سینما رسانه: گفت و گو با فرهاد توحیدی رئیس هیئت مدیرة خانة سینما

اگر موافق هستید، از این واقعیت آغاز کنیم که در دو سال گذشته، رابطة میان معاونت سینمایی و خانة سینما دچار بحران و تشویش شده است. به اعتقاد بسیاری، این بحران سیاسی است و به استنباط برخی دیگر، صنفی است. در مقام نمایندة مردم و افکار عمومی، میخواهم بدانم که ماهیت این دعواها چیست؟
بنابراین ما مأذون نیستیم، اجازه نداریم، وکالت سیاسی نداریم که موضعگیری سیاسی کنیم. درنتیجه، ما برای اینکه فعالانه در جریان انتخابات که بهنظر من انتخابات پرشکوهی بود و وجد و نشاط را در جامعه ایجاد کرد و خیلی متأسف هستیم که بعدش این اختلافات افتاد، کوشش کردیم به سهم خودمان، در پرشورشدن انتخابات از زاویة نگاه صنفی خودمان حرکت بکنیم. لذا هفت سؤال طرح کردیم و از همة کاندیداهای ریاستجمهوری این سؤال‎ها را پرسیدیم. این سؤال‎ها همه دربارة سرنوشت صنف، کار سینما و حوزة فرهنگ بود. هیچ‎یک از دوستان جواب ندادند فقط یکی از آقایان در آخرین فرصت‎ها، به این سؤالها جواب داد. ایشان تلاش می‏کرد که اعضای هیئت مدیرة کانون سینما بروند برای گرفتن پاسخ ستاد یا خودشان تشریف بیاورند اینجا که ما مخالفت کردیم و گفتیم که سؤالات مکتوب است.
بعد از انتخابات، قصه چنانکه افتد و دانی، منجر شد به آن ماجراها و بههرحال، اعتصابات و اعتراضات و این‏ها. شهریور ۸۸ دولت دهم، آقای دکتر احمدی‎نژاد، قرار است که کابینه‏اش را معرفی کند به مجلس شورای اسلامی. نامزد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم آقای دکتر حسینی است. آقای دکتر حسینی از ما دعوت کردند که با ایشان جلسه داشته باشیم و دیدگاههای خودمان را دربارة مسائل سینما و مطالب دیگری که داریم، بگوییم. شهریور ۸۸ شما فضای کشور را به خاطر دارید؛ هنوز تظاهرات خیابانی داریم، هنوز دولت مستقر نشده است و هنوز، تکلیف کش‏مکشها قطعاً روشن نشده است؛ یعنی درست است که انتخابات تأیید شده، دولت دارد به مجلس میرود، ولی در خیابان‏ها حکایت دیگری هست و جو چیز دیگری است. یک جو هیجان‏آلود تبزدۀ پر از سوءتفاهمی هست که هر اقدامی که انسان انجام دهد، صاحب معنا میشود. وزیر آینده که ممکن است رأی اعتماد بگیرد یا ممکن است رأی اعتماد نگیرد، از خانة سینما دعوت کرده است. هیئت مدیرة خانه سینما چه کار باید بکند؟ شما خودتان را در آن فضا، جای هیئت مدیرة خانة سینما بگذارید؛ برود یا نرود؟ اگر نرود، یک ماجراست و اگر برود، ماجرایی دیگر. اگر برویم، مورد انتقاد خیلی از دوستان، دست‏اندرکاران و سینماگران واقع می‎شویم که چرا رفتید؛ خب بالاخره هرکس یک موضع سیاسی دارد. درواقع، مشکل ما در خانة سینما این است که مواضع سیاسی فردی، به پای خانة سینما گذاشته می‎شود. خانة سینما یک شخصیت حقوقی دارد. شما از خانة سینما که پا را بیرون میگذاری، شخصیت حقیقی داری؛ بهعنوان سینماگر حق شماست. همانطورکه الآن می‏گویند دخالت سپاه در سیاست، ممنوع است و می‏گویند که «آقا، شما لباست رو بکن، ما مخلص شما هستیم». بهعنوان یک شهروند، تو حق داری در سیاست دخالت کنی. خانة سینما هم همین‏طور است. هنرمند حق دارد در سیاست دخالت کند؛ بهشرطی که بهعنوان شخصیت حقوقیصنفی نخواهد حرف بزند. اما چون ما شخصیت حقوقیصنفی داشتیم، باید رعایت می‏کردیم. ما رفتیم خدمت آقای حسینی و ایشان خیلی تلاش کرد که بگوید نامزدهای شما برای بهاصطلاح احراز مقام معاونت سینمایی چه کسانی هستند و این را امروز به شما می‎گویم که ایشان تلاش بسیاری کردند که آقای عسگرپور این پست را بپذیرند. باواسطه و بی‏واسطه، آقای عسگرپور نپذیرفت. شاید کسی نداند. گفتیم ما اصلاً راجع به این قضیه با همدیگر گفت‏وگو نداریم؛ ما برنامه‏ای داریم. ما برنامة آقای دکتر حسینی را خواندیم، نقد داشتیم به آن برنامه و به خودشان هم عرض کردیم که برنامة شما بیش از اندازه کلی است. مثل اینکه شما بخواهید شرکت تشکیل دهید، میروید باب همایون اساسنامة تیپ به شما می‏فروشند؛ آنجوری است. یعنی برنامه جزئیات ندارد، روح ندارد. کوشش کردیم از زاویة برنامة خودشان با ایشان روبه‏رو شویم. گفتیم ما این دو سند را هم خدمت شما تقدیم می‏کنیم. اسناد چه بود؟ پیشنویس لایحة تأمین امنیت شغلی و پیش‎نویس لایحة تشکیل سازمان نظام سینمایی. این دو را ما تهیه کرده بودیم. گفتیم ما در چهارچوب این برنامه با شما صحبت می‏کنیم و بهنظر ما، اینها نیازهای سینماست. اگر شما به این برنامه‏ها عمل بکنید و درواقع، در راستای این برنامه باشید، ما بهطور قاطع از شما پشتیبانی میکنیم. چون فکر می‏کنیم اینها نیازهای سینمای ماست و سینمای ملی ما الآن این کمبودها را دارد. بنابراین ما این اسناد را خدمت ایشان دادیم. بعد از اینکه ایشان رأی اعتماد گرفتند، قدم گذاشتند بر چشم ما و به جشن سیزدهم تشریف آوردند، به هتل آزادی. بعد از انتصاب معاونت سینمایی هم یک ملاقات با دکتر حسینی داشتیم و روابطمان خیلی حسنه بود؛ بهمعنای اینکه مراودة چشم در چشم داشتیم و ایشان خیلی پذیرنده، این‏ اسناد را گرفته بودند تا مطالعه ‏کنند و قرار بود جواب بدهند. آقای شمقدری هم که تشریف آوردند همین‏طور. ما از اول خواهان ملاقات بودیم و گفتیم این برنامه‏های ماست و در چهارچوب اینها، ما با شما صحبت کنیم.

