بازاریابی امریکا برای کشته شدن در جنگ

ارتش آمریکا و بازاریابی به سبک جدید
افکار نیوز: نیاز ارتش آمریکا به نیروهای جدید در سال¬های پیش رو، دولت این کشور را بر آن داشته تا از هم اکنون با دامن زدن به نوعی بازاریابی جدید یعنی استفاده از بازی‌های رایانه‌ای، کودکان آمریکایی را مهیای ورود به این عرصه نمایند. در قبال انتقادها و مخالفت‌های جدی‌ای که اخیراً علیه این حرکت جدید ارتش صورت پذیرفته است، حامیان چنین جریانی در ارتش با رد این گونه انتقادها و اعتراضها، چنین بازیهایی را تصویرگر ارزش‌های آمریکایی و تنها معرفی کننده یکی از فرصتهای شغلی آینده کودکان این کشور برمی‌شمارند.
کودکانمان می‌توانند بازی ویدئویی «ارتش آمریکا» را به رایگان از اینترنت به کامپیوترهای خود منتقل کنند. بله، این بازی برای آن‌ها کاملاً رایگان است و البته بگذریم از این که، هزینه آن را پیشتر با پرداخت مالیات‌هایمان به دولت داده‌ایم. در این بازی، کودکان با سلاح‌های غیرواقعی‌شان که ظاهر و کارکردی واقعی در بازی دارند، دشمنان خود را از پای درمی‌آورند. در این بازی است که کودکان در نقش سربازان آمریکایی به کمین تروریست‌ها می‌نشینند و هنگامی که محاصره می‌شوند، صدای واقعی شلیک تیرهای مهاجمان را با تمام وجود حس می‌کنند. اما تنها چیزی که می‌تواند چنین تصاویری را به واقعیت مبدل سازد، حضور در جنگی واقعی و با سلاح‌هایی حقیقی است و این همان خواسته‌ای است که ارتش آمریکا از کودکانمان دارد.
این بازی که امروزه به عنوان یکی از مشهورترین، محبوب‌ترین و البته موثرترین ابزار جذب کودکانمان شناخته می‌شود، به رایگان در دسترس جمعیت ۱۳ تا ۲۱ سال آمریکا قرار دارد که البته یکی از جذاب‌ترین شیوه‌های بازاریابی را برای تبلیغ خود برگزیده است. برخلاف آگهی‌های ۳۰ ثانیه‌ای تلویزیونی، تبلیغ این نوع محصول به شیوه‌ای متفاوت می‌باشد و مخاطب خود را مدت زمان بس طولانی‌تری، درگیر این محصول می‌کند.
در طی دو سالی که از عرضه نخستین نمونه این بازی می‌گذرد، تاکنون ۱۶ میلیون انتقال رایگان آن و نسخه‌های جدیدترش را به کامپیوترهای شخصی شاهد بوده‌ایم. این بازی که هم اکنون جایی ویژه در نشریات صنعت اسباب بازی و مجلات سرگرمی و تفریحی یافته، از جایگاهی ویژه در نمایشگاه‌ها نیز برخوردار است. از آغاز عرضه این بازی، شاهد انجام موفقیت آمیز ۶۰۰ میلیون مأموریت تخیلی در ۶۰ میلیون ساعت توسط کودکانمان بوده‌ایم. از سوی دیگر، این بازی که بالغ بر چهار میلیون بازیگر ثبت نام شده اینترنتی دارد، به پرطرفدارترین بازی خشونت‌آمیز حال حاضر نیز مبدل شده است.
اما مشکل چنین پدیده‌ای چیست؟ ظاهراً ارتش ما در سال‌های آینده، نیازمند نیروهایی به مراتب بیشتر از امروز است. برنامه امسال ارتش آمریکا، جذب هفتاد و هفت هزار نیروی جدید بود که براساس سخنان سخن‌گوی ارتش، این رقم درسال ۲۰۰۵ بایستی به هشتاد هزار نفر برسد. در چنین روندی است که بازی‌هایی از این دست، به ابزاری جدید در جهت بازاریابی و تبلیغات مبدل شده‌اند و توسل به آن‌ها پیشتر توسط شرکت‌هایی چون مک دونالد، پپسی، نیکی و… تجربه شده است. امروزه، بازی‌های ویدئویی و کامپیوتری به ابزاری جهت القای نظرات و ایده‌های صاحبان آنها به جامعه و به ویژه به کودکان که دوران شکل پذیری خود را می¬گذرانند، تبدیل شده است. از سوی دیگر، در دنیای کنونی، چندین بازیهایی به یکی از مهم¬ترین ابزار برای ورود به دنیای مشتریان و مصرف کنندگان مبدل شده¬اند.
