در سال 1945 زن و شوهری در مزرعه شان در کلرادو مرغی را سر بریدند. این کار وظیفه اولسن بود و همسرش مسئول پاک کردن پرها. اما یکی از آن 50 مرغی که آن روز سر بریده شدند سرنوشت دیگری به جای مرگ داشت.

1 (2) - Copy

2 (2)

3

به گفته یکی از کشاورزان، تروی واترز (تصویر دوم) و همچنین نوه ی آن زوج، آن مرغ همچنان زنده ماند. می پرید و با ترس دور خودش می چرخید. آنها حتی آن را در یک سطل قدیمی تمام شب بیرون از خانه گذاشتند اما صبح روز بعد بازهم زنده بود؛ بنابراین خانواده آن‌ها تصمیم گرفت مایک (نامی که برای آن مرغ انتخاب کرده بودند) را برای اجرای نمایش سراسر امریکا بچرخانند.

مایک با خوردن غذای مایع و آب که اولسن مستقیماً از طریق یک لوله کوچک به معده او می‌ریخت زندگی می کرد. آنها ترشح های مخاطی او را هم با استفاده از یک سرنگ از گلویش تمیز می کردند.

مایک در بهار 1947 وقتی در تور اجرایش به سر می برد از بین رفت. آن زن و شوهر (تصویر اول) که در هتلی در آریزونا بودند بعد از شنیدن صدایی از خواب پریدند و متوجه شدند مرغ به سختی نفس می کشد و وقتی به دنبال سرنگ گشتند فهمیدند آن را در محل اجرا جا گذاشته اند و به این ترتیب عمر مایک بعد از 18 ماه زندگی بدون سر بالاخره به پایان رسید.

زندگی این مرغ توجه دانشمندان بسیاری را جلب کرد. به طوری که یکی از متخصصان گونه های مرغ در آمریکا از این موضوع شگفت زده شد که مایک چطور بدون خونریزی از بین رفت، درواقع اینکه به صورت عادی بدون سر زنده ماند چندان عجیب و غریب نبود؛ زیرا به گفته این دانشمند، مغز مرغ پشت جمجمه اش یعنی بعد از چشم متمرکز است. تبری که می خواست او را سر ببرد از دهان، صورت، چشم ها و یکی از گوش های او رد شده بود اما می توان تخمین زد که 80 درصد وزن مغز و تقریباً تمام عصب هایی که بدن مرغ را کنترل می کنند از جمله ضربان قلب، تنفس و گوارش سالم ماندند؛ بنابراین مایک به این دلیل زنده ماند که اکثر سلول های مغزی همچنان به بدنش متصل بودند.

در حقیقت، برشی که به گردنش وارد شده بود درست درجایی اتفاق افتاد که با ایجاد شدن یک لخته خون، بیش از یک سال خونریزی و مرگ او را به تعویق انداخت.