به گزارش افکارخبر، فعالیت های سیاسی و فرهنگی و عبادی - علی رغم فشار و سختگیری بعثی ها - متوقف نمی شد و بچه ها از هر فرصتی برای انجام این گونه فعالیت ها استفاده می کردند. برای انجام این امور احتیاج به اسم رمز و کارهای ابتکاری داشتیم؛ چرا که اگر کسی در رابطه با این کارها گیر عراقی ها می افتاد، خدا می داند که چه بلایی به سرش می آوردند.

برای نوشتن مطالب، بیشتر، از مرز استفاده می کردیم. مثلاً به جای اسم صدام، " سیفون” یا " گراز” می نوشتیم و یا سربازان عراقی، هرکدام نام خاصی داشتند. هنگام ورزش کردن، یک نفر جلو درمی ایستاد و به محض اینکه سرباز عراقی می آمد، می گفت: " پخش شوید. ”

بعداً که عراقی ها متوجّه این اصطلاح شدند، یک نفر که کلاه به سر داشت جلو در می ایستاد و وقتی عراقی ها می آمدند، کلاهش را برمی داشت یا می گذاشت که بچّه ها می فهمیدند باید پراکنده بشوند.

حفظ و نگهداری دعاها و قرآن خیلی مهم بود. به همین خاطر بچّه ها برای اینکه عراقی ها دفترهای دعا و قرآن را پیدا نکنند، هرجایی که ممکن بود، آنها را پنهان می کردند. مغزی خودکار و مدادها را داخل خمیر دندان، سوراخ دیوارها، درون تشک ها و یا لباس های ضخیم، از دید دشمن مخفی نگه می داشتیم.

بعثی ها هفته ای دو بار بازدید می کردند. یک بار هم برای پیدا کردن رادیو، ۳۰-۴۰ تا سرباز مسلّح به بیل و کلنگ به آسایشگاه حمله کردند و همه چیز را به هم ریختند. البته این کارها موجب این می شد که دقیق تر عمل کنیم. من هم چون مسئول تئاتر بودم، چیزهای زیادی را باید پنهان می کردم. آن اوایل، بچه ها یک مقدار زیادی کاغذ، خودکار وماژیک از بعثی ها تک زده بودند و یکی از بچّه ها که کمرش درد می کرد، یک مقدار از آنها را داخل شالی که به کمرش می بست، مخفی کرده بود که سربازها فهمیدند و او را زندانی کردند.

برای رساندن پیامها به دیگر آسایشگاه ها، بیمارستان بهترین راه بود. مریض هایی که به هردلیل به بیمارستان منتقل می شدند به راههای گوناگون، پیام ها را ردو بدل می کردند. گاهی کپسول های تقویتی را خالی می کردند وپیام را داخل آن می گذاشتند.

با لامپ تلویزیون، یک فازمتر ساخته بودیم که بدانیم کجا برق هست تا استفاده کنیم؛ چون استفاده از برق ممنوع بود واگرقطعه ای سیم ازکسی گرفته می شد، به شدّت مجازات می گشت. عراقیها وقتی فهمیدند ازبرق استفاده می کنیم، تمام پریزها را قطع کردند؛ ولی بچه ها دوباره با به دست آوردن سیم، سیم کشی کردند و روی آن را با سیمانی که به بهانه تعمیر کف آسایشگاه گرفته بودیم، پوشاندند. المنت، از وسایل مورد نیاز بود که داشتن آن جرم محسوب می شد.

برای استفاده ازآن، احتیاج به سیم بود که به طریقی پیدا می شد؛ ولی مشکل اساسی، نگهداری سیم ها بود که بعضی با از خود گذشتگی - هنگام بازدید - سیم المنت را به دورخود می پیچیدند و یا اینکه درون دستشویی، کفش و یا باغچه پنهان می کردند. در جمع ما که اکثرمومن و حزب اللهی بودند، برای بزرگداشت روزهای مختلف، برنامه های گوناگونی داشتیم که هرکدام از بچّه ها نظری می داد و سلیقه ای به کار می برد. برای بهتر برگزار کردن مراسم، یکی از بچّه ها یک بار تصویر حضرت امام را کشید، که عراقی ها فهمیدند و پس از کلّی اذیت و آزار و شکنجه، برایش هفت سال زندان بریدند.

از تلویزیون آسایشگاه فقط برای شنیدن اخبار سوریه استفاده می کردیم که این کار هم با سرگرم کردن یک منافق پناهنده امکان پذیر بود.