رزمنده
  • گفتم «تو که واسه خاطر خدا می‌جنگی، حیف نیس نماز نمی‌خونی؟!» اشک توی چشم‌هاش جمع شد و با لبخند گفت: «می‌تونی نماز خوندن رو یادم بدی؟» خجالت کشیدم ازش بپرسم برای چی؟ همان وقت زیر آتش خمپاره‌ دشمن تا جایی که خستگی اجازه داد، نماز خواندن را یادش دادم.