ماجرا از کی شروع شد؟!
اتفاقات، از استعفای آقای برزیده از شورای پروانة ساخت آغاز شد.

چرا؟
دلایل عدیده‏ای دارد، برای اینکه خیلی طولانی نشود، من آن وارد قضیه نمی‎شوم. از ماجرای استعفای حسن برزیده قضایا شروع شد و این زاویه ادامه پیدا کرد تا رسید به زاویة منفرجه.

تلاش و کوششی برای رفع سوءتفاهمها انجام گرفت؟
خواهشم این است که حرف‏های بنده را حداقل جستوجو کنید. در اوضاع امروز رسانهای، دیگر کسی نمی‏تواند حرفی بزند که بعداً آن را انکار کند.
من مصاحبههای شما را مطالعه کردم. با شروع این زاویه، شما همچنان می‎خواستید آقای شمقدری را حذف کنید.
نه، ما کاری با آقای شمقدری نداشتیم.

اما در ملاقات با آقای مشایی، آقای منوچهر محمدی بهصراحت گفتند که این موضوع را خودشان و شما با آقای مشایی مطرح کردید و ایشان هم قول دادند که بعد از جشنواره، آقای شمقدری را برمی‏دارند.
این را با صراحت خدمت شما عرض می‏کنم که اصلاً اینطوری نبوده و چنین قولی را ایشان ندادند. البته، جالب است که طوری حرف می‏زنید که انگار آنجا تشریف داشتید. ببینید، من با آقای شمقدری رفاقت دارم و بهعنوان یک دوست به ایشان علاقه‏مند هستم. ارادت من هم ارادت قدیمی نیست به ایشان. من از سال ۸۴ بهواسطة سفر حجی که رفتیم، با آقای شمقدری رفاقت پیدا کردم. ما در یک اتاق بودیم. از همان روز اول هم با هم دعوا داشتیم؛ دعوای متمدنانه. هم رفاقت داشتیم، هم صراحت و شفافیت.

ولی بهنظر میرسد آقای شمقدری با واردکردن سیدضیا هاشمی به بازی، سیستم تفرقه بینداز و حکومتکن را کلید زده است.
من نمی‎خواهم خدمت سیدضیا هاشمی که با او هم رفاقت دارم، توهینی بشود. چون اول ماجرا هستیم، بگذارید من توضیح بدم که…

من که با سؤالاتم شما را اذیت نمی‏کنم؟
نه، اینها که اذیت‏ نیست؛ خیلی هم متمدنانه است. هرکس از یک زاویه نگاه می‏کند و بنا نیست همه مثل من نگاه کنند. درحقیقت می‎خواهیم اطلاعاتمان همسان بشود.

بههرحال، هم شما و هم معاونت سینمایی، صاحب تریبون‏هایی هستید. اغلبِ کسانی هم که در این مدت با دو طرف ماجرا گفتوگو می‏کردند، آدم‏های شیفته و ذوب در آن جریان بودند؛ دستکم من رویکرد منصفانه و نگاه از بالا را به دو طرف داستان ندیدم. این را قبول دارید؟
مصداقی بفرمایید…

مثلاً مصاحبة شما با خبرگزاری ایسنا، بهنظر من، یا کاملاً سفارشی بود یا مصاحبهگر بهدلیل شیفتگی، خودش را سانسور کرده بود و خیلی از سؤال‎ها را نپرسیده بود. من می‏خواهم برای مردم مسئله شفاف بشود.
حتماً؛ خیلی خوب هست. پس ما با این رویکرد با دولت برآمده از انتخابات دهم روبهرو شدیم. در آن اوضاع پر از سوءظن، کاملاً مهربانانه و همدلانه، بهمعنای اینکه می‏خواهیم مسیری را با هم آغاز کنیم و این مسیر را ما اینجوری می‏فهمیم، رفتار کردیم. چرا اینجوری می‏فهمیم؟ کمتر از یک سال قبل، اواخر سال ۸۷، آقای رئیسجمهور ملاقاتی داشتند با سینماگران که بهنظر من، اصلاً با هدف تبلیغاتی و انتخاباتی طراحی شده بود. طراح ملاقات هم خود آقای شمقدری، مشاور هنری وقت آقای رئیسجمهور، بودند. در آن ملاقات، آقای عسگرپور سیاست‏های فرهنگی و سینمایی دولت نهم را نقد کرد. آقای رئیسجمهور توپ را در زمین خانة سینما انداختند و گفتند که شما برای سینما فکر کنید و برنامه بدهید. ما این مأموریت را جدی گرفتیم و آمدیم دو سند نوشتیم. این دو سند، همان سندهایی بود که به آقای دکتر حسینی دادیم. این را آقای دکتر احمدی‏نژاد از ما خواستند و ما این خواست را باور کردیم. این اسناد را تنظیم و تقدیم کردیم. چرا؟ چون براساس مواد ۱۱۵ و ۱۱۶ قانون توسعة برنامة چهارم، دو تکلیف در زمینة هنر برای دولت معیّن شده است. یک: دولت باید تا پایان سال اول برنامه، یعنی سال ۸۵، لایحة تأمین امنیت شغلی هنرمندان را به مجلس شورای اسلامی تقدیم کند. دو: صندوق بیمة بیکاری هنرمندان را تشکیل دهد. صندوق بیمة بیکاری هنرمندان موظف است هنرمندانی را که بیکار می‎شوند، به مدت سه سال، ازنظر مالی تأمین کند. هردوی این تکالیف باید تا سال ۸۵ اجرا می‎شد. در سال ۸۸، سه سال از اتمام زمانبندی تکلیف دولت گذشته است و هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده است. ما لایحه را تنظیم و پیشنهاد کردیم. گفتیم اگر شما بخواهید این لوایح را طراحی و به مجلس ببرید، این پیشنهاد ماست. درواقع، روش هم همین است و دولت یا مجلس هم در زمان نتظیم و تصویب لایحه، قاعدتاً باید با اهل فن بشینند و مشاوره بکنند؛ کار معمول و مرسومی است. دریغ از یک خط اعلام وصول، یک خط تقدیر یا تنبیه! سوابق مکاتبات ما با مشاور هنری وقت ریاستجمهوری، آقای شمقدری، با دفتر آقای دکتر احمدینژاد موجود است.

اینها سؤالات مردم هست…
بعید میدانم مردم به این موضوعات توجه کنند و برای آنها اهمیتی داشته باشد. برعکس، مردم در این داستان عمیق شدند و آنرا پیگیری میکنند. دانشجویانی که بنده برای آنها تدریس میکنم، بسیار از من میپرسند که سریال دنبالهدار سینما، مثل نمایشنامة چوببهدستان ورزیل شده است برعکس، مردم در این داستان عمیق شدند و آنرا پیگیری میکنند. بخشی از این را رسانه‏ها ساختند. درواقع، بخش زیادی را، برنامة زرد هفت ساخته است.

