به گزارشافکارنیوز،او باورش نمی‌شد که دختر مورد علاقه‌اش در حقیقت طراح اصلی نقشه سرقت بوده و آن را با همدستی خواستگار سابقش عملی کرده است. ۳‌ماه پیش پسرجوانی نزد مأموران پلیس رفت و آنها را در جریان سرقتی میلیونی قرار داد.

وی گفت: ساعتی قبل وقتی در محل کارم بودم مادرم با من تماس گرفت و خبر از سرقت خودروی سوزوکی‌اش داد. وقتی به خانه رفتم، بعد از بررسی متوجه شدیم که جعبه طلا و جواهرات مادرم که زیر تخت پنهان کرده بود هم ناپدید شده است.

در آن جعبه در حدود ۵۰میلیون تومان طلا وجود داشت. همه جای خانه را گشتیم و واقعا نمی‌دانستیم چه اتفاقی افتاده است. با این شکایت، پرونده پیش روی قاضی روستا، بازپرس شعبه دوم دادسرای ناحیه۵ تهران قرار گرفت و دستور تحقیقات در این پرونده عجیب صادر شد.

هنوز مدتی از این شکایت نگذشته بود که پسرجوان بار دیگر راهی دادسرا شد و کلید معمای سرقت را در اختیار قاضی قرار داد. وی اعلام کرد که دختر موردعلاقه‌اش طراح این سرقت بوده است. پسرجوان گفت: مدتی قبل با شیدا آشنا شدم و قصد ازدواج با او را داشتم. چندساعت پیش با هم به رستورانی در تهران رفته بودم تا درباره مراسم نامزدی و ازدواجمان صحبت کنیم که در آنجا پی به راز سرقت بردم.

وقتی خط دوم شیدا زنگ خورد از سر میز بلند شد و به بیرون از رستوران رفت تا با پدرش صحبت کند. همان لحظه متوجه شدم که برای گوشی دیگر شیدا یک پیام وایبری ارسال شده است. کنجکاو شدم تا آن را بخوانم. فرستنده یک مرد بود که نوشته بود: ماشین سوزوکی را فروختم. با خواندن این پیام خیلی به هم ریختم. واقعا باورم نمی‌شد که پشت پرده ماجرای سرقت، ‌شیدا باشد. او اصلا ماشین نداشت و برای همین مطمئن بودم که ماشین مادرم را او سرقت کرده است برای همین تصمیم گرفتم ماجرا را به پلیس اطلاع دهم.

با این سرنخ مأموران دختر جوان را بازداشت کردند و او که چاره‌ای جز اعترا ف نداشت به سرقت میلیونی اعتراف کرد. وی گفت: سرقت را با همدستی خواستگار سابقم اجرا کردم. برای اجرای این نقشه که طراحش خودم بودم برای فرهاد که به تازگی با او آشنا شده بودم و قصد ازدواج داشتیم یک جشن تولد در خانه‌اش گرفتم. وی ادامه داد: او تاجر بود و وضع مالی خوبی داشتند. از طرفی در مدت آشنایی‌مان می‌دانستم که جای طلاهای مادرش و خودروی مدل بالای او کجاست. آنها ۳دستگاه ماشین داشتند که ماشین مادرش در طبقه دیگری پارک می‌شد و برای همین کمتر به آن سر می‌زدند.

شب تولد، خواستگار سابقم را بهعنوان يكي از آشنايانم دعوت كردم و او در فرصتي مناسب با اطلاعاتي كه من در اختيارش قرار دادم سرقت را انجام داد. پس از آن هم طلاها و ماشين را فروخت و زماني كه ميخواست مرا در جريان فروش آنها قرار دهد، شاكي پيام وايبري را خواند و همهچيز فاش شد و ما گير افتاديم.