عصبانی شدم پدرم را کشتم!

اوایل آذر سال جاری پسر جوانی به مأموران پلیس گفت: وقتی به خانه آمدم جسد پدرم را که غرق در خون بود پیدا کردم. با توجه به این گزارش مأموران به محل رفتند و بررسی صحنه جرم و معاینه اولیه از جسد نشان می‌داد مردی که به قتل رسیده حدودا ٥٥ ساله‌است و با ضربات عمیق و متعدد چاقو دچار خونریزی شدید شده و جانش را از دست داده ‌است.

 

مأموران همچنین یک قندان خون‌آلود پیدا کردند که در نزدیکی جسد بود. به دستور بازپرس پرونده جسد به پزشکی قانونی انتقال یافت و پسر مقتول مورد بازجویی قرار گرفت. او که زخم بزرگی روی دستش داشت گفت حین درگیری با قاتل پدرش زخمی شده و سعی داشت آن قاتل را متوقف کند اما نتوانست و متهم فرار کرد. پسر جوان به پلیس گفت: روز حادثه برای پیگیری مسئله ملکی که پدرم داشت بیرون رفته‌ بودم؛ زمانی که برگشتم دیدم درِ خانه باز است. وارد که شدم دیدم شخصی در حال ضربه‌زدن به پدرم است با او درگیر شدم اما نتوانستم مرد ضارب را متوقف کنم و او یک ضربه هم به من زد و بعد فرار کرد. 

 

مأموران از سرایدار ساختمان بازجویی کردند؛ او گفت: من ندیدم غریبه‌ای وارد ساختمان شود فقط پسر مقتول وارد ساختمان شد.   این در حالی بود که همسایه مقتول هم گفت: من صدای عجیبی از خانه مقتول شنیدم فکر نمی‌کردم آنها دعوا کنند اما انگار چیزی در خانه جابه‌جا می‌شد بعد هم صدای پسر مقتول را شنیدم که در راه‌پله فریاد می‌زد پدرش کشته‌ شده ‌است.  

 

با توجه به این یافته‌ها بود که پلیس گفته‌های مرد جوان را با واقعیت مطابق ندانست و او را بازداشت کرد. پسر جوان بعد از چند روز بازجویی بالاخره لب به اعتراف گشود و گفت: دو سال قبل مادرم فوت کرد و خواهرانم به خاطر اینکه در یک شرکت خصوصی کار می‌کردند خانه‌ای را در بالای شهر تهران اجاره کردند که به شرکت نزدیک باشد من هم با آنها زندگی می‌کردم. پدرم راننده بود و بیشتر وقت‌ها شب را در ماشینش می‌خوابید وقتی که می‌خواست حمام کند یا کار داشت به خانه ما می‌آمد. البته من خودم هم در یک آژانس کار می‌کردم و چند سالی بود که دختری را دوست داشتم و علاقه شدیدی به او داشتم اما چند ماه قبل دختر مورد علاقه‌ام من را رها کرد و برای اینکه او را فراموش کنم بیشتر قرص می‌خوردم. در این مدت مشکلات دیگری هم برایم به وجود آمد. چون جریمه‌های ماشینی که با آن کار می‌کردم زیاد بود عمه‌ام که ماشین متعلق به او بود ماشین را از من گرفت و بی‌کار شدم. در این مدت دنبال حل مشکل اختلاف ملکی پدرم و عمه‌ام بودم اما کار درستی نداشتم. متهم گفت: روز حادثه از شورای حل اختلاف که برای حل مشکل ملکی پدرم رفته ‌بودم برگشتم پدرم در خانه بود و داشت ظرف می‌شست.

 

او به من گفت نباید این‌طور زندگی کنی باید، کار کنی، نباید در خانه بخوابی؛ گفتم حوصله ندارم بعدا حرف می‌زنیم اما پدرم مدام غر می‌زد و من را نصحیت می‌کرد؛ سر این موضوع جروبحث کردیم. پدرم کوهنورد بود و وقتی به کوه می‌رفت سنگ تزئینی به خانه می‌آورد، یکی از آن سنگ‌ها را برداشت و به سمتم پرت کرد و من هم سنگ را به سمت او پرت کردم بعد چاقویی که دستش بود و داشت می‌شست سمت من گرفت و گفت بیا من را بکش و راحتم کن. سعی کردم چاقو را از دستش بگیرم که دستم برید فحاشی کرد و من هم آن‌قدر عصبانی بودم که نتوانستم خودم را کنترل کنم؛ با همان چاقو ضرباتی را زدم. متهم ادامه داد: وقتی که ضربات را زدم زیر دوش آب رفتم و تازه آنجا بود که فهمیدم چه اشتباهی کرده‌ام لباس‌هایم را که خونی بود عوض کردم چاقوهای آشپزخانه را برداشتم داخل کوله پشتی گذاشتم و دور انداختم بعد به خانه برگشتم و به همه گفتم که پدرم توسط مردی کشته‌ شده‌ است. پسر جوان گفت: من از ٩ سالگی ورزش می‌کنم و سعی کردم سالم زندگی کنم. بیشتر وقتم را صرف ورزش می‌کردم و چیزی که من را این‌طور دگرگون کرد دختری بود که رهایم کرد و عشقی بود که به پایان رسید. آن‌قدر عصبی شده ‌بودم که نمی‌توانستم درست تصمیم بگیرم و حالا هم از کاری که کرده‌ام به‌شدت پشیمان هستم.

 

پدرم مرد خوبی بود؛ او سعی داشت برای ما مزاحمتی ایجاد نکند و همیشه به ما کمک می‌کرد. با توجه به اعتراف این مرد به قتل پدرش، به دستور بازپرس ویژه بازداشت شده و تحقیقات از او ادامه دارد.