حضور فرماندهان 18 ساله در  خط مقدم حلب

 خط مقدمی در خط مقدم. جهانی کوچک از نبردی سرنوشت ساز. دیداری نزدیک از محل مصاف با شقی ترین جنگجویان 72 ملت که برای نابودی جبهه مقاومت به زر و زور مجهز شده اند.

بسان هر جنگ دیگر، بوی باروت و خون و صفیر گلوله، اینجا در خط مقدمی از حوالی ریف حلب هم شنیده و چشیده می شود.

گرگ و میش غروب است و هوا سردتر از گذشته. در اینجا نیروهای فاطمیون که به معجزه اهل بیت و همت عالی شان، مرزهای همت و غیرت را شگفت انگیز پیموده و اکنون به اسطوره هایی زمینی تبدیل شده اند، در خط اول مستقر هستند و البته رزمندگان مبارز و حرفه ای حزب الله و ارتش سوریه هم در اطرافشان قرار دارند.

موقع پخش جیره غذایی است. شام نیروها البته از ساعتی قبل توزیع شده اما امشب علاوه بر شام، اهالی برخی مناطق آزاد شده، شاورمای نذری برای نیروها پخته اند تا به اندازه وسع خود، در تقدیر از مجاهدت هایشان سهیم باشند.

چشم در برابر چشم

شاید نبردهای عراق و سوریه طی سالهای اخیر را بتوان بزرگترین آوردگاه تک تیراندازان تلقی کرد که انواع سلاح های غربی و شرقی در آن به ایفای نقش مشغولند و حال، در جایی قرار گرفته ایم که به علت نزدیکی محل های تجمع که کمتر از هزار متر برآورد می کنیم، کوچکترین تحرک و اقدام نابجا، در حکم اصابت گلوله ای داغ و کشنده است.

آنقدر نزدیک هستیم که می گویند اگر بتوانید مکانی را برای مشاهده روبرو پیدا کنید، تردد سایه ها و شنیدن صداها، کار ساده ای است و حالا در این طرف مرز دو جهان حق و باطل، چند تک تیرانداز در کنار نیروهایی که با موشک هایی چون تاو و کورنت و حمایت S.P.G و دوشکا و تیربارهای ٢٣ میلی متری مشغول رصد خودروها و نفرات دشمن هستند، شبانه روز مراقب حفاظت از مرزهای کوچک بین دو طرف هستند.

نیروها جدی اما خوش برخوردند. شاید حضور ما، جنس فعالیت هایشان را مختل کرده است و باید مدام، تذکر دهند که آنجا نروید و این کار را نکنید و میان این همه کار و دردسر، حفاظت و حمایت از ما، زحمت مضاعف باشد.

یک حسن حضور فاطمیون در این جبهه برای اهالی رسانه آن است که می توان با زبان فارسی، به گفتگو با آنها پرداخت، با یکی از تک تیراندازهای فاطمیون صحبت می کنم. سلاح مشهوری در دست دارد که با رمز «و ما رمیت اذ رمیت»، در فاصله های ١٥٠٠ متری، گلوله را درست به هدف می نشاند.

هنوز یک ساعت از آخرین شلیک موفقش نمی گذرد. می گوید یکی از فرماندهان تروریستها که در حال آماده سازی نیروها برای شلیک خمپاره به سمت مناطق مختلف بود را با یک تیر به درک فرستاده است.

تصور اینکه ساعت های متمادی، یک چشم بسته و چشمی دیگر مدام در دوربین، منتظر لحظه ای مغتنم برای شلیک باشد، کمی از سختی ها و تلاش های این مجاهدان گمنام فی سبیل الله را آشکار می کند. آنهایی که در کشور خود غریب، برای برخی مردمان سرزمینم بی اهمیت، اما انشاء الله در جوار اهل بیت، جایگاهی رفیع دارند.

رزمندگان فاطمیون، محجوبند و سر به زیر. بی ادعا اما فعال و غیور. از جنگ تحمیلی 8 ساله تا این روزهای سخت، در کنار انقلاب اسلامی بوده اند اما مناعت طبع و ایمانشان اجازه نداده از سهم مادی شان بپرسند.

حتی با اینکه هوا نسبتا سرد است، اما برخی هایشان لباس گرم و کافی ندارند اما گلایه و شکوه ای هم در کار نیست و هرچه هست، فقط حرف های خوب است، از شعرخوانی های زیبا تا خاطرات قشنگ؛ گویی جهان دیگری است.

بازگشت فرماندهان 18 ساله

پس از گذار از کنار ساختمانهایی که تک تیراندازان شبانه روز در حال رصد منطقه هستند و همراهانشان با دوربین های دید در شب و حرارتی مراقب اوضاع، به محل استقرار یکی از تیپ های فعال در ریف حلب می رسیم.

درخواست می کنیم یکی از مسئولان حاضر در محل، توضیحاتی برایمان بدهد و اصطلاحا «بریف» شویم. ابتدا باور نمی کنیم که مسئول اطلاعات و شناسایی یکی از تیپ های حاضر در چنین خط مهمی، فقط ١٨ سال سن دارد!

ناخودآگاه یاد دورانی از انقلاب می افتم که فرماندهان ایرانی، با سن و سالهایی شبیه به همین جوان لاغر اندام و با جثه ای کوچک، دنیا را مبهوت توانمندی خود کردند و حالا، نسلی جدید از همان فرماندهان، در جبهه سوریه متولد و بزرگ شده اند که با مشهورترین تروریست های جهان می جنگند.

حرف که می زند، انگار عاقله مردی ٥٠ ساله است که سالها در نبرد زندگی کرده و آبدیده شده است. در تاریکی مطلق، سرتاسر خط را مثل کف دستش می شناسد و در سرکشی به خط، متواضعانه ما را همراهی می کند.

اسمش علی است و همه یگانها او را می شناسند و آنچه در این تاریکی سرد خط مقدم، نیرویی فراوان به آدمی می دهد، مشاهده بسیاری از جوانهایی است در همین سن و سال که حالا برای خود مردانی بزرگ شده اند.

جسته و گریخته و از میان خرابه های برخی ساختمانها، آتش و دود ناشی از شلیک های توپخانه در جنوب و جنوب غرب حلب به چشم می خورد و با صدای تکبیرهایی که پس از شلیک توپها از بی سیم دیده بانها به گوش می رسد، هم روحیه نیروها بالا می رود و هم خیال همه راحت می شود.

نیمه های شب است و جز نور ماه و ستارگان -که در آسمان صاف منطقه تعدادشان بسیار زیاد است- چراغ دیگری روشن نیست.

خبر می دهند که تروریستها در یک منطقه نزدیک، از حجم زیادی خمپاره در محوطه ای کوچک استفاده کرده اند که موجب شهادت ٣ نفر از نیروهای حزب الله حاضر در خط شده است. عده ای به یاد دوستان عزیز خود آرام ذکر می گویند و قطرات اشکی از گونه هایشان سرازیر می شود.

خبر به آن طرف خط نیز رسیده، صدای الله اکبرشان بلند می شود و می توان از عمق جان درک کرد که فاصله میان حق و باطل در فتنه شام، از همیشه نزدیکتر اما عمیق تر است.