ارتش آمریکا هم خوب می¬داند که باید از چنین ابزاری به نحو احسن استفاده کند و در اینجاست که نگاه دقیق¬تر به موضوع، نگرانی هر ناظری را به خود معطوف می¬سازد. زمانی که تحقیقات صراحتاً از رابطه بین بازی¬های خشونت¬آمیز تصویری با افزایش خشونت در جامعه صحبت به میان می¬آورند، آیا قابل قبول است که دولت خود در تولید چنین بازی¬هایی نقش اصلی را ایفا کند؟ آیا منطقی است، زمانی که مردان، زنان و کودکان واقعی در جنگ عراق جان خود را از دست می¬دهند، این واقعیات ملموس را در قالب تصاویری که بر صفحه نمایش، برای کودکانمان عادی و معمول جلوه دهیم؟ اساساً، جایگاه اخلاقیات در استفاده از این گونه بازی¬ها در تغذیه فکری کودکان سیزده چهارده ساله¬مان کجاست؟ بیاییم خود را به درستی با چنین مسائلی مواجه سازیم. ارتش آمریکا بنا ندارد که با تولید و عرضه چنین بازی هایی به کودکانمان مثلاً همبرگر بفروشد، بلکه بر آن است تا به نحوی به کودکان بقبولاند که جذب ارتش شدن کاری بس ساده است.
دیان لوین استاد دانشگاه ویلاک در بوستون، در این باره می¬گوید: «ارتش آمریکا به مثابه تلنگری برای آرزوها و امیال کودکان بی شماری می - ماند که در حال سپری نمودن دوران کودکی خود هستند. در صورتی که از خانواده¬های خود جدا شوند و به ارتش بپیوندند، اعتبار و اهمیت می - یابند، چراکه در نظرشان، جامعه به آن¬ها به مثابه افرادی جذاب و نیرومند می¬نگرد. در واقع، این بازی در پی خلق تصویری با هدف نادیده گرفتن تفکر و ورود به دنیای تخیل است.» این بازی را می¬توان بازی¬ای دانست که بر آن است تا احساس کشتن دیگران و یا قطعه قطعه شدن عضو بدن یک انسان را در ذهن آدمی به مسئله¬ای عادی مبدل سازد؛ فارغ از این که کودکان ما با تکرار چنین بازی¬ای فراموش می¬کنند که دیگر در صحنه جنگ نمی¬توانند با فشار دادن دکمه¬ای بر روی صفحه کلید، دوباره جان تازه¬ای بگیرند و به مبارزه خود ادامه دهند!
سرهنگ کاسی واردیسکی که ناظر تولید این بازی است، پرده از حقیقتی تلخ برمی¬دارد و درباره این بازی می¬گوید: «تنها ۴۱ درصد این بازی، تصاویر ساختگی از صحنه جنگ است و بقیه آن به آموزش مسائلی همچون فرود با چتر نجات، آموزش¬های اولیه پزشکی، استفاده از اسلحه - های مختلف و تشکیل و سازمان¬دهی گروه¬های مختلف نظامی است.» وی درباره دیگر ویژگی¬های این بازی می¬گوید: «این بازی تصویرگر ارزش¬هایی از ارتش آمریکا است؛ ارزش¬هایی چون احترام، نظم و رفاقت.»
سوزان لین روان¬شناس و نویسنده کتاب «مصرف کودکان» درباره این گونه تبلیغات و بازاریابی¬ها می¬نویسد: «باید در بازاریابی کودکانمان به ضوابط و اصولی متفاوت روی آوریم، چراکه بخش پیشین غشای مغز یعنی محلی که فرد با توسل به آن دست به تصمیم گیری منطقی می¬زند، تا اواخر دوره نوجوانی و حدود بیست سالگی کاملاً شکل نگرفته است و از همین روست که در چنین دوره¬ای، کودکان سخت متأثر از احساساتشان هستند»
وی که طی تألیف کتابش به تحقیق و بررسی درباره این بازی پرداخته است، در این باره می گوید: «ارتش آمریکا، جنگ را برای کودکان به نحوی جذاب و مهیج به تصویر کشیده است. اساساً اگر ارتش نیازمند نیرو است، حق ندارد که از حساسیت¬های کودکانمان سوءاستفاده کند و با اتکای به خشونت، رفتاری فریب¬کارانه در قبال آن¬ها اتخاذ کند.»
اما سرهنگ واردیسکی در واکنش به این انتقادها می¬گوید: «کودکان ما که احمق نیستند. آن¬ها خوب می¬دانند که ارتش، محل بازی نیست و چنین بازی¬ای تنها این امکان را برای آن¬ها فراهم می¬آورد تا اطلاعات بیشتری درباره یکی از فرصت¬های شغلی خود کسب کنند!
www. commondreams. org
انتهای پیام / ب.