برای چه از «قلاده‌های طلا» می‌ترسند؟

حمید داوودآبادی در یادداشتی برای فیلم قلادههای طلا نوشته است:

خسته نباشی برادر. خدا قوت. خدا خیرت بده. آخرش یکی پیدا شد یک چیزی درباره فتنه ۸۸ بسازد و پته فتنه گران و اربابانشان را بریزد روی آب.

من اهل تاکتیک نیستم و از تکنیک هم سر درنمیارم! فقط با محتوا کار دارم. این که ساختار فیلم چگونه بود و این حرفها، مال اهل فن و سینماگرانه، نه من.

شب گذشته در سالن نمایش وزارت ارشاد، فیلم «قلاده‌های طلا» که قرار بود در برج میلاد به نمایش دربیاد، در جمعی تقریبا خصوصی و بسته، نمایش داده شد.

«قلاده‌های طلا» که به واقع صریح‌ترین و رک‌ترین فیلم سیاسی سال‌های پس از انقلاب اسلامی است، طی ماه‌هایی که ساخته و پرداخته شد، با حملات و تهاجم زیادی چه از جانب دشمنان و فتنه گران، و چه از جانب مثلا دوستان! رو به رو شد.

جالب این بود، آنانی که دو سال پیش در خیابان‌های تهران سطل زباله به آتش می‌کشیدند و فریاد " مرگ بر دیکتاتور " سر می‌دادند، یک بار دیگر نشان دادند که پایش بیفتد، در زمینه فرهنگی، خودشان از هر دیکتاتور و مستبدی سرتر هستند!

چند روز گذشته، فتنه‌گران دندان‌های خود را برای مقابله با فیلم «قلاده‌های طلا» نشان دادند و خط و نشان کشیدند که اگر این فیلم پخش شود ما فلان می‌کنیم و چنان! سینما به هم می‌ریزیم و …!

گویند روزی " ملانصرالدین " خواست از روی پل رد شود. مردی با الاغش از مقابل آمد و سد راه او شد. پس از جروبحثهای بسیار، ملانصرالدین گفت: اگر نگذاری من اول رد شوم، همان کاری را که با اهالی روستای قبلی انجام دادم با تو خواهم کرد. مرد ترسید و کنار رفت تا ملا بگذرد. وقتی از او پرسید که مگر با اهالی روستای قبلی چه کرده است؟ ملا گفت: هیچی. آنها از روی پل کنار نرفتند، پس من رفتم کنار تا آنها اول بگذرند!

و این درست همان چیزی است که پس از مرگ کودک ناقص الخلقه فتنه ۸ ماهه سال ۸۸ شاهد بودیم، که هر از چندگاهی، صدایی از خود بروز میدهند بلکه عده ای ساده لوح باورشان شود جنبش سبز لجنی گنجی و موسوی، کروبی و گوگوش، رجوی و پهلوی، نوریزاد و نوریزاده، بی.بی.سی و اسرائیل همچنان زنده است و همین اندک، خیلی بیشمارند! آن قدر که خودشان نمیتوانند همدیگر را به حساب آورند و تاب تحمل یکدیگر را از کف دادهاند!