انوادهی رزمندههای جبههی مقاومت، غالباً نقشی برانگیزاننده و حضوری سلحشورانه داشته است. وقتی همسرِ جوانِ شهید «محرم علیپور» با گل به استقبال پیکر همسر شهیدش میرود و یا وقتی مادر و همسر شهید «صادق اکبری» بدون رختِ عزا، بر تابوت شهید، نُقل میپاشند، معلوم است که خانوادههای این شهدا نیز همپای شهدایشان، در مراتبِ ممتازِ رشد اعتقادی قرار دارند. اما با تأسف باید گفت رسانه (به معنای عامش) در بازنماییِ تصویر خانوادهی شهدای جبههی مقاومت، بهشدت معیوب عمل کرده و ترجیح داده است با تقلیلِ این مرتبهی رشدیافتگی به سطوح نازل، ماجراهای این جبهه را بیخاصیت کند.
ما امروز با نوعی سانتیمانتالیسم در تصویرسازی از خانوادهی شهدای جبههی مقاومت روبروییم. تصاویری که غالباً از این خانوادهها منعکس میشود، جز احساساتگرایی نیست. اینگونه تصویرسازی، اگرچه شاید بتواند در لحظه، به تحریک عاطفهی مخاطب بینجامد، اما قطعاً پس از چندی که مزیتِ معاصرت، از این تصاویر گرفته شد، هیچ تأثیری در انتقالِ اصلِ قصهی مقاومت به مخاطبِ آینده نخواهد داشت. برای مثال، بغضِ دخترکِ دردانهی شهید در مقابل دوربین مستندسازهای ما، تنها و تنها به کارِ بخشی از مردمانِ امروز میآید و نه بیشتر. این تصویر، اگرچه لازم است، اما تنها برای یکبار دیده شدن است. توقف در این حدود و اشتغال به عاطفهگرایی، تاریخ مصرفش خیلی کوتاه است.
شوربختانه، باید نوعِ محصولاتِ رسانهای تولید شده در حوزهی جبههی مقاومت را (بهاستثنای چند نمونهی مطلوب) یکبارمصرف دانست...