به گزارش افکارنیوز، این واژگان و جملات روزمره مردانی چون غلامرضا فتحآبادی، مجید سبزی، اکبر افتخاری، محمدحسین ضیایی، وحید قلیچ و حتی حسین مسگرساروی است. کاپیتان تیم ملی فوتبال ایران. مردانی که هر یک ستارگان باشگاههای استقلال و پرسپولیس بودند. آن روزها فوتبال به جای پول عشق داشت و در کنارش هرکس باید راهی برای درآمد و امرارمعاش پیدا میکرد. خیلیها نشستند پشت فرمان تاکسی و صبح تا شب هم کار میکردند، هم تمرین و آن نمایشها و افتخارآفرینیها نیز نشانه هنر و غیرتشان بود حالا… بیخیال مقایسه!
آری روزگاری نهچندان دور حسین مسگرساروی کاپیتان تیم ملی فوتبال ایران روزی صدبار همچون غلام فتحآبادی و قلیچ و بقیه دستهای خود را برای پنج زار و یک تومن به سوی مردمی که از جنس خودشان بودند، دراز میکرد و با شرافت هر چه تمامتر لقمه نانی حلال بر سر سفره خانواده میبرد. راننده تاکسی شدن ستارگان دیروز فوتبال ما دلایل گوناگونی داشت. عدهای باتوجه به تمرینات گاه و بیگاه فوتبالیستهای دهه ۵۰ و ۶۰ ترجیح میدادند با خرید یا رانندگی یک تاکسی عملاً اختیار زمان را در دست خود بگیرند تا هر وقت خواستند به تمرین و بازی بپردازند و نیاز به مرخصی گرفتن از دیگران نداشته
باشند.
اين گروه از ستارگان ديروز فوتبال که همگي از بزرگان تيمهاي خود بودند، در همين ارتباط روزانه با مردم خود را از آنان ديده و پاسخگو بودند و همين دليلي ميشد براي ديدن علاقه مردم و درک اهميت کارشان. پس با تمام وجود در زمين ميجنگيدند به خاطر شادي ديگران. آيا امروز کسي که در مازاراتي نشسته ميداند مردم چطور فکر ميکنند؟ چه ميخواهند؟ بعد از باخت تيم ملي يا باشگاه چه حالي پيدا ميکنند؟ هرگز! باختهاي سريالي تيمهاي ملي و ضعف آبي و قرمز همگي شايد دليلي براي همين دوري فوتباليستها از مردم است. مردمي که صاحبان اصلي فوتبال و تيمها هستند و بدون آنها چرخ فوتبال نميچرخد. اين مردم
در ويلاهاي لواسان و کاخهاي شمال شهر نيستند. آنها هزار سرگرمي بهتر از فوتبال دارند! فوتبال مال پابرهنهها و جنوبشهريهاست و فوتباليست امروزي در برجهاي شمال و مازاراتي و بنز، پايش را هرگز از ونک پايينتر نميگذارد!
شناسه خبر:
۳۶۹۳۷۳
روزی که کاپیتان تیم ملی راننده تاکسی بود!
«شما لطف دارید. انشاءا… میبریم. تمام دلخوشی ما خوشحالی شماست. قابل نداره. چند نفر؟ میشه یه تومن…»