قبول دارم که هفت بهعنوان یک جریان سوم، قصد تخریب هر دو طرف را داشته است؛ اما ما رسانهای بیطرفیم که تکلیف حکم میکند بیطرفانه این ماجرا را رصد کنیم.
ببینید، قضیه همین‏قدر روشن است که من خدمت شما عرض می‏کنم. بحثما یک بحثروشن صنفی است؛ مربوط به کار و حوزة خودمان. شما اگر یک روز کاری در کنار ما تشریف داشته باشید، میبینید که از صبح تا شب، درگیر هستیم. مردم از بیرون، سینما را نگاه می‏کنند و خیال می‏کنند سینما همهاش گلزار است که صدوپنجاه میلیون تومان دستمزد می‎گیرد، مهناز افشار است که هفتاد میلیون تومان دستمزد می‏گیرد و… نه آقا! بچه‎هایی که در سینما دارای تنعم هستند، به ۲۵۰نفر نمی‏رسد. عده‎ای زندگی متوسط دارند و بقیه، به نان شب محتاج هستند. بنابراین، تعداد اعضای برخوردار ما زیاد نیستند. کسانی هم که می‎آیند اینجا و در موضعی قرار می‎گیرند که باید در رابطه با یک مأموریت صنفی فعالیت کنند، باز دو دسته هستند: یک عده مثل من احمق هستند که از زندگی و سلامت و درآمد اقتصادی خودشان چشمپوشی می‎کنند و فکر می‏کنند که این دِین را دارند و باید بدوند دنبال کار مردم. برای عده‎ای هم اینجا می‎شود سکوی پرش. شیوة دوم را نه در زندگی شخصیام یاد گرفتم و نه بلد هم هستم. اگر هم بخواهم نمی‏توانم. شهادت می‏دهم که آقای عسگرپور و بقیة دوستان هم همین‏طوری هستند. برای همین هم اینهمه هجمه وجود دارد. چون وقتی تو حقی را پیگیری می‏کنی، آن کسی که به هر دلیلی حق را نمی‏خواهد به رسمیت بشناسد، موضعگیری خواهد کرد. بنابراین، ما ۵۵۰۰عضو داریم. بگویم ۵۰۰نفر آنها برخوردارند. پنج‎هزار نفر دیگر را باید رسیدگی جدی کرد. اینها مشکل مسکن دارند، مشکل سلامت دارند، مشکل معیشت دارند، و… و ما باید به آنها رسیدگی کنیم.

آخرین بودجة دولتی شما چه زمانی و به چه میزان بود؟
آخرین بودجة دولتی ما، هشتصد میلیون تومان بود که در سال ۸۸ و در دورة آقای جعفری‏جلوه، طی تفاهمنامهای امضا و بخشی از آن را به حساب خانة سینما واریز کردند.

چقدر؟
پانصد میلیون تومان. سرانگشتی حساب کنید: پانصدمیلیون تومان، یک خانه با پنج‎هزار و پانصد عضو. ما باید حق بیمة اعضا را بدهیم، حقوق کارکنان را بدهیم، دو ساختمان را اداره کنیم، فعالیت‏های صنفی را پوشش بدهیم، یک پولی هم داشته باشیم برای مواقع اضطراری، برای مریضی، پیری و تشیع جنازة آقای فلان و خانم بهمان. اینهمه مشکلات و فعالیت با پانصدمیلیون تومان، هشتصدمیلیون تومان و یکمیلیارد تومان هم کفاف نمیدهد. گفت: «کفاف کی دهد این باده‏ها به مستی ما». شما فقط سرانهاش را حساب کنید، ببینید به هر نفر چقدر می‏رسد. تازه با این پولی که میآید در خانة سینما، همه انتظار دارند شقالقمر هم بکند.

چقدر سختی کشیدید تا به نوین عرفا رسیدید؟
خیلی زیاد، نزدیک به یکسالواندی.

یعنی تا دیماه سال گذشته و بعد از ملاقات با آقای مشایی؟
آقای مشایی را به نوینعرفا نچسبانید. آقای مشایی آمد به خانة سینما و با سرافکندگی رفت بیرون. قضیة آقای مشایی را برای شما باز می‏کنم.

یعنی شما می فرمایید جلال شمسیان، صاحب کمپانی تبلیغاتی نوینعرفا، به حلقة جناب آقای اسفندیار رحیممشایی متصل نیست؟
نه عزیز دلم! بگذار من آن قضیه را برای شما باز کنم. اطلاعات پیش من است دیگر. آخر، مگر می‎شود جریانی منتقد دولت باشد، بعد، از بدترین بخش دولت بخواهد پول بگیرد؟

سؤالی در اینجا مطرح می‎شود. ازطرفی گویا نیرو و اهرمی از بیرون دولت نمی‏گذارد جواد شمقدری برداشته شود. ازطرف دیگر، جواد شمقدری هم تحت فشار قرار میگیرد و بودجة مناسب و بهموقع در اختیارش قرار نمیگیرد.
من با آقای شمقدری هم‏دردی می‏کنم. حالا این نیرو، نیروی آقای مشایی است یا هرکس دیگر، من نمی‏دانم. اینقدر منازعات درون دولت پیچیده است که فردی مثل من، از آن سر درنمیآورد. از بیرون که نگاه کنم، من هم مثل شما که فکر می‎کنید شمسیان وابسته به جریان انحرافی است، منم فکر می‏کنم…

من نگفتم جریان انحرافی!
حالا هرکس، حالا آقای مشایی، و مشایی یعنی همان جریان دیگر. ما این‎طوری داریم نگاه می‎کنیم. میگوییم آقای سجادپور معاون آقای مشایی بوده است در سازمان میراثفرهنگی. آقای شمقدری مشاور هنری رئیسجمهور و همکار نزدیک آقای مشایی بوده است بهعنوان یکی از نزدیکان رئیسجمهور. آقای مشایی هم که آمد در جلسه، از آقای شمقدری دفاع می‏کرد و نقد نمی‎کرد.

