به گزارش افکارنیوز، روز ۱۹ اسفند ۱۳۶۳ خبر ازدواج غیرمترقبه نفر اول سازمان مجاهدین خلق(رجوى) با همسر فرد دوم سازمان(ابریشمچى) اعلام شد و توجه بسیارى را به این حادثه معطوف ساخت.

در پى استقرار تشکیلات در فرانسه، شکست‌هاى مستمر استراتژى‏‌هاى رهبرى سازمان و «تناقض بین تفکّرات و عملکرد انحرافى و غلط مرکزیت(چه ایدئولوژیک و چه تشکیلات سیاسى استراتژیک) با اصول و ضوابط و معیارهاى سازمان، که در شکست‌‏ها و بن ‏بست‌‏ها، عدم کارآیى لازم سیستم تشکیلاتى، رشد انتقادات و اعتراضات و کناره‌‏گیرى سطوح مختلف سازمانى عینیّت مى‌‏یافت، انشعاب و فروپاشى تشکیلاتى را در آینده‏اى نه چندان دور، در چشم‏ انداز قرار داده بود.»

افرادى مثل پرویز یعقوبى که از کادرهاى قدیمى بوده‏‌اند، به علت رعایت نشدن اصول تشکیلاتى مقبول سازمان به نوشتن نامه‌‏هاى اعتراضیّه به رهبرى سازمان اقدام کردند و خواستار تشکیل کنگره‌‏اى از نمایندگان اعضاى سازمان شدند تا عملکرد مرکزیت مورد بررسى قرار گیرد. یعقوبى در این زمینه مى‌‏نویسد:

«پروسه دوساله[۶۱۶۳] مبارزات درون‏گروهى که نقطه عطف و کیفى آن کنگره(ناقص و ناتمام)[در تاریخ ۳۱/۵ / ۶۳] بود، تناقضات را به مرحله‏اى رساند که سردمدار مرکزیت منحرف[مسعود رجوى] یا مى ‏بایست در عمل به اصول و ضوابط و معیارهاى انقلابى سازمان تسلیم شده و تن به کنگره کامل و منتخب از اعضا و مسئولین داده و حسابرسى مى‏ شد و نتایج آن را که همانا توبیخ و برکنارى از تمام مسئولیت ‏هاى سازمانى، به خاطر دیدگاه ‏هاى انحرافى از ایدئولوژى و نقض مکرر اصول عام تشکیلاتى و موضع گیرى هاى غلط سیاسى، استراتژیکى در نتیجه چپ(از موضع راست) و راست زدن‏ هاى متناوب که موجب بوجود آمدن بن‏ بست‏ ها و شکست‏هاى پیاپى شده بود را مى‏پذیرفت و یا…»

در ادامه اختلافات درون‏گروهى و افزایش زمینه ‏هاى انشعاب در سازمان، رهبرى تشکیلات در اواخر سال ۶۳ «براى تثبیت غیراصولى خویش و فرار از حساب‏رسى… تحت عنوان جمع‏بندى… دست به تجدیدنظر اساسى در اصول و ضوابط تشکیلاتى و معیارهاى ایدئولوژیکى… زد… تحت عنوان به اصطلاح «جهش عظیم ایدئولوژیکى» و «تحول عمیق درونى و ارتقاء جدا کیفى و تکاملى» و…»

در اواخر سال ۶۳ رجوى پیش‏بینى کرد که کادرهاى اصلى گروه دیر یا زود به این جمع ‏بندى مى ‏رسند که اقدامات، تاکتیک ‏ها و سیاست‏ هاى وى با ناکامى روبرو شده و ضایعات سنگینى بر پیکر سازمان وارد آمده است. رهبرى سازمان پى برد که عدم تحقق هدف‏ هاى استراتژیک باعثبروز تردید در خط ‏مشى و درستى تاکتیک‏ هاى رهبرى شده و مقدمه بحران سیاسى، تشکیلاتى و رشد تضادهاى درونى را فراهم خواهد ساخت. از این رو براى گریز از بحران، اقدام به تغییر ماهیّت تشکیلات و روابط تشکیلاتى نمود و کوشید تحت عنوان «انقلاب نوین ایدئولوژیک»، در واقع با «رهبرسازى» بر بن‏بست پدید آمده غلبه کند.

