کنسرت آمریکایی یا موازنه ایرانی؟

"همیشه شرایطی بدتر از جنگ هم هست. همه شواهد در این مقطع حاکی از تمهید شدید ترین تحریم ها و محاصره اقتصادی علیه ما است. صرفنظر از برجام یا فارغ از نظر ایران راجع به 'بی خاصیت بودن تحریم و محاصره'، اما، آمریکا این بار به خیال خود، قصد 'نمد مال' کردن ایران را دارد. بنظر می‌رسد که اینها همه خود نیز، مقدمه یک اقدام خصمانه بدیع باشد."

الف) تبیین شرایط؛

از زمان جدّی شدن حضور ترامپ در کاخ سفید، نشانه های تغییر در گرایشات امنیتی در منطقه و جهان، پیدا شده است. رویکرد سیاست خاورمیانه ای دولت اوباما، هرچه که بود، قابل تبیین و تفسیر بود. هرچند که دکترین "خلاء هدایت شده" آمریکا در خاورمیانه، دو لایه کاملا متفاوت داشت، امّا، هم لایه "نرم و آشکار"، و هم لایه "سخت و پنهان" آن، قابل شناسایی و ادراک بود.

ترامپ اما، نه خودش قابل خواندن است، و نه افکار و اندیشه‌هایش. ترامپ در سپهر سیاست و امنیت، در واقع "یک آماتور فوق العاده حرفه‌ای است". یک دلال و بساز و بفروش نیویورکی، که فضای سرد و سنگین و سیاسی واشنگتن را به سختی تحمل می‌کند. هرچه که هست، ورق سیاستهای اوباما را وارونه کرده و برگردان نموده است.

در خاورمیانه اما، نتانیاهو از این وارونگی بسیار خوشحال شد و جشن گرفت. اردوغان نیز که از قضیه کودتا هنوز از سیا شدیداً دلخور است، از تغییر رأس و بدنه سازمانها و ساختار قدرت در واشنگتن بسیار استقبال کرد. سعودی‌ها، هم اگر چه که توسط ترامپ، "گاو شیر ده" و به نوعی "رعیت مفت‌خور" خطاب شده بود، امّا، از تغییرات بنیادین در آمریکا، راضی و خوشنود شدند. پس، تکلیف تا حدودی معلوم شد. سه پایه اصلی قدرت، و سه رقیب محوری ایران در منطقه، از تحول رویکرد آمریکا، و آمدن ترامپ، جشن گرفتند.

ترامپ، شخصا تصور دقیقی از مفاهیم و مصادیق حکومت، قدرت سیاسی، روندهای امنیتی، دکترین، استراتژی و اهداف و ابزار آن ندارد. او حتی آثار اظهارات و رفتار خود را در موقعیت رییس جمهوری امریکا، هنوز درک نکرده است. رفتار او دقیقاً یادآور رفتار "نورمن ویزدم"، در جایگاه رهبر ارکستر بزرگ مجلسی است. "دونالد" نیز مانند "نورمن" نمی‌داند که هر حرکت دست و صورت و بدن او، معنای خاص دارد، و ارکستر را به نواختن نت‌های معینی فرمان می‌دهد. او بی وقفه و بدون معنا، چوبدستی و سَر و بدن خود را حرکت می‌دهد، و ارکستر نیز، به اجبار، تماماً "فالش" می‌نوازد.

ترامپ، یک چارچوب خاص را بیش از هر چیز پسندیده است. "مخالفت با آنچه اوباما دنبال میکرد". او این را بخوبی درک کرده است.

درباره منطقه خاورمیانه، ترامپ محور فشار را بر اسلام و ایران قرار داده است. درست برعکس اوباما که از در "تفاهم و گفتگو" وارد شد. همین رویکرد، بیشترین امتیاز را برای قدرتهای رقیب ایران در منطقه بدنبال آورد. عربستان سعودی، ترکیه و البته رژیم اسرائیل، در طول یازده سال گذشته، بیشترین عصبانیت و عقده را از ایران داشته‌اند، و از هشت سال قبل تا کنون نیز بیشترین دلخوری و یأس را از دولت اوباما داشته‌اند. از ایران عصبانی بودند زیرا، در عین تحریم و فشار اقتصادی، ایران مهمترین "سرپل" های قدرت را در سطح منطقه در کنترل خود قرار داد. همچنین، با مهمترین قدرتهای دنیا، به توافقی "مرضی الطرفین" دست یافت. همان میزان که تل آویو و ریاض و آنکارا، به دنبال جلب نظر و توافق با واشنگتن بودند و اوباما بی اعتنایی می‌کرد، به همان اندازه، اوباما در صدد نوعی توافق با ایران بود، و تهران چندان تمایلی نشان نمی‌داد. همین امر، مهمترین عامل دلخوری و یأس سه دولت از آمریکای اوباما بود.

