از پنج سال پیش در بحرین جنبش مردمی اعتراض آمیزی علیه نظام حکومتی این کشور به راه افتاد. نظامی که هیچ حقی برای مردم بحرین قائل نیست و در قاموس حقوق بشر آن یک کلمه و سطر درباره حقوق بشر درج نشده است.

از همان آغاز انقلاب، رهبران جنبش مردمی با ابزارهای گوناگون تلاش کردند که جنبش آنان مسالمت آمیز و از هرگونه خشونت و آشوب آفرینی به دور باشد. زیرا آنان به پویایی اقدام های سیاسی در جهانی که برخی ادعای آزادی، مردمسالاری و حقوق بشر را دارند، معتقدند بودند. اما وجدان تصمیم گیران جهان در گروه دلارهای نفتی است. زیرا بحرین حیاط خلوت عربستان است که در همه تصمیم گیری های آن نقش دارد. از این رو به زودی عربستان با دلارهای نفتی خود برای خرید موضع گیری ها و سکوت قدرت های جهانی وارد عمل شد تا آنان سرکوب جنبش مسالمت آمیز بحرین و ارسال نیروهای «سپر جزیره» عربستان به بحرین را تایید کنند. عربستان برای سرکوب انقلاب مردم بحرین و جلوگیری از اصلاحات در این کشور وارد عمل شد.

برای اینکه سرکوب ها افزایش یابد بسیاری از رسانه های عربی و غربی نیز موضوع بحرین را نادیده گرفتند. این در حالی است که رفتارهای ظالمانه و استبدادی حاکمان بحرین نیاز به این داشت که آنان به طور گسترده مورد بازخواست قرار گیرند. این نادیده گرفتن ها ادامه یافت تا اینکه حاکم بحرین گزارش کمیته بین المللی بسیونی را که در آن از بحرین خواسته شده بود اصلاحاتی را برای کاهش درد و رنج های مردم انجام دهد، نادیده گرفت. با وجود این مساله باز هم جامعه بین الملل هیچ فشاری را بر نظام بحرین وارد نکرد.

پادشاه بحرین و سردمداران عربستان از این سکوت بین المللی سو استفاده کردند. آنان این سکوت را به منزله تایید تصمیم ها و رفتارهای خود قلمداد کردند و بر دامنه ظلم و ستم های خود افزودند. زیرا آنان مطمئن شدند که در هیچ شرایطی کسی با آنان کاری ندارد. علت این مساله آن است ناوگان پنجم آمریکا و نیروهای سپر جزیره عربستان در بحرین مستقر هستند و غرب به رهبری آمریکا نقش اصلی را در تصمیم گیری های سیاسی و بین المللی بحرین بازی می کند.

در چنین شرایطی مردم بحرین خود را تا حدود منزوی دیدند که هیچ کسی جز ایران و حزب الله به آنان کمک نمی کنند. این مساله سبب شد که بحرین و عربستان دست به خشونت سیاسی و اخلاقی زنند و مردم و نخبگان را بدون هیچ گونه توجیهی سرکوب و قلع و قمع کنند. زیرا مقام های بحرین و عربستان به این باور رسیده بودند که هیچ کسی در جهان آنان را محاکمه نخواهد کرد و حتی این اقدام آنان محکوم هم نمی شود. آنان در این زمینه احساس راحتی کردند و جنبش مردم بحرین را یک جنبش مذهبی به شمار آورند و حامیان آن را هم دارای تعصب مذهبی قلمداد کردند. با چنین اقدامی آنان برای سرکوب انقلاب مردم بحرین به شیوه های گوناگون، بهانه تراشی کردند و واقعیت ها را با پوچی ها درآمیختند.

در چارچوب این سیاست سرکوب، آنان رهبران جنبش مردمی و فعالان سیاسی بحرین را بدون هیچ محاکمه یا فقط با محاکمه صوری به زندان انداختند. پس از این مساله، سلاح خطرناک دیگری در بحرین به کار گرفته شد. این سلاح، عبارت بود از سلب تابعیت از مخالفان که حاکمان بحرین با نادیده گرفتن هر گونه اصول و قانونی در این زمینه اقدام کردند و سلب تابعیت از مخالفان را به عنوان سلاحی به کار گرفتند که بدون هیچ ضابطه و معیاری از آن در برابر همه مخالفان  استفاده کردند.

