به گزارش مهر، پروین در ۲۵ اسفند سال ۱۲۸۵ ه.ش. در تبریز متولد شد. البته اصالتاً آنها اهل آشتیان بودند اما در تبریز زندگی می کردند.
اسم اصلی پروین اعتصامی «رخشنده» بود ولی پروین صدایش می کردند. پدرش، یوسف اعتصامی از مشاهیر آن دوره در زمینه نویسندگی و ترجمه به حساب می آمد و نشریه «بهار» را منتشر می کرد و در سال ۱۲۹۱ه. ش. که به تهران مهاجرت کرد، خانواده اش را نیز با خود برد و بخش تازه ای از زندگی پروین اعتصامی آغاز شد.

پروین از کودکی در محافل ادبی که در خانه شان و با حضور مشروطه خواهان و ادبای مشهور آن دوره برپا می شد، شرکت می کرد و با سرودن قطعات کوچک، ولی کاملاً بی ایراد، مهمانان پدرش را متعجب می کرد. از آن به بعد یوسف اعتصامی به هر محفل ادبی که می رفت، پروین را هم با خود می برد و اندک اندک نام این دخترک بر روی زبانها افتاد.

پروین در تهران به یک مدرسه آمریکایی رفت و در ۱۸ سالگی از آنجا دیپلم گرفت. در ۱۳۱۳ ه. ش. با یکی از بستگان پدرش که سمت نظامی در کرمانشاه داشت، ازدواج کرد ولی آن قدر اختلاف احساسی و اعتقادی بین آنان وجود داشت که بعد از سه ماه از یکدیگر جدا شدند و پروین به تهران بازگشت.

دو سال بعد از این رویداد تأسف انگیز، پروین اعتصامی به عنوان مدیر کتابخانه دانشسرای عالی تهران وظیفه بسیار خطیری را بر عهده گرفت و در همان سال(۱۳۱۵ه. ش.) با اصرار و حمایت ملک الشعرای بهار، دیوان اشعار خود را توسط چاپخانه مجلس شورای ملی منتشر کرد.

مقدمه بسیار عالمانه ملک الشعرای بهار بر این دیوان که اولین نقد جدی اشعار پروین نیز به شمار می رفت، باعثشد که دیوان او از استقبال بی نظیری برخوردار شود.

البته اشعار پروین قبل از انتشار در این دیوان، در نشریه «بهار» که پدرش منتشر می کرد، به چاپ رسیده بودند و مردم با آنها آشنا بودند.

با مرگ پدر در ۱۳۱۶ه. ش.، پروین احساس تنهایی بی سابقه ای کرد و این واقعه از لحاظ احساسی و عاطفی بسیار بر او تأثیر گذاشت که این تأثیر را می توان از قطعه ای که به همین مناسبت سروده است، دریافت کرد:

پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل تیشه ای بود که شد باعثویرانی من
یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند مرگ، گرگ تو شد ای یوسف کنعانی من…
آنکه در زیر زمین داد سر و سامانت کاش می خورد غم بی سر و سامانی من …

و بالاخره وقتی که در روز عید سال ۱۳۲۰ه. ش. پروین دچار بیماری حصبه شد، فقط ۱۵ روز طول کشید تا این ستاره رخشنده آسمان ادب ایران، چشم جهان بین فرو بندد و تن به خاک سیاه بسپارد.

شعر پروین اعتصامی بسیار بی نقص و استادانه است و او را در ردیف شعرای طراز اول ایران قرار می دهد و اگر اجل به او مهلت می داد که بیش از ۳۵ بهار را به چشم ببیند، کاملاً قابل انتظار بود که ایران بعد از قرنها چهره ای بی نظیر در ادبیات جهان همچون حافظ و سعدی را به خود ببیند.

اشعار پروین اعتصامی غالباً قطعات اندرزگونه و پر از حکمت هستند و بسیاری از این قطعات به صورت مناظره های شیرین بین اشیاء سروده شده است.

گویی پروین با آن سن کم وظیفه داشت، چون پیری جهاندیده دیگران را اندرز دهد و واقعیت جهان گذران را به آنها بنمایاند و این وظیفه را آن قدر جدی و سنگین بر شانه های خود احساس می کرد که آخرین حکمت و اندرز خودش را بر روی برگ سفید ولی سنگینِ سنگ گور خود تا ابد به یادگار می گذارد تا هر رهگذری که او را می شناسد یا نمی شناسد، این قطعه را بر گور او بخواند و در زندگی تامل کند:

این که خاک سیهش بالین است اختر چرخ ادب پروین است
گر چه جز تلخی از ایام ندید هر چه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آن همه گفتار امروز سائل فاتحه و یاسین است
خاک در دیده بسی جان فرساست سنگ بر سینه بسی سنگین است
بیند این بستر و عبرت گیرد هر که را چشم حقیقت بین است
هر که باشی و ز هر جا برسی آخرین منزل هستی این است
آدمی هر چه توانگر باشد چون بدین نقطه رسد، مسکین است
خرم آنکس که در این محنت گاه خاطری را سبب تسکین است