ب) تحلیل و ارزیابی شرایط؛

با آمدن ترامپ لیکن، یک جهش کیفی در حال رخ دادن است. محور مشترک همه آن دولتهایی که قدرت و اقتدار ایران را در منطقه غرب آسیا به نفع خود نمی‌دانند، "تضاد و تقابل سخت" با ایران شده است. موضع گیری ها و اقدامات و تمهیدات عملی مثلث "عبری-عربی-ترکی" منطقه، گویای این "جهش کیفی امنیتی" است. مقتضیات همگرایی و کنسرت بزرگ منطقه‌ای علیه یک رقیب، بلکه یک دشمن مشترک، فراهم شده است. در این میان، چند واقعیت مهم و جهانی با این همگرایی و کنسرت، همراستا نیستند.

اول، قدرت "تضاد سازی" و ناموازنه سازی ایران در سطح منطقه، که متکی به ژئوپولیتیک و ژئواستراتژی ایران است.

دوم، فهرست اهداف غیر منطبق اروپا (اعم از اتحادیه و غیر آن) با اهداف کنسرت آمریکایی در منطقه.

سوم، تضاد منافع فرامنطقه‌ای و بین قاره ای چین با آمریکا.

چهارم، مسئله روسیه، و عدم اطمینان از سرمایه گذاری مشترک  مسکو بر این کنسرت، و ابهام در خصوص حد و حصر تعامل روسها، در تقابل با ایران.

و پنجم، بخش‌هایی از نظام و محیط بین الملل که بطور مطلق در کنترل آمریکا نیستند، نظیر عدم تعهد یا افکار عمومی کشورهای اسلامی،...

در عین حال نشانه‌های بسیاری از "تحول و تلاطم" در محیط سیاسی امنیتی منطقه و جهان پدیدار شده است، از جمله:

یکم، تداوم جنگ‌های منطقه (عراق-سوریه-یمن)، و نزدیک شدن آنها به نقطه عطف سرنوشت ساز،

دوم، افزایش حجم قابل ملاحظه خریدهای تسلیحاتی بویژه توسط کشورهای عربی منطقه غرب آسیا،

سوم، افزایش شکاف‌ها در بین جریانات عمده سیاسی و امنیتی جهان، همچون مسئله شکاف ترانس اتلانتیک و معضل ناتو، مسئله ترانس پاسیفیک و معضل دریای چین جنوبی، مسئله روسیه و اوکراین بعنوان گره امنیتی اوراسیا، مسئله مطرح شدن دسته بندی های جدید نظامی نظیر ناتوی عربی-اسرائیلی، مسئله رسمیت یافتن روابط اسرائیل با اکثر کشورهای عربی ، از جمله این نشانه هاست.

وجه مشترک اکثر این روندها، مشاهده ردپای سیاست خارجی آمریکا، در دوران انتقالی است. در این مقطع هنوز شاکله و رویکرد سیاست خارجی ترامپ نامعین است. امّا مدیران جدید ساختارهای سیاست خارجی و امنیت ملّی ترامپ، یا از ذهنیتی خالی برخوردارند (مانند رکس تیلرسون) و یا بشدت ضد ایران بوده و در امور امنیتی و نظامی تندرو شناخته می‌شوند. همین امر شرایط را بشدت خطرناک کرده است.

از سوی دیگر، سکوی عزیمت و نقشه راه تیم ترامپ در امور امنیت بین المللی، بویژه خاورمیانه، تابع الگوی نومحافظه کاران تندرو است. تحولات بدیع و سیاست تهاجمی دولت های سعودی و شرکای عرب، ترکیه و اسرائیل نسبت به ایران، بطور عجیبی در یک راستا قرار گرفته است. همچنین جهتگیری مبهم شخص ترامپ و تیم امنیتی او، حاکی از "مقدمات یک جهش یا تقابل امنیتی" در منطقه است.

