌شناختی مشاهده نشده‌اند.

تمام مورخان دوران باستان اظهار کرده‌اند که اسکندر مقدونی پس از تصرف شهربانی پارس برای ادای احترام به آرامگاه کوروش به پاسارگاد رفت؛ اما مشاهده کرد که قبل از او به مقبره دست‌برد زده‌اند و جسد کوروش نیز از میان رفته است. اسکندر، بنا بر روایات مختلف، میز زرین، تابوت و سپر چرمینی در درون همان اتاقک بالای آرامگاه که آقای خوشنویس آن را «قبر کاذب» نامیده‌اند، مشاهده کرده که خود نشانه‌ای آشکار از حقیقی بودن بنای آرامگاه است؛ اما حکایت «قبر سردابه‌یی در عمق ‌٣٥ متری زمین» از آن سخنانی است که با هیچ‌یک از معیارهای تا کنون شناخته‌شده‌ی دانش ما از دوره‌ی هخامنشی سازگاری ندارد و تا کنون هیچ محققی چه هخامنشی‌پژوهان ایرانی و باستان‌شناسان و ایران‌شناسان غیرایرانی که نظرات‌شان در مجامع علمی بین‌المللی قابل اعتنا باشد، در این‌باره طرح بحثنکرده‌اند.

بنابراین شایسته است در پیشگاه دوست‌داران و علاقه‌مندان میراثفرهنگ بشری و بخصوص به‌دلیل اهمیتی که کوروش هخامنشی به‌عنوان یک شخصیت بسیار مهم در تاریخ ایران و آسیای غربی دارد و شماری از علما و فضلای معاصر هم‌چون علامه طباطبایی نیز او را «ذوالقرنین» مذکور در قرآن کریم دانسته‌، از طرح سخنان بی‌پایه در این‌باره پرهیز شود؛ یا آن‌که پیش از طرح چنین مباحثی در رسانه‌های جمعی، ابتدا در مجامع علمی تخصصی درباره‌ی آن سخن گفته شود.

در ادامه این مطلب با اشاره به توضیح خوشنویس در تاریخ ‌١٧ / ‌۶ / ‌١٣٨٩ درباره‌ی مصاحبه‌ نخست خود و اینکه در حال حاضر فقط صحبت از یک پورپوزال(طرح پژوهشی) وجود دارد، آمده است: پرسش این است که آیا او تخصصی در این زمینه دارد؟ آیا کتاب یا مقاله‌ای در این‌باره نگاشته است؟ آیا اساساً قائل به این امر هستند که چنین پرسشی از اساس، یک پرسش باستان‌شناختی تاریخی است و باید توسط متخصصان طرح شود؟

نکته‌ دیگری که در سخنان آقای خوشنویس وجود دارد، اعتراف و اذعان یکی از مدیران ارشد سازمان میراثفرهنگی و گردشگری به وجود «رطوبت بالا» به‌واسطه‌ی ساخت سد سیوند در اطراف آرامگاه کوروش و دشت پاسارگاد است.

موضوعی که تا پیش از این، شدیداً از سوی مقامات سازمان میراثفرهنگی تکذیب می‌شد. علاوه بر این‌که اشتباه بودن ساخت سد سیوند در سخنان آقای خوشنویس بی‌آنکه او قصد چنین اعترافی را داشته باشد بازتاب پیدا کرده، اخیراً نیز توسط یکی از کارشناسان عالی‌رتبه‌ی کمیته‌ی میراثجهانی در «کارگاه بین‌المللی ارتقای مدیریت منظرهای میراثجهانی» تأیید و بیان شده بود.

بنابراین این پرسش پیش می‌آید که «چرا مدیریت میراثفرهنگی ما تا این حد از استانداردهای حفظ و صیانت از این مواریثفرهنگی فاصله دارد؟ و آیا علت این امر استفاده از مدیران غیرمتخصص در سطوح گوناگون این سازمان نیست؟

واقعیت این است که مسؤولان سازمان میراثفرهنگی باید بیش از این‌که به فکر «بازسازی پردیس پاسارگاد» یا فرضیه‌سازی‌های غیرعلمی باشند، به مهار رطوبت از طریق کاهش آب‌های پشت سد سیوند، یا به ساخت موزه‌ای که قرار بود، در پاسارگاد ساخته شود و تا کنون عملی نشده، یا به حفاظت و نجات اندک بقایای کوشک داریوش که امروز در ساحل دریاچه‌ی سد سیوند به حال خود رها شده و در معرض نابودی است، بیاندیشند.

بیان سخنانی بدون پشتوانهی علمی، مانند مومیایی، قبر کاذب، گور سردابهیی در عمق ٣٥ متری بیش از هر چیز دستاوردهای دانش باستانشناسی را نادیده میگیرد و بدتر از آن، طرح شبهاتی است که برخی اذهان را متوهم میکند و راه را برای تخریب و تجاوز به حریم میراث فرهنگ بشری مهیا میسازد. اکنون باید پرسید که چنین اظهار نظرهایی چرا از سوی باستانشناسان و کارشناسان شناختهشدهی باستانشناسی کشور که از جمله متولیان واقعی پژوهش و کاوش و بررسی تپهها، مکانها، محوطهها و یادمانهای تاریخی این سرزمیناند، عنوان نشده است و نمیشود؟