چون اگر این کار را نکند، آن اهرم برای برداشتن جواد شمقدری بیشتر می‏شود.
من کاری به منازعات درونی آنها ندارم و به من هم ربطی ندارد. ما یک خواستة روشن داریم. ما با دولت بهعنوان یک «کل» داریم برخورد می‎کنیم. با این «کل» گفت‎وگو میکنیم. گفت‏وگو از زاویة حفاظت از منافع صنفی و وظیفه‏ای است که اساسنامة خانة سینما برعهدة ما گذاشته است. در این وضعیت هم پانصدمیلیون تومان و یکمیلیارد تومان بودجة سالانة خانة سینما کفاف آن ماجرا را نمی‏دهد. او باید تضمین بالاتری داشته باشد که همان صندوق بیمة بیکاری است. ما نامه نوشتیم به آقای احمدی‎نژاد و از ایشان خواهش کردیم که این صندوق بیمة بیکاری تشکیل بشود. ایشان ارجاع دادند به سه وزارتخانه: وزارت کار و امور اجتماعی، وزارت رفاه و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. وزارت کار و امور اجتماعی و وزارت رفاه هردو تأیید کردند و گفتند که بله، این صندوق باید تشکیل بشود. صندوق بیمة بیکاری در کشور وجود دارد؛ اما ما نمی‏توانیم جزو آن بشویم؛ چرا؟ چون وزارت کار و امور اجتماعی نیروهای سینما را بهعنوان کارگر فصلی می‎شناسد؛ یعنی مثل کارگرهایی که کنار میدان میایستند و بیمه ندارند و میآیند سر ساختمان شما کار می‏کنند و فردا که کار شما تمام شد، باید بیایند در میدان و بروند سر ساختمان بعدی. بنابراین، وزارت کار ما را مثل کارگران فصلی ارزیابی می‎کند و می‏گوید که اینها نمی‏توانند بروند در صندوق بیمة بیکاری، چون کار ثابت ندارند. ماهیت کارشان متناوب است. بنابراین، پیشنهاد آنها این بود که صندوق بیمة بیکاری مجزا تشکیل دهند. وزارت رفاه هم تأیید می‎کند. ما این دو جواب را می‏آوریم به وزارت ارشاد اسلامی می‏دهیم. می‎گوییم آقا، در این دو جواب، اینها گفتند تشکیل بشود، منتهی مستقل. وزارت ارشاد می‏گوید که باشد، مستقل، ما هم موافقیم، ولی اجازه دهید این اتفاق برای همة هنرمندان باهم بیفتد. می‏گوییم آقا ما خودمان آماده هستیم و حاضریم با بانک اطلاعاتی آمادهای که داریم، به این روند کمک کنیم. شاید دوستان دیگر رشتههای هنری تا مدتها این آمادگی را ایجاد نکنند، ما تا کی باید بنشینیم و منتظر بمانیم؟ ما به فکر شترهای خودمان هستیم. گفتیم که اجازه بدهید این مبنا گذاشته بشود و آنها هم براساس آمادگی و تمایلشان، بیایند بپیوندند یا نپیوندند. این طرح در وزارت ارشاد، بایگانی شد و مسکوت ماند. الآن هر از گاهی بهعنوان تبلیغات میانبرنامه‏ای، می‏گویند که شورای عالی سینمای ایران می‏خواهد صندوق بیمة بیکاری تشکیل دهد. شما میتوانید مکاتبات ما را نگاه کنید که قطرش هم زیاد شده است. ما دائم این مکاتبات را انجام میدهیم و امیدواریم که جواب بگیریم. اما اصلاً، کسی توجهی به این کارها ندارد، برای اینکه آن وظیفة اصلی که زحمت و مرارت دارد، به لایحهبردن به مجلس، پیگیری تصویب و لابیکردن در صحن نیاز دارد، به محاق برود. مدیر مطلوب جمهوری اسلامی، مدیری است که کار نکند؛ این را از قول من بنویسید. الگوی مطلوب جمهوری اسلامی مدیری است که هیچ‏کاری از او برنیاید.

هدف من از چالش با شما این است که مسائل حل شود؛ نه اینکه برای خانة سینما مسئله درست کنم. اینگونه نباشد که در آغاز، بگوییم این مناقشات سیاسی نیست و انتهای مصاحبه، ببینیم که پر از حرفهای سیاسی است.
داری خلط مبحثمی‏کنی. من می‎گویم اگر ما نقد داریم، نقدمان از زاویة صنفی است و اینکه آقا! کار صنفیام را راه بینداز. چرا آن را میگذاری پایین و نمی‏خوانی. ما باید چه ‏کار کنیم؟ به این‏ منجر می‏شود که ما باید همایش بگذاریم. برای همایش، باید از خود وزیر دعوت کنیم، از معاون وزیر دعوت کنیم، از رئیس مجلس دعوت کنیم، از رئیس کمیسیون فرهنگی دعوت می‏کنیم. فشار از همه طرف میآید که شما می‏خواهید میتینگ سیاسی بگذارید. به امامحسین(ع) می‏خواهیم بگوییم آقا، این تکلیفی را که پنج سال است زمین گذاشتید، چرا انجام نمی‏دهید!

تمام حرف‏های دلسوزانة شما دربارة اعضای خانة سینما به کنار، ولی فکر می‏کنم شما و آقای عسگرپور قربانی ماجرایی در داخل خانة سینما هستید که پشت آن ماجرا، پدرخوانده‏ای بهنام منوچهر محمدی مشغول هدایت تمام این جریانات است.
من هم فکر می‏کنم شما تحتتأثیر القائات سیدضیا هاشمی هستید؛ این دیدگاه سیدضیا هاشمی است.

من دربارة رئیسبودن سیدضیا هم مسئله دارم. بیدلیل بنده را به جریان اتحادیه منتصب نکنید، سیدضیا خودش هیچ‎وقت نمیتواند پرچمدار یک جریان صنفی باشد. کسی که در مهافیلم، با آن گروه، با آقای زندباف و با آقای افخمی، در سینماگستر با خود شما و دیگران نتوانسته است یک اتفاق گروهی را رقم بزند.
نه صلاحیت دارد، نه سواد. من با سیدضیا هم شریک بودم. ما سینماگستر را باهم داشتیم. سیدضیا سیف‏الله داد را دق داد. بیستودو نفر، هیئت مدیره سیدضیا هاشمی، سعید حاج‎میری، سیف‏الله داد، علیرضا شجاعنوری، امیر اثباتی، علیرضا رئیسیان و بنده، ما هفت نفر عضو هیئت مدیرة سینماگستر بودیم.

بقیة اعضا چه کسانی‏ بودند؟
کمال تبریزی، سیدرضا هنرمند، پرویز پرستویی، رضا کیانیان، اصغر هاشمی.

یعنی شما قبول دارید که سیدضیا نمی‏تواند و جزء…
سیدضیا ضد تشکل است؛ چون آدم بابرنامه‏ای نیست. سوءنیت ندارد؛ ناگهان میآید در جریانی و بعد میرود. دیوانه است، سید است دیگر، رگ سیدیاش گل می‏کند و تخت گاز می‏گذارد و می‏رود و من فکر می‏کنم که…

من به هر دو جریان نقد دارم.
شما می‏توانید به همة جریانات نقد داشته باشید.

شما این دیدگاه را قبول ندارید که منوچهر محمدی در پشت این جریانات پرچمداری میکند؟
من اطلاعات کافی ندارم در این زمینه. به من اجازه بدهید قضاوت نکنم.

