آیا اسلام با شادی‌ کردن مخالف است؟

هم شادی و نشاط سطحی یا کاذب داریم، و هم شادی و نشاط عمیق یا حقیقی. معمولاً برای رسیدن به شادی سطحی نیاز نیست انسان زحمت بکشد-مثل جُک گفتن یا مسخره‌بازی در آوردن برای خندیدن- اما رسیدن به شادی عمیق، سخت است.

فرق شادی عمیق با شادی سطحی چیست؟ شادی عمیق چند اثر بسیار مهم دارد: انرژی آدم را برای کار و فعالیت، خیلی بالا می‌برد به حدّی که آدم می‌تواند ده برابر کار کند، فکر کند یا درس بخواند و خسته نشود. ضمن اینکه دقت، تمرکز، فهم و قدرت تحلیل آدم خیلی بالا می‌رود.

بعضی‌ها رسماً می‌گویند: «اسلام با شادی مخالف است؟» و منظورشان هم برخی از مظاهر شادی‌های سطحی-مثل رقص و پایکوبی- است. اتفاقاً دین می‌خواهد انسان عمیقاً شاد باشد؛ در این صورت دیگر مهم نیست که تظاهرات شادی داشته باشد و بزن و بکوب راه بیندازد! لذا دین زیاد توصیه به شادی‌های سطحی نمی‌کند و حتی برخی از آنها را-به‌خاطر ضرری که دارد- ممنوع کرده است.

البته گاهی شادی‌های سطحی برای بعضی‌ها لازم است چون غیر از این راه دیگری نیست که فرد را از غم و اندوه بیرون بیاورد؛ مثلاً لازم است یک لطیفه بشنود یا یک برنامه طنز ببیند تا حواسش از اندوهی که دائماً درگیر آن است پرت شود. اما کسی که خودش نشاط و شادی عمیق دارد، این شادی‌های سطحی حتی می‌تواند او را ناراحت و افسرده کند.

تفریح دلِ انسان‌های برجسته به شادی‌های سطحی نیست. مثلاً کسی که اهل تفکر باشد، نیاز به خیلی از تفریحات مردم ندارد؛ او از تفکر لذت می‌برد. أمیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: وقتی خسته شدید با کلمات حکمت‌آمیز خستگی‌تان را برطرف کنید(نهج‌البلاغه/حکمت91)

نمی‌گوییم که «نباید سراغ شادی‌های سطحی رفت!» بلکه می‌گوییم: این شادی‌ها را زیاد برای خودمان عمده نکنیم. اینها مثل طلای بَدلی است، که می‌شود از آن استفاده کرد، اما نباید بها و ارزشِ طلای اصلی را برای آن قائل شویم. خودمان را فریب ندهیم؛ گنجشگ را رنگ نکنیم و جای قناری به خودمان نفروشیم!

دینداران نباید طوری برخورد کنند که تصور شود آنها دشمن خنده و شادی مردم هستند! اصلاً فرموده‌اند که مؤمن اهل شوخی و مزاح است. البته نه به این دلیل که مؤمن با شوخی کردن، نشاط پیدا کند؛ بلکه او چون نشاطش خیلی بالاست این شوخی و مزاح، در واقع لبریزشدۀ نشاط درونی و عمیق اوست نه اینکه همۀ شادی و نشاطش همین باشد و خودِ این مزاح به‌طور مستقل، برایش خیلی مهم و عمده باشد.

اگر می‌خواهیم به شادی عمیق برسیم، نباید شادی‌های سطحی برای ما عمده باشد و نباید این شادی‌ها را برای خودمان بزرگ کنیم. تا وقتی انسان اسیر شادی‌های سطحی باشد به شادی‌های عمیق نمی‌رسد. البته ما نمی‌گوییم که شادی‌های سطحی حرام است، ولی آدم را از شادی عمیق دور می‌کند.

باید این‌را برای مردم جا بیندازیم که شادی عمیق با شادی سطحی فرق می‌کند، ما باید دنبال شادی عمیق باشیم و دین راهنمای به‌دست آوردن شادی عمیق است. البته این‌را هم باید جا بیندازیم که «شادی عمیق هزینه دارد؛ نیاز به صبر دارد و باید برایش زحمت بکشیم»

اگر آدم باور کند زحمتی که برای رسیدن به شادی عمیق می‌کشد، خیلی فایده دارد، زحمتش را قبول می‌کند و حاضر است برایش تلاش کند و برنامه داشته باشد؛ و تمام برنامۀ دین هم چیزی جز این نیست! تمام عبادت‌ها و ریاضت‌ها و دستوراتی که در دین هست، برای همین است!

ما اگر نشاط عمیق می‌خواهیم باید یک مدتی، یک سختی‌هایی را تحمل کنیم. فلسفۀ تمام سختی‌های دین همین است و اصلاً همین نشاط داشتن، علامت سلامت دین و ایمان انسان است.

ما اگر برای نشاط عمیق سختی کشیدیم باید بدانیم که «ما داریم تجارت می‌کنیم» کمااینکه مردم خیلی از سختی‌ها را برای رسیدن به برخی شادی‌ها تحمل می‌کنند. مثلاً یک جوان گاهی به شوق تماشای شهرآورد حاضر است از راه دور بیاید و یک شب در کنار ورزشگاه در شرایط سخت بخوابد تا مسابقه را از نزدیک ببیند.

اگر نشاط عمیق داشته باشی به‌خاطرش خیلی راحت، سختی می‌کشی، سختی‌ها را اصلاً نمی‌بینی و اصلاً تحمل این سختی‌ها برایت لذت‌بخش می‌شود. مثلاً نماز شب‌خوان‌های حرفه‌ای این‌قدر از نمازشان لذت می‌برند که در اوج خستگی هم خواب را ترک می‌کنند و برای نماز می‌ایستند.