به گزارش افکارنیوز، یادم می آید روزی در صف رستوران، پشت سر مردی ایستاده بودم که شکایت می کرد سر نان ساندویچ او را بریده اند و نانی که اکنون در دست دارد، کمتر از مقداری است که باید باشد.

مدیر رستوران آمد و به او توضیح داد که اندازه همه نان ها در این رستوران یکسان است و اگر سر نان به طور اتفاقی بریده شده است، در میزان محتوای آن هیچ تغییری به وجود نیامده است، اما آن مرد زیر بار نمی رفت؛ همان جا ایستاده بود و پافشاری می کرد. زمانی که ساندویچ او را آوردند، او گفت تنها به شرطی پول ساندویچ را پرداخت خواهد کرد که سر نان ساندویچ او را پیدا کنند، آن را داغ کنند و در کیسه ساندویچ او بگذارند! مدت ها بود پشت سر او ایستاده بودم و وقتی که رستوران را ترک می کرد همچنان به او نگاه می کردم. او در کنار یک تاکسی روبروی رستوران ایستاد و همان جار و جنجال را با کسی که زودتر از او منتظر تاکسی بود، به راه انداخت.

گمان می کنید این مرد از موفقیت چه می داند؟

به طور حتم او به خودش افتخار می کند که با پیدا کردن چنین بهانه ای، پول ساندویچش را نداده است و حتماً وقتی سوار تاکسی هم می شده، بابت جسارت و زرنگی اش به خودش افتخار کرده است!

اما گمان می کنید انرژی این مرد صرف چه چیزی می شود؟ اولویت های او در زندگی چیست؟ آیا تمرکز ذهن او بر فراوانی است؟ یا بر فقر و نداری متمرکز شده است؟ شما در کدام شرایط ذهنی قرار دارید؟ به خاطر داشته باشید که هر گونه که ذهن خود را برنامه ریزی کنید، به همان شکل همه چیز را در زندگی به دست خواهید آورد. بسیاری از مردم به جای اینکه ذهن خود را برای موفقیت برنامه ریزی کنند، برای فرار از شکست برنامه ریزی می کنند.

برای مثال شما درباره پول چگونه فکر می کنید؟

زمانی که به پول می اندیشید، آیا مدام به این فکر می کنید که درآمد اندکی دارید یا پولی که هم اکنون دارید، بسیار ناچیز است؟ اگر چنین است، پس تعجبی ندارد که پول، خودش را در زندگی شما آشکار نمی کند!

بسیاری از مردمان فقیر بیشتر وقت خود را در طول روز صرف فکر کردن درباره بی پولی می کنند. زمانی که جوان و بی پول بودم، من نیز به همین روش عمل می کردم. تمام مدت درباره نداشتن پول فکر می کردم؛ علاوه بر این، همیشه به کسانی که پول داشتند، حسادت می کردم، اما آیا می دانید این روش به کجا ختم خواهد شد؟

حسادت خیلی زود به نفرت می انجامد. طولی نکشید که من از تمام افراد پولدار متنفر شدم، فقط به این دلیل که آنها چیزهایی را که من می خواستم، در اختیار داشتند! خانه زیبا، خودروی عالی و لباس های گران قیمت! آنها هر وقت می خواستند، به بهترین رستوران ها می رفتند و هر چیزی که دوست داشتند، سفارش می دادند و هرگز نگران هزینه ها و صورت حساب ها نبودند؛ غافل از اینکه همین جاست که مشکل آغاز می شود…

من از مردم ثروتمند متنفر بودم و از طرف دیگر به شدت تلاش می کردم تا بتوانم یکی از آنها باشم. در واقع دچار تضاد شده بودم و این تضاد درونی، ناخوداگاه موجب می شد هیچ فکر بکری برای خروج از فقر نداشته باشم.

در حقیقت من خیال می کردم ذهنم را برای کسب موفقیت برنامه ریزی کرده ام؛ در حالی که به هیچ وجه این طور نبود. ذهن من برای فقر برنامه ریزی شده بود و با وجود این، من برای کسب ثروت عمل می کردم. نشانه های این تضاد همواره دیده می شود؛ به شرط آن که دنبال آن بگردید. آیا شما نیز تاکنون افرادی را دیده اید که برای از دست دادن ده دلار از اضطراب می لرزند؟ در حالی که می توانند از به دست آوردن صد دلار لذت ببرند؟
روزی در یک رستوران، پیشخدمت از مشتری پرسید: «آیا همراه با غذا سالاد نیز میل دارید؟»

جواب درست این سوال یا آری است یا خیر، اما بیشتر مردم تنها می پرسند: «قیمت آن چقدر است؟»

همه اینها از احساس ترس و فقدان سرچشمه می گیرد.

این تصمیم ها هیچ کدام بر پایه فواید مثبت نیست؛ بلکه فقط برای جلوگیری از عواقب منفی احتمالی صورت گرفته است.

چه بسا برای بسیاری از شما این سوال پیش بیاید که از کجا می توان فهمید نوع برنامه ریزی ذهن هر کس کدام است؟ بی شک می خواهید بدانید آیا ذهن تان برای موفقیت برنامه ریزی شده یا فقط براساس ترس از شکست عمل می کنید.

اگر شما هم در تصمیم گیری های مربوط به کار یا پول، اغلب به دلیل ترس جلو نمی روید، پس ذهن تان برای جذب فقر طراحی شده است، اما اگر همواره مثبت هستید و از جلو رفتن نمی ترسید، ذهن تان را برای موفقیت طراحی کرده اید.

اگر ذهن شما براساس فقر طراحی شده باشد، جه باید بکنید؟

ابتدا لازم است پیرامون خود را با ابزارها و کسانی پر کنید که برای غلبه بر ترس، به شما کمک می کنند؛ مطالعه کتاب ها، مجموعه های آموزشی و نشریات می تواند کمک بزرگی در این جهت باشد. علاوه بر این، من معتقدم افرادی که با آنها بیش از همه گفتگو می کنید، می توانند در تقویت شما نقشی مهم و اساسی ایفا کنند. به طور معمول پنج نفری که در طول روز، بیش از همه آنها را می بینید یا با آنها گفتگو می کنید، می توانند به رویاهای شما رنگ بدهند، به شما انگیزه و روحیه ببخشند و کمک تان کنند تا باور کنید می توانید به اهداف خود دست یابید. از این رو، باید کسانی را انتخاب کنید که یاورتان باشند؛ نه سد راه تان!

راز/ شماره ۳۸/ نيمه اول دي ماه ۹۲/ جو ويتال/ صفحه ۲۴