آیا قبل از آمدن نوینعرفا، لابی شورای شهر و سازمان فرهنگی شهرداری توسط شخص آقای محمدی از شما حمایت نکرده است؟
ببینید، گر حکم شود که مست گیرند، در شهر هر آن‏که هست گیرند. من یک آدم یکلاقبایی هستم. از مال دنیا هم فقط یک خانة مسکونی دارم، در هیچ بازیای هم در جمهوری اسلامی شریک نیستم، منتقد جمهوری اسلامی هم هستم، از هرجا هم که بوی رشوه و ارتشا بیاید فرار میکنم؛ چون اصلاً نمی‏فهمم، دست و دلم می‏لرزد، پایم می‏لرزد و خودم را دخالت نمی‏دهم.

حالا، این سؤال من را دقیقاً شما می‎توانید جواب بدهید؛ البته ایسنا خیلی کار بدی کرد این سؤال را از شما پرسید. از شما پرسیدند که این چهار میلیارد را که در پنج قسط هشتصد میلیون تومانی است، چگونه می‏خواهید…
اولاً چهار میلیارد نیست، سه میلیاد تومان است.

چرا اسنادش را منتشر نکردید؟
ببخشید شما به کجا می‏گویید. هرجا می‏روید، به آنها می‏گویید اسنادش را منتشر کن؟ به شما چه ربطی دارد.

چون جواد شمقدری دارد رندی می‏کند؛ دارد این بازی را می‏اندازد در…
جواد شمقدری بی‏جا می‏کند! عزیزم، مگر ما می‏گوییم که اسناد مالی وزارت ارشاد را رو کنید. سیف‎الله داد اولین روزی که رفت به وزارت ارشاد و معاون سینمایی شد، قبل از اینکه پایش برسد به آنجا، شرکتش را تعطیل کرد؛ سینافیلم را. شرکت شخصیاش را تعطیل کرد. آقایان شرکت‏هایی را تأسیس کردند که سی سال تعطیل بودند. خب، دیگر اظهر من الشمس است که فیلم‎ها را چه کسی ساخته است، بودجه‏ها کجا رفته است، پول‏های پروژة فاخر کجا رفته است، پروژة سیاسی کجا رفته است و….

پس سه میلیارد است.
بله؛ کلاً سه میلیارد تومان. قرارداد دوساله است؛ یعنی سالی یکونیم میلیارد تومان. این کل ماجرایی است که ما با آقای شمسیان داریم. آقای شمسیان آدم سالمی است که تهیهکنندة سینما و سرمایهگذار سینماست و شرکت تبلیغاتی دارد. بیلبوردهای تهران را دارد و ساختوساز می‏کند.

و عضو شورای «ایرانیان خارج از کشور» است.
نیست عزیزجان! این موضوع همانقدر صحت دارد که بگویید فرهاد توحیدی عضو فراماسونری است. بروید با خود شمسیان مصاحبه کنید. ما روی زمین خدا، همینطور که راه می‏رویم، می‏ترسیم و می‎لرزیم. هرلحظه فکر می‏کنیم که بلایی سرمان میآید. با دست خودمان چاه خودمان را نمی‏کَنیم که برویم در جایی که شبهه‏ و گرفتاری درآن است. پروندة این موضوع و درآمدها روشن است. یک آدمی آمده است از خانة سینما حمایت بکند، چرا؟ چون این کار منافع دوسویه دارد. ما داریم پول می‎گیریم و از آن طرف باید به او خدمات بدهیم؛ مثلاً فرض کنید که فضاهای خودمان را در جشنها، در اختیار آنها بگذاریم. او می‏تواند این فضاهای انحصاری را که در جشن‏های ما هست، به کسان دیگر بفروشد.

آقای توحیدی خواهش می‏کنم جزئیات عملیاتیکردن این پول را توضیح دهید.
این پول که با عنوان حمایت از خانة سینما به دست ما رسیده است، به مصرف امور جاری، دستمزدها، برگزاری جشنها و حمایت از صنوف میرسد؛ اتفاق دیگری هم نمی‏افتد. متقابلاً ما هم متعهد هستیم که فرصت‎های تبلیغاتی در اختیار آقای شمسیان قرار بدهیم. از در و دیوار خانة سینما تا درون سربرگ‏ها، آرم نوینعرفا بهعنوان اسپانسر درج شده است.

مطلبی در مصاحبه با ایسنا بود که ما می‏خواهیم مردم را بیاوریم و مردم و مدیران بخش خصوصی را بیاوریم تا با هنرمندان عکس بگیرند. این خبر را ایسنا گذاشته بود و خیلی هم بهنظر من، مطالب را بد منعکس کرده بود.
من البته بهخاطر نمیآورم. ما یک تفاهمی داریم با آقای شمسیان که شامل فرصت‏های تبلیغاتی می‏شود. فرصت‏های تبلیغاتی روشن است. چرا شما نمی‏روید یقة تیم‏های فوتبال را بگیرید که آقا چرا روی پیرهنتان خورده است بانک شهر یا همراه اول؟ این کار مرسومی است.

بهنظر من اینکه با مثال فوتبالی می‏فرماید، خیلی بهتر است.
بنابراین، یک تعهد دوجانبه است. الآن تیم ملی ما می‏خواهد با یک شرکتی، مثل پوما قرارداد ببندد. پیرهن‏هایش را می‏دهد و احیاناً آن شرکت به آنها پول نقد می‏دهد و از آنها حمایت می‏کند. شرکت ایرانول از تیم‏های ما حمایت می‎کند. در قبالش، تیم ملی هم تعهداتی دارد. مثلاً روی پشت و سینة پیراهن بازیکن میزند ایرانول یا شرکت X. Y. اینجا هم همین‎طور است. اینجا هم این فرصت‎های تبلیغاتی را ما می‏فروشیم. سینما برندی است که از آن پول درمی‏آوریم. الآن اگر دولت برای ما ممنوعیت ایجاد نکند، بازیگرهای ما هریک، یک برند هستند. در همهجای دنیا اینجوری است. شما یک عکس می‏اندازید روی جلد مجلات و پول می‏گیرید. شما الآن دارید از من عکس می‏گیرید. من هم باید به سؤال‏های شما جواب بدهم. در همهجای دنیا اینجور است که شما با ایجنت من تماس می‏گیرید، اول به حساب من پول واریز می‏کنید، بعد من میآیم به سؤالات شما جواب می‏دهم. من چرا باید جواب بدهم به شما. من برای خودم قیمت دارم. برند من قیمت دارد. اگر دنبال من هستید، پولم را بدهید. این همهجای دنیا یک قاعدة شناختهشده است. ما اینجا از هر چیزی، تابو می‏سازیم. بنابراین، این یک تعامل دوسویه است. ما فرصت‎های تبلیغاتی خودمان را فروختیم به نوینعرفا.