در این زمینه باید گفته شود بر پایه قوانین بین المللی تابعیت هر شهروند یا اصلی است که به دلیل تولد در یک کشور دارای آن است. این حق طبیعی است که قانون هم آن را به رسمیت شناخته است. یا تابعیت هرکسی فرعی است که در این صورت صاحب آن تابعیت دارای تابعیت اصلی کشور خود است و به دلیلی توانسته است به تابعیت کشور دیگر هم دست یابد. در برخورد با تابعیت کسب شده از کشور دیگر صاحب آن تابعیت باید به شرط هایی که آن کشور معین کرده احترام گذارد و اگر در این زمینه اخلال به وجود آورد آن کشور می تواند از وی سلب تابعیت کند. اما تابعیت اصلی حق شهروند هر کشوری است و هیچ کسی نمی تواند آن را سلب کند. زیرا با توجه به اصل «هیچ کس بدون تابعیت نیست» کسی نمی توان دیگری را از تابعیت اصلی خود محروم کند و هر فرد دستکم دارای یک تابعیت اصلی است.

با وجود این واقعیت ها و اصول قانونی، حاکمان بحرین از شهروندان اصلی خود سلب تابعیت می کنند و همه مسائلی را که یادآوری شد، نادیده می گیرند. این خیره سری های آنان تا مرزی پیش رفته که آنان از شیخ «عیسی قاسم» یکی رهبران ملی، دینی و شیعی بحرین سلب تابعیت کرده اند. این در حالی است که او یکی از اعضای اصلی و فعال در پیش نویس قانون اساسی بحرین بود.

سوالی که مطرح می شود این است که چرا در شرایط کنونی از شیخ عیسی قاسم سلب تابعیت شده است؟

به نظر می رسد تصمیم سلب تابعیت از شیخ عیسی قاسم یک تصمیم داخلی در بحرین نیست. بلکه هدف از آن اجرایی شدن طرح های تازه عربستان است. از این رو دیده می شود این تصمیم عربستان که توسط حاکم بحرین گرفته شد در زمانی اتخاذ شد که «محمد بن سلمان» جانشین ولیعهد عربستان با «باراک اوباما» رئیس جمهوری آمریکا در واشنگتن دیدار کرده بود. همچنین این تصمیم در شرایطی گرفته شده که تلاش می شود بحران یمن حل شود و عربستان هیچ برگ برنده ای ندارد تا آن را بر یمن تحمیل کند. عربستان خود را برای سرکشیدن جام شکست در یمن آماده می کند. این کشور نگران است که شکست در یمن پیامدهای ناگواری در جایگاه منطقه ای آن در پی داشته باشد.

از این رو دیده می شود عربستان در بحرین وارد عمل شده و تلاش می کند با سرکوب حرکت مردمی بحرین را متوقف کند. زیرا جنبش مسالمت آمیز مردم بحرین مانع از این می شود که عربستان دیوانه وار به گزینه نظامی در بحرین دست زند. این کشور هیچ گزینه ای بهتر از سلب تابعیت شیخ عیسی قاسم نیافت تا از این راهبرد طرح شیطانی خود را به پیش برد.

سلب تابعیت شیخ عیسی قاسم بخشی از طرحی است که عربستان می خواهد مردم بحرین را به خیابان و خشونت بکشاند. عربستان با این اقدام می خواهد مردم بحرین دست به سلاح و خشونت برند تا به آنان انگ تروریسم بزند تا در مراحل بعد بتواند با اقدام نظامی آنان را از پای در آورد و حامیان جنبش مردمی بحرین را در دام بیندازد تا دلیلی داشته باشد تا خیزش مردم بحرین را مذهبی توصیف کند. مردم بحرین طی 5 سال گذشته توانستند انقلاب مسالمت آمیز خود را حفظ کنند. عربستان در نتیجه چنین مساله عصبانی شده و احساس ناتوانی می کند. موفقیت مردم بحرین اکنون با ادامه درگیری میان حاکمان و مردم این کشور با آزمون بزرگی روبرو است و موفقیت انقلاب در گرو این است که مردم بحرین با پایبندی به شیوه مسالمت آمیز خود در کمینی که برای آن گسترده شده است، گرفتار نشود. زیرا خارج شدن مردم بحرین از روند مسالمت آمیز خود، هدیه ای برای عربستان است که برای تغییر مردم بحرین تلاش می کند. عربستان تلاش می کند تکفیری های که به وهابیت گردن نهاده اند جایگزین مردم بحرین کند. زیرا مردم بحرین به مذهبی پایبند هستند که عربستان سعودی در قاموس تکفیری خود آن را به رسمیت نمی شناسد. در شرایط کنونی داخلی، منطقه ای و بین المللی پیروزی انقلاب بحرین در مسالمت آمیز بودن، حرکت نخبگان فکری و سیاسی و صبر است. زیرا دست زدن به خشونت و رویارویی نظامی به دشمن فرصت می دهد تا از ابزارهای ویرانگر خود استفاده کند و برای طرح تغییر ساختار جمعیتی وارد عمل شود. نباید این مساله را هم فراموش کرد که مفتی های وهابی کشته شدن دو سوم مردم را برای زندگی یک سوم آن جایز می دانند.