بیماری ژنتیکی و پیری زود رس خانواده ای در بردیان ارومیه

 روستای بردیان در بخش صومای برادوست نوار مرزی شهر ارومیه قرار دارد ، روستایی مرزی و دور افتاده ،‌روستایی که خانواده ی مرادی با تمام مشکلات به زندگی سخت خود درآنجا ادامه می دهند.

همه فکر می کنند رحیم و جهاندار پیرمرد هستند ولی این طور نیست آنها از یک بیماری ژنتیکی رنج می برند که بعد از سی سالگی موجب فلج و پیری زود رس آنها می شود.

تصمیم گرفتیم از وضعیت زندگی این خانواده گزارشی تهیه کنیم به روستای بردیان رفتیم و سراغ خانواده ی مرادی را گرفتیم ، خانه را نشانمان دادند به سمت خانه رفتیم در را که زدیم مردی در را باز کرد که در نگاه اول هر انسانی  او را مردی حداقل 65 ساله فرض می کرد ،‌اما اینطور نبود او رحیم مرادی بود که تنها 43 سال سن داشت.

وارد شدیم و سر صحبت را باز کردیم ،‌ رحیم که معلوم بود مشکلات بسیار دارد از خودش گفت : من رحیم مرادی هستم و از بیماری نادر ژنتیکی رنج می برم ،‌این بیماری از سن 30 سالگی در من شروع شده و در حال حاضر مشکلات فراوانی دارم بعضی عضلاتم فلج هستند و درد و رنج بسیاری دارم ،‌این بیماری باعث می شود که ما زود تر پیر شویم و همه فکر کنند که پیرمرد هستیم .

برادر من جهاندارهم به این مشکل دچار شده است ، ‌او که تنها 35 سال سن دارد ،‌حدود 5 سال است که مشکلاتش شروع شده و آرام آرام در حال از دست دادن جوانی و قدرت عضلانی خود می باشد.

رحیم می گوید: اگر توانش را داشتم و می توانستم به پیش رهبر عزیز انقلاب می رفتم و درد ورنج خانواده ام را به او می گفتم ،‌می گفتم که از درد و رنج می میرم آقا جان به دادمان برسید.

رحیم مرادی ازدواج کرده است و دارای 3 فرزند است او که مادرش را هم به دلیل این مشکل از دست داده همیشه دلهره ی این را دارد که بچه هایش هم به این بیماری دچار شوند.

جهاندار رحیمی برادر رحیم که با وجود 35 سال سن اما همچون پیرمردی است سالخورده هنوز ازدواج نکرده و قصد این کار را هم ندارد .

پدر غمگین در گوشه ای از حیاط نشسته بود به سمتش رفتیم از او خواستیم کمی هم او به عنوان پدر از مشکلات خانواده اش برایمان بگیود ،‌ پدر گفت: پسر بزرگ من در زمان جنگ راهی جبهه شد و در خوزستان بر ضد دشمن جنگید اما بعد از برگشتن او هم همانند مادرش دچار مشکل شد و فوت کرد ،‌واقعا نمی دانم چه کار کنم می گویند این بیماری درمان ندارد اما واقعا سخت است فرزندان انسان جلوی چشم خودش هر روز آب شوند و به مرگ نزدیک تر ،‌در حال حاضر من هم دیگر سنم گذشته و نمی توانم کار کنم تنها درآمدم یارانه است و زندگی واقعا برایمان سخت شده است.

لازم به ذکر است متاسفانه تا کنون از هیچ نهادی به این خانواده کمکی نشده است .

بله این داستان زندگی خانواده ای است که بیماری و نداری هیچ لذتی برای آنها باقی نگذاشته است و واقعا می توان گفت خدا کمکشان کند.