به گزارش افکارنیوز، دانشگاه فرح در سال ۱۳۵۰ ایجاد شد. برای اینکه ببینند کدام یک از دخترها با حجاب می آیند، در این دانشگاه مصاحبه حضوری گذاشته بودند. همه این برنامه‌ها در حقیقت یک نوع برنامه‌ریزی دقیق و علمی بود برای مبارزه با مظاهر دین و دینداری.

برای اینکه اختلاط بین دخترها و پسرها در دانشگاه ها بیشتر شود. برای ورود دانشجویان دختر به دانشگاه‌ها امتیازات خاصی قائل شدند.

مثلا نمره دانشجویان دختر را در ۲/۱(یک و دو دهم) و ۳/۱ ضرب می‌کردند. در همین زمان بود که اتفاق جالبی رخ داد؛ آقایی به نام منصور که امتحان داده بود، اینها فکر کردند که او دختر است، بنابر‌این امتیازش را با امتیاز خانم ها سنجیدند و اعلام کردند که شما قبول هستید و می توانید برای ثبت نام به دانشگاه بیایید.

وقتی برای ثبت نام رفته بود و دیده بودند مرد است، به او گفته بودند که شما قبول نشده‌اید. بعدا او در یک روزنامه نوشته بود که مرا به جرم پسر بودن از دانشگاه اخراج کردند. همه اینها روش هایی بود که برای تضیف دین به کار برده می شد.

دانشگاه فرح در سال ۱۳۵۰ ایجاد شد. برای اینکه ببینند کدام یک از دخترها با حجاب می آیند، در این دانشگاه مصاحبه حضوری گذاشته بودند.

همه این برنامه ها در حقیقت یک نوع برنامه ریزی دقیق و علمی بود برای مبارزه با مظاهر دین و دینداری. خانم بنده در سال ۱۳۵۶ به دانشگاه الزهرا(فرح آن زمان) برای استخدام مراجعه کردند. قبلا اعلام کرده بودند که یک نفر با مدرک لیسانس یا فوق لیسانس استخدام می‌کنند.

چون تازه می‌خواستند کادر تربیت کنند و بورسیه دکترا در خارج می‌دادند. اعلام کرده بودند اشخاصی که فوق لیسانس دارند، در اولویت قرار دارند و کسانی که زبان انگلیسی بلد باشند و یا سابقه کارهای آموزشی داشته باشند هم اولویت دارند. ایشان همه شرایط را داشت: هم فوق لیسانس داشت و هم تحصیلکرده دانشگاه آمریکایی و به زبان انگلیسی مسلط بود و سابقه آموزش چندین ساله در داخل و خارج از کشور را داشت.

اما صریحا به او گفتند: شما همه اولویت‌ها را دارید، ولی به علت حجاب از استخدام شما معذوریم. اگر حجابتان را کنار بگذارید همین الان به شما بورس می‌دهیم تا بروید و به تحصیلاتتان ادامه بدهید " یعنی یک نوع برنامه‌ریزی بسیار دقیق برای مبارزه با تمام مظاهر دین و دینداری کرده بودند. بخشنامه‌هایی هم به دانشگاه ها و مدارس فرستاده بودند مبنی بر اینکه مثلا دختران با حجاب را نپذیرید.


منبع: کتاب خاطرات دکتر حسن غفوری فرد، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص۸۰