در تاریخ ۱۹ اسفند ۶۳، اعلان ازدواج رجوى با همسر فرد دوم سازمان(ابریشمچى) توجه بسیارى را به این حادثه معطوف ساخت. مرکزیت سازمان در بیانیه خود کوشید تا اعضا و هواداران را براى جاانداختن شکل نوین رهبرى آماده سازد. ظاهرا چنین نمایانده شد که این برنامه از مدت‏ها قبل توسط رجوى در حلقه پیرامونش مورد بحثو پذیرش قرار گرفته بود و مدت‏ها روى طرّاحى و چگونگى اجراى آن کار شده بود. از همان مرحله آغازین اجراى این طرح، کادرها در مقیاس وسیعى اقدام به تقدیس و ستایش و اعلام تسلیم در برابر رهبرى نوین کردند. به رغم آشکار بودن جنبه غیرشرعى این ازدواج که قبل از سپرى شدن مدت شرعى بین طلاق و ازدواج دوم زن، انجام شده بود، در تبلیغات انبوه سازمان تلاش شد تا با تشبیه و استناد موضوع به اسلام و سنت پیامبر، صورت مقدس نیز براى این اقدام پرداخته شود. حال آنکه، شگفتى و تحیر ناشى از این ماجرا، وجوه عاطفى و انسانى ایجاد جدایى بین یک زوج داراى فرزند ۳ ساله و تصاحب اقتدارگرایانه همسر یک دوست و همکار را نیز در اذهان برجسته ساخته بود. در کتابچه «بحران در خط‏مشى»، طرح موضوع این گونه صورت پذیرفته است:

«… اعلام شد که مسعود رجوى، رهبر سازمان مجاهدین خلق ایران که قبلاً همسر دوم خود، دختر ابوالحسن بنى‏ صدر را طلاق داده بود، با مریم قجر عضدانلو همسر مهدى ابریشمچى ازدواج کرده است. ابریشمچى عضو مرکزیت سازمان و مسئول روابط خارجى است و براى آنکه زنش، مریم(قجرعضدانلو) بتواند با رجوى ازدواج کند، او را طلاق داد. رجوى و ابریشمچى در مراسم ازدواج در کلیسایى در پاریس، این اقدام را «انقلاب نوین ایدئولوژیک مجاهدین» توصیف کردند. ازدواج مزبور با آن کیفیت، طبعا انعکاس نامطلوبى در میان بسیارى از اعضا و هواداران و همه کسانى داشت که خبر را با حیرت و شگفتى تمام دریافت کردند… کسانى چون ابریشمچى(در رده‏هاى بالا) نمونه برجسته‏اى از شخصیت‏هاى «حل» شده در سازمان و از «خویشتن انسانى» تهى گشته هستند که در برابر سازمان و رهبر آن از خود اراده و اندیشه مستقل ندارند. در وجود تهى شده از خویشتن انسانى‏شان، مسعود و سازمان حلول کرده‏اند… وقتى تمایل و رأى و سیاست رجوى و به اصطلاح جمع‏بندى و مصلحت سازمان بر این ازدواج قرار گرفت،[ابریشمچى] همسر خود را که فرزندى هم از او داشت، بى‏آنکه عواطف انسانى‏اش جریحه‏دار شود، طلاق داد و جمله‏اى گفت که مضمونش این بود: مخالفت با مشیت مسعود، کفرآمیزتر از مخالفت با مشیت خداست…»

*پیشینه این پیوند

برخى از مبارزان قدیمى که از قضا داراى سوابق طولانى حضور در میان مجاهدین خلق نیز بودند به گونه‏ اى، ارتباط میان آن دو تن را مسبوق به سابقه عنوان کردند و حتى یادآور شدند که پچ پچ ‏هاى مربوطه، حاکى از قدمت این رابطه از اواخر سال ۵۹ بوده است! «راه کارگر»(سازمان انقلابى کارگران ایران) در یک اطلاعیه به تاریخ نهم فروردین ماه ۱۳۶۴ یعنى پیش از مراسم رسمى ازدواج و در واقع پس از اطلاعیه دفتر سیاسى سازمان این جریان را تقبیح نمود و نوشت:

«اتخاذ چنین روشى براى ازدواج، از سوى مسعود رجوى و صحه گذاردن بر آن توسط دفتر سیاسى و کمیته مرکزى سازمان مجاهدین، به ویژه تأیید این شیوه توسط مهدى ابریشمچى به عنوان شوهر مریم عضدانلو و حتى ابراز افتخار وى به شرکت در این تصمیم ‏گیرى، افکار عمومى را به شدت مبهوت و اخلاق عمومى را عمیقا جریحه‏دار ساخت»

