آقاي سركسيان روز چهارشنبه همراه ديگر خانوادههاي قربانيان به مزارع فارسيان در قزوين رفت تا در يك سالگي سقوط هواپيماي توپولف، خاكستر عزيزان خود را به نظاره بنشيند. او در آن حادثه همسر و دو فرزندش را از دست داد و تنها كسي است در اين جمع كه همه خانوادهاش را از دست داده. همسر و دو فرزند 11 و هفت ساله كه وقت رفتن پدر را تنگ در آغوش نكشيدند. براي مهماني يك هفتهاي رفته بودند و قرار بود او را بيشتر تنها نگذارند اما امروز درست يك سال است كه او تنها مانده در خيابان بيستم قائم مقام و هر ماه به محل حادثه ميرود تا عطر خاكستر عزيزان را در ريههاي سوختهاش فرو ببرد. ميگويد: آنها در آسمانند و من هميشه نگاهم را به آسمان ميدوزم شايد برگردند. اما كدام برگشتي؟ آقاي سركسيان در حالي كه بغض خود را فرو ميخورد ميگويد: غم عزيزان به جاي خود، برخورد مسئولان زخمم را عميق تر كرده، ميپرسم چرا؟ ميگويد: هنوز بعد يك سال نفهميديم علت حادثه چي بود، آقاي وزير راه فقط يكسري حرفهاي ضد و نقيض تحويلمان دادند. اما اين تمام قصه نيست.او ميگويد: سر بيمه همه اذيت شديم. چه شرط و شروطها كه برايمان نگذاشتند. يكي ديگر از خانواده قربانيها هم حرف او را تاييد ميكند و ميگويد: تحت هيچ شرايطي حق شكايت نداريم نه از شركت ... نه سازنده قطعات توپولف و نه هيچ كس ديگر. ما نه تنها عزيزانمان را از دست داديم بلكه با اين برخوردها زخممان عميقتر شد. آنها طوري از برخورد بد مسئولان گله ميكنند كه گويي قلبهايشان در سينه از ديدن چشمهاي ذوب شده اينگونه به درد نيامده بود. يك سال پيش وقتي در ميان مزارع سوخته فارسيان، دنبال نشانهاي از عزيزان خود ميگشتند به پيگيريهاي مسئولان براي روشن شدن علت حادثه اميدوار بودند و تصورشان اين بود با دانستن اين سوال اندكي تسكين خواهند. آن روز گرم تابستان وقتي امدادگران براي پيدا كردن پارهاي از تن مسافران، ساقههاي سوخته گندم را كنار ميزدند و با يافتن تكهاي استخوان كه با خاشاك آميخته بود صداي نالههايشان را بلند ميكردند، فكر ميكردند از حداقل همراهيها برخوردار خواهند بود اما يك سال گذشت و هنوز آقاي سركسيان و خانواده 153 قرباني نميدانند چرا آسمان آوار مسافران شد. فراموش نميكند كه زير آفتاب داغ تابستان چگونه به امدادگران براي پيدا كردن اثري از آرمن 11 ساله و واهه هفت ساله التماس ميكرد و آخرش يك گوشي خاموش تنها چيزي بود كه به او دادند. ميگويد: هنوز اتاق آرمن و واهه به همان صورتي كه قبل از سفر چيده شده بود باقي مانده و به هيچ چيز دست نزدهام. با هر كلمهاي كه از ميان لبهاي پدر بيرون ميآيد اندوهي عميق در چشمهايش موج ميزند. چشمهايي كه هيچ اميدي در آنها نيست و سرد سرد شدهاند. شايد هنوز فكر ميكند كابوس ميبيند. اما نه روزي كه خبر سقوط هواپيما را از راديوي ماشين شنيد باور كرد كه ديگر هرگز آنها را نخواهد ديد و اگر هنوز چشمهايش بهت زدهاند از دردهايي است كه با جوابهاي سربالاي مسئولان هر روز عميق تر ميشود. ميپرسم: روزها براي يك پدر كه تمام خانوادهاش را از دست داده چگونه ميگذرد؟ مي گويد: سياه، سياه. اين سرنوشتي است كه در مورد آن فقط بايد سكوت كرد و سكوت تنها واكنشي است كه ميتوان در مورد اين اتفاق نشان داد. او در حالي كه همراه ديگر خانواده قربانيان به ياد همسر و فرزندانش شمع روشن ميكند روزي را به خاطر ميآورد كه عزيزانش در حادثه سقوط سوختند و خاكستر شدند. روزي كه در سايتها نوشتند يك حادثه بود و قرار است به زودي علت سقوط اعلام شود اما يك سال از آن روز ميگذرد و هنوز معلوم نشد هواپيماي توپولف چرا سقوط كرد؟
شناسه خبر:
۶۸۰
توپولف چرا سقوط کرد؟
آقای سرکسیان روز چهارشنبه همراه دیگر خانوادههای قربانیان به مزارع فارسیان در قزوین رفت تا در یک سالگی سقوط هواپیمای توپولف، خاکستر عزیزان خود را به نظاره بنشیند.
۰