حالا چون مثال فوتبالی گفتید، من هم با یک مثال فوتبالی سؤال بعدیام را می‏پرسم. ببینید، ببخشید این لفظ را بهکار می‏برم، قبلاً بگویم که در عجولانهبودن اظهارات سیدضیا هاشمی تردیدی ندارم. شما یک لحظه من را به ایشان منتسب دانستید. من آنچه را در مطبوعات منعکس شده است، می‏خوانم. خانة سینما آمده است از سیدضیا بهخاطر اظهارات یکطرفهاش شکایت کرده است.
اظهارات یکطرفه نه، ایشان پروندهسازی کردند.

آیا نمی‏شد مثل فوتبال، دعواهای سینمایی را در یک شورای داوری در خود خانة سینما حل کرد و کار را به قوة قضائیه نکشاند؟
پیش از اینکه این اتفاقات بیفتد، ما بارها باهم جلسه داشتیم. من همین توضیحاتی که به حضرتعالی دادم، در تاریخی که آن تاریخ را دقیقاً به شما می‎‏گویم، به ایشان هم گفتم. جشنوارة شهر در جریان بود. مراسم افتتاحیة جشنوارة شهر که تاریخش را شما می‏توانید پیدا کنید، ایشان تشریف آوردند آنجا. بعد از مدتها ما همدیگر را دیدیم و ماچ و بوسه کردیم. و ایشان جملاتی گفتند و من هم جوابشان را دادم و دوستانی که آنجا، دور و بر ما بودند، دیدند که هم ایشان به من نقد دارند و هم من به ایشان نقد دارم. گفتم که آقا، بیایید در جلسهای گفت‏وگو کنیم. همینجور که گفتید، ما یکسری جلسات هندوانهخوری داشتیم در دفتر حاج‏میری، چهارشنبه‏ها. من یکبار دیگر به آن جلسة چهارشنبه رفتم و همین توضیحاتی که به شما دادم، به سیدضیا دادم؛ بههمین شفافیت و روشنی. سیدضیا هم اگر می‏خواست، می‏آمد اینجا و ما همة اسناد را به او نشان می‏دادیم؛ هیچ مشکلی هم نداشتیم. بنابراین سیدضیا از این قضیه مطلع بود که ما با مشایی، صنمی نداریم. مشایی یک جلسه آمد و با ما صحبت کرد؛ شستیمش و گذاشتیمش کنار. آن جلسه را هم من می‏گویم چرا تشکیل شد. با اینکه قبلاً گفتم، باز هم می‎گویم که چرا تشکیل شد. اما وقتی دیدیم اصلاً نتوانستیم، اصلاً نرفتیم در آن مرحلهای که جلسه بهخاطر آن تشکیل شده بود. یقهاش را گرفتیم و گفتیم تو که رئیس کمیسون فرهنگی دولت هستی، بیا جواب بده. الآن اوضاع جسمی من چطور است، فکر کن دهبرابر بدتر از این، جلسه را من اداره می‏کردم. خودم تند شده بودم، بی‏ادب هم شده بودم و بی‏ادبی هم می‏کردم. اینکه بهنظرم آدمی بود که اصلاً در باغ نبود و الفبای فرهنگی را هم نمی‏دانست و شده بود رئیس کمیسیون فرهنگی دولت، کاری نداریم.
بنابراین، من قضیة سیدضیا را نقل می‏کنم. این توضیحاتی بود که راجع به سیدضیا دادم، چون خودم را موظف می‏دانستم. می‏گفتم رفیقم هست، ولی شبهه دارد، برویم این شبهه را حل کنیم. من رفیقانه رفتم و به او گفتم سید، این‎جوری است. تو که من را می‎شناسی، ما که با همدیگر نان و نمک خوردیم، زیر یک سقف بودیم، زندگی کردیم، تو میدانی روش و منش ما در زندگی چه جوری است و به او توضیح دادم. ولی بالاخره، سید رفته است در حزبی که باید برای منافع حزبش بجنگد. دوباره آن حرف‏ها را مطرح کرد. یکبار دیگر ما تکذیب کردیم آن‏ها را و پیغام فرستادیم که نکن. دوباره مصاحبه کرد که در خانة سینما، پولهای آلوده آمده، پول‏های مشکوک آمده، در خانة سینما پولشویی میکنند؛ این عین عبارت اوست. این یعنی پرونده‏سازی. دیگر فقط خطر متوجه عسگرپور و توحیدی نیست. متوجه کیان خانهای است که اگر ما سکوت کنیم، معنیاش این است که درست است. چه ‏کار میکردیم؟ باید اعادة حیثیت میکردیم و گفتیم برویم محکمه. شما ادعا کردی، گفت بینه با مدعی است، بفرمایید دفاع کنید. رفت در محکمه و اصلاً نمی‏توانست به قاضی توضیح بدهد که پولشویی یعنی ‎چه؛ چون سوادش را ندارد. در جلسة اول افتاد به تتهپته. قرار شد معذرتخواهی کند. در جلسة ماه رمضان اتحادیه، یکجوری گفت ناصواب بوده و فلان و این‏ها. باز دوباره نمی‏دانم چه شد که رگ سیدیاش گل کرد و دوباره‏ همان ماجراها.

سیدضیا جلوی شما ایستاده است یا جلوی اندیشة شما یا جلوی خانة سینما؟
زمهریر جزء آن مواردی بود که قرار بود ادامه ندهیم. درواقع، دلیلش این بود که باید تکلیف زمهریر روشن بشود. نمی‏دانم شما فیلم را دیدهاید یا نه؟ زمهریر را نمیتوان اکران کرد. آن ماجرای اکرانش در جشنواره را هم به یاد دارید که عملاً به ضد خودش تبدیل می‏شود این فیلم. اینقدر عقل و هوش داریم که بفهمیم این فیلم را نباید اکران کنیم. اما پول‏ها را باید چه کنیم؟ بنابراین باید پروژة دیگری تعریف کنند. پروژة بعدی چی بود؟ قلعة الموت آقای مهندس نجفی و سیدضیا هاشمی. برای آن قرار بود سه میلیارد بگیرند؛ به ما اینجور گفتند که برآورد کردند، بدهند که ایشان بخشی از آن را بدهند بابت پاککردن ماجرای زمهریر؛ یعنی این دستمزد ایشان بود برای این کار. من با سیدضیا هاشمی فیلم ساختم و در پروندة هاوانا با او کار کردم و آن را بردم به سینماگستر و تنها کسی که در آنجا هزینه می‏کرد، من بودم. من فیلم را بردم به آنجا و ایشان شدند تهیهکنندهاش، آقای رئیسیان هم شدند کارگردانش و آن بلاها را هم بر سر فیلم آوردند و کار نگرفت.