علاوه بر این گونه واکنش‏ ها و اتخاذ مواضع، زمزمه ‏هاى دیگرى از درون سازمان مجاهدین خلق به بیرون انعکاس مى‏ یافت که کل ماجرا را به نوعى دیگر ترسیم مى‏ کرد. این زمزمه‏ ها حاکى از این بود که «یک جریان رسوا» ناگهان به «چیزى دیگر» تبدیل شده است. در اینجا بدون قضاوت درباره چند و چون آنچه بیان گشته این روایت بازگو مى ‏شود. البته ناگفته نماند که اختلاف مریم و ابریشمچى بر سر ارتباط با رجوى مسبوق به سابقه بوده، زمان آن به کمى بعد از ازدواج این دو بر مى ‏گشته است. «بچه‏ هایى که در خانه تیمى ابریشمچى بودند(مثل احمد پورقاضیان و رفعت خلدى) قبل از اتفاق ۱۹ بهمن(ضربه به مرکزیت سازمان در کشور) تعریف مى ‏کردند که مریم به شدت به بهانه‏ هاى مختلف، اصرار به رفتن از ایران و نزدیک شدن به رجوى داشت و این موضوع، جوّ بدى در خانه ایجاد کرده بود؛ به طورى که مریم و مهدى همیشه دعوا داشتند.» در ماجراى پاییز ۶۳ نیز گویا قضیه از این قرار بوده است که عده‏اى از اعضاى سازمان در پاییز آن سال، مسعود رجوى و مریم عضدانلو را به اعمال منافى عفت متهم مى‏نمایند و این دو نیز تکذیب نمى‏کنند:

«پس از پرده‏بردارى از این رابطه، کشمکش ‏هایى در سطح مرکزیت سازمان آغاز گردید.[در یک نشست مرکزى] رجوى و مریم قجر در صندلى اتهام نشانده شدند و مهدى ابریشمچى به عنوان شاکى، محمد حیاتى[به عنوان دادستان] و جابرزاده انصارى به عنوان قاضى حضور پیدا کردند… ابریشمچى… صراحتا گفت: «ما ناموسمان هم دیگر امنیت ندارد! شما از الآن به فکر دخترانتان هم باشید؛ چه رسد زنانتان.»

از سوى متهمین(یعنى مریم و رجوى) اتهامات بدون کم و کاست مورد قبول واقع مى ‏شود؛ یعنى صراحتا به زناى محصنه در حضور جمع اقرار مى‏کنند. هواداران رجوى در کمیته مرکزى در دادگاه هیاهو مى‏کنند که رهبر اختیار دارد و از این حرف‏‌ها!…»

از قضا، اولین کسى که فضا را گرفت و قضیه را با ژستى پراگماتیستى تحلیل کرد و به عبارتى، جانبدارى از رجوى را به سود خود و تشکیلات قلمداد نمود و مخالفت با مشیت مسعود - را کفرآمیزتر از مخالفت با مشیت خدا دانست شخص شاکى(ابریشمچى) بوده است. محور نشست(یا دادگاه) به دنبال بگومگوهاى مفصل، بدین سمت متمایل شد که حذف مسعود یعنى تلاشى و نابودى سازمان و بدین ترتیب، وجود شخص رجوى رمز بقاى سازمان وانمود شد. این تغییر جهت، که شاید(با فرض صحت این روایت) از قبل برنامه‏ریزى شده بوده، منتهى به بیان مطالبى از سوى مسعود رجوى و سپس مریم قجرعضدانلو شد که چکیده آن به اجمال این است:

به خاطر تلقى استثمارگرایانه از زن، مردم به غلط فکر مى‏کنند زن باید متعلق به یک نفر باشد؛ حق طلاق ندارد؛ و یا نمى‏تواند خود فرد دیگرى را براى رابطه انتخاب کند… زن حق انتخاب دارد و هیچ تفاوتى نیز در همه ابعاد با مرد ندارد. وارد کردن اتهامات اخلاقى در مورد روابط بین زن و مرد، به خاطر رسوبات قشرى است که در تفکر افراد باقى مانده است. وقتى کسى در سطح رهبرى است، فرد نزدیک با وى نیز داراى همان صلاحیت است… و از قضا عدم درک درست و انقلابى از «رهایى زن» و «جهش کیفى در ارتقاى زن» است که موجب وارد آوردن آن اتهامات بوده است. شاید الزام همه افراد در مقاطع بعدى به اینکه کلیه اعمال غیراخلاقى خود را در طول سالیان زندگیشان اعتراف کنند و راست یا دروغ ناگزیر باشند که نسبت‏ هاى سخیف و شنیع به خود بدهند تا به عنوان یک عضو «انقلاب کرده» پذیرفته شوند، نوعى تلاش براى عادى‏سازى مسئله و جبران آن «دادگاه» در خصوص ناگزیر شدن رجوى و همسر ابریشمچى به پذیرفتن ارتباط نامشروعشان باشد.