بنظر می‌رسد که اینها همه، با هدف زمینه سازی تحقق ایده آمریکایی "خاورمیانه جدید، یا خاورمیانه بزرگ" باشد. از نظر ایالات متحده، مغناطیس موتور این ایده هم، رژیم صهیونیستی است. بعید است که ایالات متحده از توسعه نفوذ خود و اسرائیل در منطقه، حتی بطور موقت کوتاه آمده باشد. خیز کنونی "منحنی خطر" در منطقه، نشان از یک رویکرد هجومی، با هزینه دولتهای منطقه را دارد.

این همه سازوکار و سازوبرگ، برای جشن و میهمانی، تمهید نشده است. در ورای این تکاپوی نامأنوس، ایده خطیری باید باشد. هر چه که هست، اولین مانع آنها ایران است، و اولین هدف آنها هم ایران است. اولین  قدم آنها، درگیر نمودن ایران در محاصره شدید حقوقی، سیاسی، اقتصادی و تجاری است.

همیشه شرایطی بدتر از جنگ هم هست. همه شواهد در این مقطع حاکی از تمهید شدیدترین تحریم‌ها و محاصره اقتصادی علیه ما است. صرفنظر از برجام یا فارغ از نظر ایران راجع به "بی خاصیت بودن تحریم و محاصره"، امّا آمریکا این بار به خیال خود، قصد "نمد مال" کردن ایران را دارد. بنظر می‌رسد که اینها همه خود نیز، مقدمه یک اقدام خصمانه بدیع باشد. اقدامی که شاید فقط از یک رئیس جمهور آمریکایی "آماتور کاملا حرفه ای" قابل انتظار است. البته موانع این ایده، از مقتضیات آن کمتر نیست.

این تصویری ساده از محتمل ترین وضعیت امنیتی منطقه است. از این منظر، مواضع هجومی اسرائیل، سعودی و ترکیه در یکی دو ماه اخیر، بهتر قابل تفسیر است.

ج) راهکارها و توصیه‌های راهبردی؛

سه راهکار "محتمل" برای جمهوری اسلامی ایران در این شرایط متصور است؛

اول، رویکرد تقابلی و تهاجم متقابل،

دوم، رویکرد تدافعی و تمکین و مماشات،

سوم، رویکرد موازنه‌سازی و مدیریت شرایط،

بدون شرح و بسط سه رویکرد مذکور، و به فرض درک مشترک از آنها، گزینه اصلح برای ایران، گزینه سوم، رویکرد "موازنه سازی و مدیریت شرایط" است. موازنه در سطح ملّی، موازنه در سطح عرصه عملیات، موازنه در سطح منطقه ای، و موازنه در رابطه با قدرتهای بزرگ.

درک صحیح و کامل از وضعیت راهبردی "خود و محور ائتلاف ایرانی" ، و شناخت اهداف عملیاتی و دامنه مقدورات و محدودیت های طرف های مقابل، بسیار اهمیت دارد. ایران بایستی برای  ایجاد توازن میان "حد بهینه یا اُپتیموم" مطلوبیتهای خود در عرصه سیاسی امنیتی منطقه، با دو دسته از کشورها، ایجاد آمادگی و امکان سازی نماید: دسته اول، آمریکا و سه قدرت منطقه ای پیرامون آن. دسته دوم، روسیه و 2 دولت سوریه و عراق، و نیز محور مقاومت. این سخت ترین و پیچیده ترین مسئولیت ایران، برای عبور از یک بحران بزرگ منطقه ای است.

البته اصول بنیادی ایران، درباره خاتمه بحران، هم در سوریه، هم در عراق و هم در یمن، تا حدود بسیاری منطقی‌ترین راهکار میباشد، امّا، موضوع "تقسیم سهم قدرت" و سرنوشت گروه‌های تروریستی، بسادگی قابل حل و توافق نیست.

حفظ موازنه نظامی امنیتی در سطح منطقه، برای ایران اهمیت فوق العاده دارد، امّا، حفظ موازنه اقتصادی و تجاری، دارای اهمیت حیاتی است. بنظر می‌رسد که این دو بسادگی قابل جمع نباشند.