اگر ممکن است دربارة جزئیات ادعای معاونت سینمایی هم توضیحی بدهید؛ اینکه مدام ادعا می‏کنند که بدون هماهنگی با ما اساسنامة خانه سینما تغییر کرده است.
اساسنامة خانة سینما بدون هماهنگی با وزارت ارشاد تغییر پیدا کرده است، زیرا اساساً ربطی به وزارت ارشاد ندارد. شما عضو خانة سینما هستید. اساسنامة خانة سینما در دست شماست. اساسنامه را اگر بخوانید، آنجا نوشته است که بالاترین رکن تصمیم‏گیری در خانة سینما، مجمع عمومی است. مجمع عمومی از تاریخی، تصمیم گرفت که تغییرات را اِعمال کند و این اساسنامه را برای بار دوم یا سوم یا nام نفرستد به شورای فرهنگ عمومی؛ تصویب کردیم و پذیرفتند. چون بالاترین مرجع تصمیم‏گیری پذیرفت و تصمیم گرفت که دیگر به وزارت ارشاد مربوط نیست. در اینجا، دو نکته هست؛ یکی مسئلة ناظر مالی است. ارشاد قبلاً ناظر مالی داشت که ما باید چک‏ها را می‏فرستادیم و در ارشاد، آنها را امضا میکردند، این خودش تالی فاسد داشت. الآن که ما ناظر مالی نداریم، پیچ کمک را بستند، پیش‏بینی روز مبادا بود. نکتة دوم این است که در صورت انحلال خانة سینما، اموالش باید می‏رسید به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ این هم از اساسنامه حذف شد که در صورت انحلال، باید بین صنوف تقسیم شود. ربطی هم به وزارت ارشاد ندارد. در یک نکتة دیگر هم آقایان انقلت می‏آورند و می‏گویند متعاقب اساسنامه‏ای که در سال ۶۶ مصوب شورای فرهنگ عمومی بود، مجمع متشکل از آحاد خانة سینما بود. آحاد خانة سینما در آن روز، مثلاً چهل نفر بود. شما چهل نفر را می‏توانید بیاورید در مجمع عمومی. اما در اصلاح اساسنامه، این اصل حذف شد و مجمع عمومی الآن، متشکل از آحاد خانة سینما نیست؛ چون ۵۵۰۰عضو داریم. با ۵۵۰۰عضو چطور می‏توانیم مجمع عمومی برگزار کنیم؟ هیچ شرکت و مؤسسة بازرگانی این کار را نمیکند، چه برسه به نهاد صنفی. ترتیب تشکیل مجمع عمومی این است که از هر صنف، دو نماینده می‏آید؛ یکی اصلی و دیگری علیالبدل. اصلی حق رأی دارد و علیالبدل حق رأی ندارد؛ مگر اینکه اصلی نباشد و در اینصورت، علیالبدل حق رأی دارد. این مجمع عمومی خانة سینماست. ما گفتیم که اگر اساسنامة ما ازنظر قانونی اشکال دارد، بروید و اقامة دعوا کنید. به هر محکمه‎ای هم که می‏گویید، برویم. اساسنامة‎ ما مصوب شورای فرهنگ عمومی است و شورای فرهنگ عمومی اساسنامه‎ای را پذیرفته که در آن قید شده است که مجمع عمومی بالاترین رکن تصمیم‏گیری است. وقتی ما بالاترین رکن تصمیم‎گیری داریم، آیا آن بالاترین رکن تصمیم‎گیری، هر تغییری می‎تواند در اساسنامه بدهد یا نه؟ از لحاظ عقلی، قاعدتاً، این باید اصل پذیرفتهشده باشد. بنابراین، ما بر همین پایه، رفتار کردیم و تازه همة این بیست سال بر همین مبنا رفتار شده است. شما ناگهان آمدهاید و دارید دعوا می‏کنید که ما غیرقانونی هستیم. پس بروید یقة دولت‏های گذشته را بگیرید. همین اساسنامه در ثبت شرکت‏ها ثبت شده است. وقتی شما تغییرات را اعمال میکنید و می‎برید به ثبت شرکت‎ها، اگر آن تغییرات با قوانین موضوع کشور انطباق نداشته باشد، ثبت نمی‏کند و از شما نمی‏پذیرد. باید بروید اَشکال قانونی را اتخاذ بکنید در مصوبات خودتان و بعد بیاورید تا ثبت شود. اساسنامة ما ثبتشده است. اگر محکمه‎ای گفت که خانة سینما غیرقانونی است، ما نوکر شما هستیم؛ این خانة سینما و ساختمانش، ما را هم بیندازید زندان. بنابراین، اینها بهانه‏هایی است برای فرار از مسئولیت، بهانه‏ای است برای اینکه در سینما، آقایان برنامه‏ای ندارند، نمی‏دانند با صنف باید چه کنند. نه اینکه برنامه نداشته باشند، برنامه دارند، منتهی برنامه‏هایی که طبیعتاً، ما بهعنوان صنف به آنها نقد داریم و دلمان می‏خواهد برنامه‏هایی اجرا شود که به درد آحاد سینما بخورد، نه به درد یک اقلیت فوق‏العاده کوچک که آمدند ظرف دوسه سال و برنامة خاصی دارند.

عده‏ای معتقدند که این جنگ بین ایدئولوژی خانة سینما و معاونت سینمایی نیست، جنگ عسگرپور و شمقدری است. فکر نمی‏کنید که در انتخابات، باید خانة سینما هوشمندی می‏کرد و وقتی میخواست مدیرعاملش را عوض کند، فرد دیگری می‏آمد که آن حرف‏ها از بین برود و موضوع شفاف‎تر شود. انتخاب عجله‏ای محمدمهدی عسگرپور چه مفهومی داشت؟
سؤال شما منطقی است. ما نمی‏خواستیم دورویی کنیم. هیئت مدیره وقتی انتخاب شد، دیدگاههایش با هیئت مدیرة قبلی تفاوتی نداشت و مواضع هیئت مدیرة قبلی را قبول داشت. مواضع هیئت مدیرة قبلی یعنی ‏اینکه ما برنامه‏هایی داریم، میثاق ما با کسانی که به ما رأی دادند، برنامه‏هاست. ما آن برنامه‏ها را اجرا می‏کنیم. چه کسی را مسئول اجرایی خانة سینما کردیم؟ کسی را به اسم مدیرعامل که آقای عسگرپور بود. ارزیابی هیئت مدیرة جدید خانة سینما از عملکرد آقای عسگرپور ارزیابی مثبتی بود. ما نخواستیم دورویی کنیم و بگوییم آقای عسگرپور بروند و آقای فلان بیاید، ولی همان برنامه را ادامه دهد. گفتیم آقا، ایشان منتخب ماست. بنابراین ما نمی‏خواستیم دورویی کنیم و بهقولی: «تا نشان سم اسبت گم کنند، ترکمانا نعل را وارونه زن». خیلی شفاف و روشن، همان شب حرف‏های خودمان را گفتیم و گفتیم آقای عسگرپور مدیرعامل. منتهی از همان آغاز و در اولین جلسه‏ای که بعد از انتخابات هیئت مدیرة جدید با آقای شمقدری داشتیم، به آقای عسگرپور تکلیف کردیم که شما لام تا کام حرف نزنید. همان موقع، هم در آن جلسه و هم در مصاحبه اعلام کردیم که ما آمادة تنش‎‏زدایی هستیم.