*روایت خواهرزن اوّل از ازدواج سوم

مینا ربیعى خواهر اشرف ربیعى همسر اول مسعود رجوى، که از سازمان جدا شده است، طى نشستى درباره بررسى انقلاب ایدئولوژیک، درباره ماجراى ازدواج سوم رجوى مى‏گوید:

«[رجوى] از اواخر پاییز ۶۳ آمد در خفا انقلاب ایدئولوژیک را طراحى کرد… ایشان با خانم فیروزه بنى‏صدر ازدواج کرده بودند و آن طور که آقاى بنى‏صدر در نوشته‏هایشان بیان مى‏کنند، یک ازدواج با نهایت عشق و علاقه و خارج از مسائل سیاسى بوده.(البته به ما این طور نگفتند و ما[هم] این طور ندیدیم! که این مبحثِ جدایى دارد.)

«[آقاى رجوى] در شرایطى که همسر خانم فیروزه بنى‏صدر بودند، در شرایطى که آقاى مهدى ابریشمچى و خانم مریم عضدانلو زندگى مشترکى آن طور که خودشان در نشریاتشان اعلام مى‏کنند کاملاً موفق و بر مبناى علاقه با هم داشتند… در چنین شرایطى تصمیم گرفتند که انقلاب ایدئولوژیک را طراحى[کنند] و به اجرا بگذارند، ولى در پنهان… قبل از اینکه انقلاب ایدئولوژیک را اعلام کنند، تحت عنوان اینکه رژیم نفوذى داخل سازمان فرستاده، بچه‏ها را[در منطقه کردنشین عراق] خلع سلاح کردند و زندان‏هایشان را آماده کردند. دستبندها، شکنجه گران، نقاب‏ها و آن چشم‏بندها آماده شد و بعد از خلع سلاح بچه ‏ها، تحت عنوان نفوذى‏ هاى رژیم ۷۵۰ نفر را بازداشت و زندانى کردند… بعد از اینکه بچه ‏ها را زندان کردند، در اسفند ماه در درون تشکیلات مسئله انقلاب ایدئولوژیک را مطرح کردند و بعد از آن هم، با برنامه‏اى(که خود مبحثجدایى دارد) ترتیب جدایى آقاى رجوى و خانم فیروزه بنى‏ صدر را دادند و به فاصله کوتاهى بین خانم مریم عضدانلو و آقاى مسعود رجوى اعلام ازدواج کردند. … کمتر کسى بود که این خبر را بشنود و با شگفتى، براى چند روز به این مسئله فکر نکند … این چه معنایى دارد که آقایى که همسرش را دوست دارد، از او جدا بشود و آقاى دیگرى حتى بدون رعایت مسائل دینى‏اش … که باید چهار ماه صبر کنند[که] شاید این زوجین به هم برگشت کنند؛ شاید بخواهند ادامه دهند … بدون در نظر گرفتن این موارد، ازدواجشان را اعلام کردند.»

البته در اغلب انتقادات اعضاى سابق سازمان و شوراى مقاومت از منظر اخلاقى، ابتدا و پیش از رجوى، این ابریشمچى بود که آماج حملات اولیه واقع مى‏شد که چرا و چگونه حاضر شده است از همسر خود به سود رفیق تشکیلاتى‏اش «گذشت» کند و به این موضوع تن دهد.

*درباره مهدى ابریشمچى

سبحانى از جداشدگان سازمان درباره مهدى ابریشمچى چنین نوشته است:

«…مهدى ابریشمچى با نام‏هاى تشکیلاتى اسد و شریف از اعضاى قدیمى و اولیه سازمان مجاهدین خلق مى‏باشد که در زمان شاه مدتى را در زندان‏هاى مشهد و اوین تهران در حبس بوده است. بعد از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ مهدى ابریشمچى یکى از چند مسئول اصلى و ارشد سازمان مجاهدین خلق محسوب مى‏شد که در مصاحبه‏هاى مطبوعاتى و سخنرانى‏ها و میتینگ‏هاى عمومى سازمان شرکت مى‏کرد. پدر مهدى ابریشمچى از کارخانه‏داران تهران بود و به لحاظ اقتصادى وضعیت بسیار خوبى داشتند. وى بعد از انقلاب با مریم عضدانلو ازدواج کرد و داراى دخترى به نام اشرف مى‏باشند. هنگامى که اشرف ۶ الى ۷ ساله بود، من در ستاد روابط خارجى سازمان در عراق وى را از نزدیک مى‏دیدم، وى جمعه‏ها به محل کار پدرش مى‏آمد. واقعا تناقض و درد و رنج طلاق و جدایى پدر و مادرش از یکدیگر را به راحتى مى‏توانستى در چهره این دختر مثل صدها دختر و پسر کوچک اعضا و مسئولین سازمان ببینى… از نکات جالب و تاریخى سازمان مجاهدین که باید به طور جداگانه بر روى آن بحثکرد، اطلاعیه سیاسى و نظامى سازمان در ۲۸ خرداد ۱۳۶۰ مى‏باشد که سازمان دلیل شروع «مبارزه مسلحانه» را «حمله چماقداران به خانه پدرى برادر مجاهد مهدى ابریشمچى» اعلام مى‏کند و تصریح مى‏کند که از این پس از اعضاى خود مسلحانه دفاع خواهد کرد که نشان دهنده یک طرح از پیش برنامه‏ریزى شده براى ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ بوده است. البته در شرایط کنونى سازمان به هیچ عنوان نمى‏خواهد اطلاعیه ۲۸ خرداد ۱۳۶۰ که به شروع عملیات مسلحانه اشاره مى‏کند، در دسترس اعضا و هواداران سازمان قرار بگیرد. ابریشمچى و همسرش مریم عضدانلو بعد از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ به پاریس رفتند و بعد از مطرح شدن «انقلاب ایدئولوژیک» در سال ۱۳۶۴، وى و مریم عضدانلو به دستور سازمان و مسعود رجوى از یکدیگر طلاق گرفتند. مریم به عقد مسعود رجوى درآمد و مهدى ابریشمچى نیز[در تاریخ ۱۵/۱ / ۶۴] با مینا خیابانى، خواهر کوچکتر موسى خیابانى ازدواج کرد. مینا خیابانى ۱۷ سال از مهدى ابریشمچى کوچکتر بود و ازدواج اول مینا خیابانى نیز محسوب مى‏شد. مهدى ابریشمچى هنگام رفتن رجوى به عراق، همراه وى بود و در تمامى ملاقات‏هاى صدام حسین دیکتاتور سرنگون شده عراق با مسعود رجوى، حضور و مشارکت فعال داشته است. وى در بغداد مسئول روابط سازمان با عراق شد و کلیه حمایت‏هاى مالى و تدارکاتى و تسلیحاتى صدام حسین به سازمان از طریق وى صورت مى‏گرفت. ضمنا وى رییس کمیسیون صلح!! شوراى ملى مقاومت نیز بود که به اصطلاح قرار بود بین صدام حسین و ایران صلح برقرار کند. جالب این است که هنوز این کمیسیون صلح!! بعد از سرنگونى صدام حسین در شوراى ملى مقاومت وجود دارد و ریاست آن کماکان با مهدى ابریشمچى است. مشخص نیست مسعود رجوى بعد از صدام حسین با چه کسى مى‏خواهد تئورى مضحک «صلح، طناب‏دار رژیم» را دنبال کند؟ ابریشمچى قبل از سرنگونى رژیم صدام حسین به همراه ۲۵۰ الى ۳۰۰ تن از مسئولین مورد اعتماد رجوى به پاریس آمد. وى در ۱۷ ژوئن ۲۰۰۳ توسط پلیس فرانسه به همراه مریم رجوی و ۱۶۰ تن دیگر از اعضا و مسئولین سازمان دستگیر و سپس با قید ضمانت تا تشکیل دادگاه از زندان آزاد شد…»

*ترکیب مسعود و مریم

هدف اصلى برنامه جنجال برانگیز موسوم به «انقلاب ایدئولوژیک» نه تنها تثبیت، بلکه ارتقاى رجوى به مقام رهبر پیامبرگونه و لازم‏الاتّباع و خارق‏العاده، با ویژگى‏هاى استثنایى، در رأس تشکیلات بود. اندک زمانى پس از آغاز ماجرا، تعریف‏ها و تمجیدها از رجوى با عناوینى چون رهبر، مراد و معلم شروع شد و با الفاظى همانند «امام الهادى» و «ناطق بالحق» ادامه یافت. مهدى ابریشمچى گفت:

«اجازه مى‏خواهم که پذیرش مسئولیت خطیر ایدئولوژیکى و متعالى که به حق بر تارک تمام پیروزى‏هاى سازمان و بخصوص پیروزى‏هاى ایدئولوژیکى آن مى‏درخشد را به رهبرمان، معلممان و مرادمان مسعود و مریم تبریک بگویم. میلیشیا و مجاهدین … از اسم مسعود اراده و ایمان مى‏گیرند و خدا را سپاس مى‏گویم که افتخار درک رهبرى مریم و مسعود و این انقلاب ایدئولوژیک را پیدا کردم»