هم آمریکا و هم قدرتهای سه گانه رقیب ما، هر نوع موازنه ای را با ایران به سختی می‌پذیرند، مگر اینکه آن را تنها راه ممکن بدانند.

اسیر شدن ما، در دور جدیدی از "تحریم و محاصره"، هم موازنه اقتصادی تجاری را به نفع رقیبان تغییر می‌دهد و هم موازنه سیاسی-امنیتی منطقه را بر هم می‌زند. این همان وضعی است که آمریکا به دنبال آن است و مثلث معارض نیز برای تحمیل آن به ایران، هزینه می‌کند.

ایران بایستی آمادگی مواجهه با "تعامل مسکو و واشنگتن" در معادله امنیتی سیاسی منطقه، را داشته باشد، و برای "عبور بی ضرر" از این وضع، برنامه مشخصی تدوین کند. به هرحال، خاورمیانه أعم از سوریه و ایران، از "منافع واسطه‌ای" مسکو محسوب می‌شود، لذا قابل معامله است.

ایران بایستی نسبت به حفظ تعادل اقتصادی خود، در شرایط سخت سیاسی اهتمام ورزد، و از اهرم های امنیتی و قدرت موازنه غیرمتقارن، در این مسیر بهره‌برداری کند.

مدیریت شرایط، و حفظ تعادل اقتصادی، تجاری و سیاسی ایران، در روند بحران پیش رو، مقتضیات بسیار مهم و حساسی دارد، از جمله:

اول؛ تامین و توسعه وحدت ملّی، انسجام نظام تصمیم گیری، تمرکز در فرایندهای اقدام، هماهنگی همه ساختارهای ملّی، همه در جهت یک مجموعه اهداف و یک راهبرد معین.

دوم؛ ایجاد مناسبات و هماهنگی وثیق میان دو بخش دیپلماتیک و دفاعی، و همچنین بهره مندی از دیپلماسی اقتصادی،  تجاری، دفاعی، و عمومی پیرامون یک مجموعه اهداف عملیاتی معین.

سوم؛ حزم، دور اندیشی و احتیاط در عرصه‌های پاسداری از منافع ملی و محیط عملیاتی نیروی مسلح.

چهارم؛ اشغال فضای تعامل منطقه‌ای از طریق توسعه ارتباطات با همه همسایگان و هر کشور عربی و اسلامی در هر کجا، و در هر سطح.

پنجم؛ توسعه تعامل با کشورها و اتحادیه اروپایی از طریق مناسبات اقتصادی، سیاسی و بین المللی. اروپا باید در کانون سیاست‌های بین قاره‌ای ایران قرار گیرد.

ششم؛ مدیریت محیط عملیاتی بحرانهای جاری منطقه با تمرکز بر"مشارکت ومسئولیت پذیری در حذف تروریسم".

هفتم؛ داشتن امکان تاثیرگذاری بر ورودی و خروجی دولت ترامپ امری بعید، اما منطقی و ضروری است. توسعه دیپلماسی عمومی، تقویت لابی ایرانی، و "مسیر دوم"، از ابزار این ضرورت می‌باشند.

یکسال نخست ریاست ترامپ بر کاخ سفید، سال آزمون و تجربه تیم "آماتورهای حرفه‌ای" است، و مصادف با اوج‌گیری سطح تنش‌ها در منطقه و جهان نیز می‌باشد.

بهتر است مسئولیت و هزینه "آزمودن این تیم"، بر عهده دیگران باشد.

هشتم؛ پیشتر ایجاد موازنه مثبت با محور شرقی را از ضرورتهای راهبرد ملی دانستیم. این امر، بدون در نظر داشتن نوع موازنه روسها با اروپا، مؤثر نخواهد بود. در موازنه مثبت با محور شرقی، ملاحظات اروپایی حتما باید مطمح نظر باشد.

نهم؛  ایجاد موازنه منفی با واشنگتن، و مدیریت شرایط خطیر جاری، الزاماً مترادف با عدول از مواضع اصولی یا ترک سکوی اقتدار منطقه ای ایران نیست. صبوری، شکیبایی و صبر و انتظار، از نشانه های تدبیر و تجربه است.