آمريكا را اقتصادش سرپا نگهداشته است و دو بخشي از اين اقتصاد كه دهها ميلياردها دلار درآمد عايد شركتهاي آمريكايي ميكند شركتهاي توليدكننده اداوت نظامي و شركتهاي نفتي هستند.

به گزارش عصر ایران، تلاش‌ها و لابی‌های این شرکت‌ها در سیاست داخلی و خارجی آمریکا بر کمتر کسی پوشیده است. به ویژه در دهه‌های اخیر می‌توان ردپاها و نشانه‌هایی از اعمال نفوذ این قبیل شرکت‌ها در برخی تصمیم گیری‌های مهم در عرصه سیاست خارجی و نیز جنگ‌های مهم آمریکا مشاهده کرد که اشاره به آنها در حوصله این بحثنیست. اما امری که تقریبا همه کارشناسان بر روی آن اجماع دارند این است که این قبیل کمپانی‌های بزرگ تلاش دارند در کاخ سفید و کنگره اعمال نفوذ کنند تا قطار سیاست گذاری‌های کلان آمریکا را روی ریل منافع کلان مادی خود قرار دهند.

اتفاقا مهمترین انگیزه اعتراضات اخیر عده قابل توجهی از جامعه آمریکا و دیگر کشورهای اروپایی نیز در همین نکته نهفته است. شهروندان معترض یک خواسته دارند و آن اینکه دست شرکت‌ها و موسسات بزرگ اقتصادی از سیاستگذاری‌ها قطع شود و دولت در سیاست گذاری‌های کلان منافع واقعی عامه مردم را لحاظ کند نه مصلحت فلان شرکت یا کمپانی بزرگ را.

به این خبر که روز چهارشنبه(۲۳ نوامبر) در سایت فوربس منتشر شده دقت کنید: ‌ «رئیس کمپانی لاکهید مارتین در مصاحبه ای اعلام کرد که امیدوار است فروش بین المللی این شرکت در سال‌های آینده رقمی بین ۱۵ تا ۲۰ درصد افزایش پیدا کند تا بخشی از کاهش بودجه دفاعی آمریکا که بالغ بر ۱ تریلیون دلار(هزار میلیارد دلار) است، بدین طریق جبران شود.

در واقع چون به دلیل مشکلات اقتصادی، بودجه داخلی آمریکا برای خرید جنگ افزار کم شده، شرکت‌های تولید تسلیحات می‌خواهند این کاهش بودجه را با فروش خارجی جبران کنند.


خط تولید بمب افکن b ۲ در کارخانه لاکهید مارتین

به بیان دیگر باید کاری کرد تا بازار فروش جنگ افزار در سطح جهان گرمتر شود و چه راهی برای این کار بهتر از ایجاد تنش و درگیری و نگرانی امنیتی و چه منطقه ای برای این منظور بهتر از خاورمیانه که هم دلارهای نفتی در خزانه دولت‌ها انباشته است و هم اینکه به‌اندازه کافی انگیزه درگیری، تنش و بی اعتمادی در میان دولت‌های آن موجود است؟!

حال باید با وقوف به این سیاست «ضدانسانی» چه کرد؟

آیا باید وقتی تنشی در منطقه ایجاد می‌شود هیزم آن بود و بنزین بر آن پاشید یا اینکه باید در یک فرایند تنش زدایی حرکت کرد تا اهداف کیسه دوزان خنثی شود؟

پرواضح است که با توجه به کسری بودجه آمریکا و نیاز شرکت‌های تسلیحاتی این کشور برای فروش محصولات خود، وقتی در داخل آمریکا بودجه نظامی کاهش می‌یابد باید به طریقی این امر در خارج جبران شود و کاخ سفید وقتی بخشی ازسفره داخلی این کمپانی‌ها را با سیاست انقباضی کاهش بودجه نظامی، برمی چیند؛ باید ما به ازای آن را در خارج از این کشور برای این کمپانی‌ها تامین کند و بهترین راه بازار کشورهای عربی منطقه خاورمیانه است چون این کشورها هم انگیزه کافی برای خرید دارند، هم به‌اندازه کافی دلارهای نفتی در خزانه شان انباشته است و هم دولت‌های غیر مسئول و غیر دموکراتیکی دارند که برای صرف مبالغ کلان مالی برای خرید جنگ افزار کسی گریبان آنها را نمی‌گیرد.

اما این یک طرف ماجراست و طرف دیگری نیز باید باشد تا انگیزه بیشتری برای خرید جنگ افزار ایجاد شود. باید تهدید دائماً به روز باشد و رو به افزایش یابد و سطح تنش بالا برود تا این نیاز به صورت مداوم ایجاد شود.

«ایران هراسی» بخش دوم این پروژه است و باید برای اجرای این پروژه هم دیوار بی اعتمادی بین کشورهای عربی منطقه و ایران روز به روز بالا برود و هم سطح تنش میان این دو روز به روز افزایش یابد و کشورهای عربی منطقه روز به روز بیشتر از ایران و توانایی‌های نظامی و اتمی آن بهراسند.

در قالب این سیاست شاید بتوان پشت پرده برخی اقدامات هفته‌ها و ماه‌های اخیر آمریکا را درک کرد. چرا به یکباره مساله ترور سفیر عربستان در آمریکا مطرح می‌شود و چرا گزارش اخیر آژانس به نگرانی‌ها درباره ابعاد نظامی برنامه هسته ای ایران دامن می‌زند؟

چرا جو رسانه ای در غرب روی موضوع تهدید اتمی ایران متمرکز می‌شود و دائما در این زمینه خبرسازی می‌شود؟

آیا دولت آمریکا به کمپانی‌های تسلیحاتی خود این تضمین را نداده که به ازای کاهش بودجه نظامی این کشور و کم کردن از خرید‌های تسلیحاتی خود به جای آن بازار خارجی برای آنها ایجاد خواهد کرد؟

اگر چنين است آيا نبايد درباره راههاي خنثي كردن اين سياست شوم و پليد انديشيد؟ آيا بالا رفتن سطح تنش به نفع كشورهاي اين منطقه و حتي مردم آمريكاست؟ يا اينكه به نفع دلالان و كمپانيهاي تسليحاتي آمريكايي و غربي و لابيهاي بين دو طرف براي انعقاد قرار دادهاي تسليحاتي چندين ميليارد دلاري است؟