دلیل و ماهیت این همه تحسین و تعریف و تمجیدها از «رهبرى نوین»، چیزى نبود جز ظهور عینى و بروز آشکار حقایق و تحوّلاتى که از مدت‏ها قبل در سازمان رخ داده بود. در حقیقت، از مدت‏ها قبل، روابط درونى و رهبرى سازمان به سوى رهبرى فردى و سلطه شخصى و انحصارى سیر کرده بود. آنچه تحت عنوان «انقلاب» انجام مى‏شد، نمایشى بود که به وسیله آن «رهبرى نوین» مى‏خواست موقعیت خود را به تأیید همه کادرها و اعضا و سپس هواداران برساند و موانع داخلى را شناسایى و رفع نماید یا سرکوب کند. در فرهنگ جدید تشکیلاتى، اعضا و کادرها باید مى‏پذیرفتند که رهبرى نوین نقش «پیشوا» را در سازمان داشته باشد و در همه موارد از جمله مسائل ایدئولوژیک، سیاسى و … مطیع و تسلیم محض وى باشند. اغلب هواداران و کادرهاى محصور در تار و پود تشکیلات، مى‏بایست با اعلام وفادارى آشکار باقیمانده اراده و تفکر مستقل در زوایاى درونى و حتى تظاهر به دارا بودن قدرت تشخیص و حق انتخاب را از خود سلب مى‏کردند تا روح و جسم خویش را دربست تسلیم رهبر نمایند. از ابتدا دو موضوع در کنار هم به عنوان اهداف سازمان از این «انقلاب نوین» مطرح و بر روى آن تبلیغ مى‏شد: اول ارتقاى موقعیت زن و تساوى حقوق زن و مرد در سازمان؛ و دوم مطرح کردن «ترکیب مسعود و مریم» به عنوان «رهبرى» همطراز با رهبران بزرگ تاریخ که همانند معصومین(ع) بایستى تبعیت شوند و همه تسلیم فرمان و مشیتى که این دو تعیین مى‏کنند، باشند. در واقع مفهوم این کار از لحاظ تشکیلاتى، علنى ساختن و رسمیت بخشیدن به چرخش از رهبرى شورایى به رهبرى مطلق‏العنان فردى و خودکامه بود. زیرا قبلاً هم شورا و مرکزیت بیشتر کارکرد نمایشى داشتند تا واقعى، و در اغلب موارد، همگان، تابع رجوى بودند که توانسته بود بر مقدرات و امکانات سازمان سلطه کامل بیابد. انقلاب ایدئولوژیک فقط تعارفات و تظاهرهاى پیشین را برطرف ساخت و «حاکمیت فردى» را عیان‏تر نمود. از طرفى بن‏بست سیاسى استراتژیک سازمان موجب ایجاد بحران و شکاف در صفوف آن شده بود و مى‏توانست به اضمحلال تشکیلات بیانجامد. رهبرى سازمان، با هدف سرکوب بحران ایجاد شده، علت اصلى تمام شکست‏هاى استراتژى‏هاى قبلى سازمان را در نداشتن رهبرى مشخص که همه اعضا و هواداران از او تبعیّت بى‏قید و شرط کنند، اعلام نمود. هادى شمس حائرى از اعضاى قدیمى که پس از ۱۶ سال عضویت در سال ۱۳۷۰ از سازمان جدا شد، مى‏نویسد:

«انقلاب ایدئولوژیک اول، کودتایى علیه کار جمعى و شورایى: البته فکر نشود که قبل از[این] انقلاب، کار جمعى وجود داشته، بلکه در اثر این انقلاب، خطر کار شورایى براى همیشه از بین رفت … مسعود طینت خود را هرگز نشان نمى‏داد، او پیچیده عمل مى‏کرد، در ظاهر امر به سایر رؤساى سازمان در نشست وانمود مى‏کرد که خیلى دمکرات‏منش است، از همه نظر مى‏خواست و اگر نظرات دیگران مخالف بود سعى مى‏کرد با کار توضیحى آنها را قانع کند تا رأى بدهند، یعنى در اصل نظرات خود را به دیگر اعضاى مرکزیت و دفتر سیاسى دیکته مى‏کرد. لذا این کار مشکل و پردردسرى بود و کارها به کندى پیش مى‏رفت. از طرفى «اینجا که شرکت سهامى نیست که با رأى‏گیرى مسئله حل شود»، پس موضوع کار صلاحیت کجاست؟ این خطراتى بود که مسعود را بالقوه تهدید مى‏کرد و صلاحیت و رهبرى او را کمرنگ مى‏نمود»

*سابقه رسمى ماجرا

مسعود رجوى در تاریخ ۷/۱۱ / ۶۳ طى اطلاعیه‏اى مریم قجر عضدانلو(همسر مهدى ابریشمچى) را به عنوان همردیف مسئول اول سازمان معرفى نمود. وى در این اطلاعیه تلویحاً تغییرات تشکیلاتى آینده را متذکر شد: «این انتخاب و تصمیم ناظر بر آن که توسط دفتر سیاسى و کمیته مرکزى سازمان ما اتخاذ شده است، یکى از عالى‏ترین دستاوردهاى عقیدتى و تشکیلاتى جمع‏بندى جامع(سیاسى، نظامى و تشکیلاتى) چهارمین سال مقاومت انقلابى مسلحانه سراسرى(پاییز ۶۳) در زمینه تشکیلاتى است که در عین حال مبین دوران نوینى از اعتلاى سازمانى ایدئولوژیک ما(مجاهدین) در مسیر رهایى تاریخى و اجتماعى زن بطور اعم و در مسیر ارتقاء زن انقلابى و پیشتاز مجاهدین خلق بطور اخص مى‏باشد.»