هر موقع شما می‏گفتید ما آمادة تنش‎زدایی هستیم، برنامة هفت چیز دیگری پخش می‏کرد و جیرانی فکر می‏کند در این…
توحیدی: من جیرانی و برنامة هفت را جدی نمی‏گیرم. اصلاً بهنظر من، بالاخره، برنامه‎ای…
نتوانست همان‏طور که همه فکر می‏کردند که سیدضیا اگر بیاید، با محبت در یک دست، دست عسگرپور را خواهد گرفت و در دست دیگر، دست شمقدری را، این کار معمولی را هم سیدضیا نتوانست انجام دهد.
نه، من همان شب انتخابات صنف واحد، فقط التماس نکردم به آقای سجادپور. من گفتم تبعات این کار چیست. گفتم نکنید این کار را. اگر این کار شدنی بود، یعنی درواقع، اگر جمعآمدن تمامی تهیهکننده‏ها زیر یک سقف، امکان‏پذیر بود، شما مطمئن باشید ما تا الآن، ده بار این کار را کرده بودیم. الآن با اوضاع فعلی، این امکان وجود ندارد. امکان عملیاش وجود ندارد. بنابراین کاری که شما می‏کنید، معنایش این است که این صفبندی را تشدید میکنید. چون عده‏ای نخواهند آمد. اگر شما خواهان وحدت در سینما هستید، لطف کنید دنبال این کار نروید و این پروژه را لغو کنید. خب، دوستان ارزیابی‏های دیگری داشتند. شاید اول متوجه ماجرا نبودند؛ اما بعد از دوره‏ای، استاد شدند. این درست نقطه‏ای است که می‎توانند سینما را با توجه به این تفرقه اداره بکنند و این کار را کردند.

برخی معتقدند که جواد شمقدری، یک جور طیفینگری و قشرینگری را در سینما به وجود آورده و همة سینما را محدود کرده است به یک طیف خاص. حرف من را تصدیق می‏کنید که شبیه این اتفاق، در خانة سینما هم افتاده است و دموکراسی وتو شده است؟
یک جور بی‏انصافی است اینجور دیدن خانة سینما. شما نامة حمایت سینماگران را مطالعه کنید که سال گذشته و بعد از اعلامیة «انالله اناالیه راجعون» آقای شمقدری صادر شد. از همة طیفها حضور داشتند. کوشش ما این است که همة طیف‏های سینما را در اینجا داشته باشیم. از بچهمسلمان‏ها و بچه‎هایی که با صبغه و تفکر اسلامی به سینما نگاه میکنند و فیلم‏های آنها، فیلم‎هایی است با رنگوبوی دینی که خیلی هم خوب و جذاب است. افرادی که در بدنة سینما فعالیت می‏کنند و متعرض این مسائل نیستند و یکسری هم بچههایی هستند که صبغة روشن‏فکری دارند و فیلم‏های هنری می‏سازند. حضور همة این جریانات در خانة سینما را می‏شود تشخیص داد. همه اینجا حضور دارند و هیچ تفاوتی بین آنها قائل نیستیم. عرض می‏کنم که برای ما صنف مطرح است؛ نه تعلق به این جریان یا آن جریان. شما الآن بهلحاظ شماتیک هم تشکل‏های تهیهکنندگی را نگاه کنید، الآن اگر بگوییم پنج تشکل تهیهکنندگی وجود دارد، یک تشکل آن طرف است و چهار تشکل این طرف. هم بهلحاظ عددی، عدد بزرگتری از تهیهکنندگان هستند و هم بهلحاظ تنوع فکری و عقیدتی، همهجور طیفی را نمایندگی می‏کنند.

با این وضعیت، سینمای ما رستگار می‎شود؟
سینما آینة جامعه است. سینما موقعی رستگار میشود که امکان رستگاری در بقیة حوزه‎های حیات اجتماعی وجود داشته باشد. یعنی شما نمی‏توانید در حوزة اقتصاد دچار ناامنی باشید و فکر کنید در سینما، اوضاع خوب است و هر روز بیایید اینجا تا عروسی بگیریم و فیلم بسازیم. من خواهش می‏کنم آمار تولید امسال را بررسی کنید. هر سال و در این موقع، شما باید برای گرفتن دوربین، در فارابی، در نوبت می‏ایستادید. خواهش می‎کنم بروید گزارش بگیرید از بخش فنی فارابی؛ دو دوربین سر کار است. در شهریور که باید در نوبت می‎ایستادید برای دوربین، دو دوربین سر کار است. مسائل اساسی ما در سینما مانده است. کسی اصلاً به بحثمقابله با بحران هدفمندی یارانه‎ها نپرداخته است؛ الآن قبض‎های آب و برق و گازی که برای سینماها میآید، وحشتناک است. دو روز دیگر در سالن‏ها بسته خواهد شد، چون هیچ‎‏کس به آن فکر نکرده است. از آن سو میجنگیم برای معافیت مالیاتی و از این طرف با این سوءمدیریت، باید شاهد پلمپشدن دفاتر باشیم؛ برخلاف اینکه آقایان شمقدری، علیاکبری و آقای سجادپور مصاحبه کردند و گفتند که مشکل مالیاتی سینماگران حل شد.
شما میفرمایید آیا سینما رستگار میشود؛ من می‎گویم سینما رستگار نمی‏شود، مگر اینکه همة جامعه باهم رستگار شوند. همانطورکه حوزة کلان جامعه، اعم از امنیت اقتصادی در حوزة سرمایه‏گذاری به آرامش می‎رسد. شما ثبت سفارش می‏کنید، ناگهان، با یک رقم افزایش هزینه مواجه می‎شوید که شما را در تولید سرگردان خواهد کرد. یعنی تولید می‏کنید و هزینة تولیدش برخلاف انتظار شما، می‎شود ده برابر. چطور می‏خواهید آن را بفروشید؟ از آن طرف هم جنس وارد می‏کنند، شما هم ورشکست می‏شوید.

شاید شما بگویید که همه چیز به هم مرتبط است، ولی ما می‏خواهیم دربارة سینما بدانیم.
من قضیه را اینجوری نگاه نمی‏کنم. سینما در نظر من، یک جزیرة امن و آرام نیست. سینما هم مثل همه چیز است.

آرزو میکنیم که ایران سینمای متعالی داشته باشد.
انشاالله همینطور خواهد شد.