در تاریخ ۱۹/۱۲ / ۶۳ از سوى دفتر سیاسى و کمیته مرکزى سازمان اطلاعیه‏اى مبنى بر اعلام تصمیم «ازدواج فرخنده توحیدى و انقلابى مسعود و مریم» صادر گردید. در بخشى از این اطلاعیه درباره همسر جدید رهبرى سازمان آمده است:

«… زنى که باز هم خود مسعود در ماه‏هاى اخیر ذى‏صلاح‏ترین و بالاترین الگوى زنده آن یعنى مریم عضدانلو را در رأس رهبرى سازمان ما به عنوان هم‏ردیف مسئول اوّل سازمان معرفى نمود… شوراى مرکزى سازمان نیز در بیانیه مفصلى تأکید کرد که «این امر، لازمه تحقق و تثبیت و همچنین لازمه استمرار و بارآورى تمام عیار «ترکیب نوین رهبرى» ما از نظر ایدئولوژیک و تشکیلاتى و همچنین به لحاظ اجتماعى و سیاسى بود. زیرا ما در رأس هرم رهبرى خود و صرفا در همین نقطه خواستار یگانگى هر چه بیشتر و نامشروط طرفین و من‏جمله یگانگى خانوادگى آنها بودیم.»

در توجیه این ماجرا همچنین اعلام شد که پس از اعلام همردیفى مریم قجر عضدانلو با مسئول اول سازمان، على زرکش و محمود عطایى، از کادرهاى شماره ۲ و ۳ نظامى سازمان طى دو نامه بر ضرورت وحدت فیزیکى(جسمانى) رهبرى نوین تأکید کرده بودند. در این نامه‏ها این‏طور استدلال شده بود: حالا که یکى از زنان سازمان، به مرحله و مرتبه «رهبرى» عروج کرده است و همدوش و در کنار «رهبر» قرار گرفته و قرار است متحداً سازمان را رهبرى کنند، از این پس مریم قجر بر هر فرد دیگرى جز مسعود حرام است و اتحاد آن دو وقتى کامل است که از لحاظ جسمانى هم به وحدت برسند.

در تاریخ ۲۷ اسفند ۶۳ توسط رادیوى سازمان، خبر ازدواج مسعود رجوى با مریم قجر همراه با تعریف و توصیف‏هاى بسیار و با تعابیرى چون «دستاورد عظیم شگرف ایدئولوژیکى و ایثار و از خودگذشتگى» پخش گردید. و این در حالى بود که این رادیو، طى اطلاعیه‏اى تاریخ طلاق مریم قجر عضدانلو از همسرش مهدى ابریشمچى را ۲۵ اسفند ۶۳ اعلام نمود. در قسمت دیگرى از اطلاعیه شوراى مرکزى سازمان چنین آمده بود:

«لازمه فعلیت یافتن و تحقق تمام‏عیار ترکیب نوین رهبرى ما و لازمه استمرار و تثبیت آن به نحوى که بتواند تمامى انتظارات ایدئولوژیکى، تشکیلاتى و اجتماعى و سیاسى مطلوب را برآورده سازد، یگانگى هرچه بیشتر مریم و مسعود در رأس رهبرى سازمان است که لاجرم زوجیت و محرمیت آنها با یکدیگر را ایجاب مى‏کند. چنین یگانگى تشکیلاتى و خانوادگى، البته فقط و فقط در رأس رهبرى سازمان موضوعیت دارد و لذا مطلقاً در هیچ نقطه دیگر سلسله مراتب سازمان قابل الگوبردارى نبوده و نیست»

*درباره مریم قجر عضدانلو

مریم قجر عضدانلو متولد ۱۳۳۲، بنا به بیوگرافى رسمى منتشره از سوى سازمان، در سال ۵۶ به عضویت سازمان درآمد. او قبل از آن با گروه علیرضا الفت ارتباط داشته و از طریق برادرش محمود عضدانلو که عضو سازمان بود با دیدگاه‏هاى سازمان آشنا شده بود. پس از پیروزى انقلاب «وى مسئولیت‏هاى متعددى در رابطه با سازماندهى میلیشیاى خواهران و سرپرستى اردوهاى انقلابى سازندگى خواهران دانش‏آموز عهده‏دار بوده است.»

طاهره باقرزاده که از سال ۵۲ عضو سازمان شده بود، درباره وى نوشته است که «در سال ۵۷ به سازمان پیوست و در سال ۵۸ به همسرى مهدى ابریشمچى درآمد. در سال ۶۳ در حالى که یک دختر ۳ ساله داشت، براى اینکه به رهبرى برسد، از مهدى جدا شده و به همسرى مسعود در مى‏آید.»

در آستانه پیروزى انقلاب، مریم دانشجوى سال آخر متالوژى دانشگاه صنعتى شریف بود و در تأسیس انجمن دانشجویان مسلمان(شاخه دانشجویى هواداران سازمان) در این دانشگاه نقش داشت. از نظر مراتب تشکیلاتى، مریم در «بخش اجتماعى» سازماندهى شد و مستقیما تحت مسئولیت محمد ضابطى قرار گرفت. در جریان نخستین انتخابات مجلس شوراى اسلامى، مریم قجرعضدانلو یکى از کاندیداهاى سازمان مجاهدین خلق در حوزه انتخابیه تهران بود و معرفى نامه و مختصرى از شرح حال وى در جزوه حاوى معرفى نامزدهاى سازمان براى تهران درج شد. حوزه مسئولیت مریم پس از فرار از ایران و از بدو ورود به پاریس در اواخر پاییز ۱۳۶۱ مقر و دفتر مسعود رجوى بود و در دوره‏اى طولانى عملاً مسئول این دفتر بود و بیشترین نشست‏ ها و ملاقات‏ ها را با رجوى داشت. به نوشته سبحانى، «رییس دفتر مسعود رجوى تا قبل از سال ۱۳۶۴ مریم عضدانلو بود. بعد از طلاق مریم عضدانلو از مهدى ابریشمچى و ازدواج با مسعود رجوى، مسئولیت دفتر رجوى به عهده شهرزاد صدر حاج سیدجوادى، زن برادر مریم عضدانلو همسر محمود عضدانلو قرار گرفت.»

باقرزاده خاطرات خود را درباره مریم چنین نگاشته است:

«مریم قجر عضدانلو را دو نوبت در تابستان سال ۵۴ در[بخش ملاقات] زندان قصر تهران دیده بودم. بار اول وى را که پوشش او محجّبه نبود با یک بلوز سفید تقریبا نازک، دامن ساده و جوراب نازک و یک جفت صندل(کفش تابستانى) هنگام صحبت با انسیه مفیدى دیدم. ابتدا تصور کردم که از بچه‏هاى جناح چپ(مارکسیست) مى‏باشد. از انسیه پرسیدم، گفت: نه از بچه‏هاى خودمون، خواهر محمود است. مدتى بعد نیز در همان تابستان او را با وضعیتى مشابه دیدم. انسیه گفت که من مرتب نسبت به طرز لباس پوشیدن مریم با او صحبت مى‏کنم.(توضیح اینکه انسیه همواره یک روسرى بزرگ مشکى، پیراهن مشکى و شلوار مشکى به تن داشت و دختر سه‏ساله‏اش آزاده نیز همواره پوشش کامل داشت). دیگر او[= مریم قجر] را ندیدم تا اینکه در مرداد ۵۸ در ستاد سازمان هنگامى که دنبال اتاق قاسم[باقرزاده] مى‏گشتم تا با او در اتاقش صحبت کنم، به سراغ من آمد و گفت: تو خواهر قاسم هستى؟ گفتم: بله. بسیار گرم با من صحبت کرد و بعد مرا تا اتاق وى همراهى کرد. بعد از قاسم پرسیدم: او که بود؟ گفت: مریم قجر عضدانلو»

در بخش دیگرى از نوشته باقرزاده خاطره دیگرى درباره مریم رجوى، به این شرح نقل شده است:

اواخر سال ۶۳ مادرم جهت ديدار كاظم ، حسين ، رضا و نصرت [همگى باقرزاده] و خانواده‏هايشان، به خارج از كشور رفتند. در طى اقامت چند ماهه ايشان، مراسمى براى مسعود رجوى و همسرش مريم ترتيب داده شده بود [در تاريخ ۳۰ خرداد ۶۴] مادرم نيز در اين مراسم حضورا شركت مى‏كنند. وقتى بازگشتند برايم نقل كردند كه در مراسم، اتاقى جدا و مستقل آراسته بودند و ميز شام آن را كه از غذاهاى متنوع و مشروبات فراوان تدارك ديده شده بود، جهت ميهمانان آماده كرده بودند. مادرم از كاظم سؤال مى‏كند كه اين شيشه ‏ها جهت استفاده چه كسانى است؟ كاظم مى‏گويد: از اين مشروبات فقط ميهمانان خارجى استفاده مى‏كنند، چون آنان ميهمان ما هستند، ما ملزم به رعايت همه اصول عام از نظر پذيرايى براى آنان هستيم. همچنين مادرم نقل كردند كه در موقع توديع، مريم بنا به سنت ميهمانان خارجى، با مردان آنان بعضا دست مى ‏داده است