بالاخره جایی برای کودکی کردند، یافتند. دیر است ولی ماهی را هر وقت از آب بگیرید تازه است.

سالیان سال بی هویت بودند و خیابان های سرد شهر محلی برای درآمدزایی آنها بود. هر چقدر کوچکتر بودند بیشتر درآمد کسب می‌کردند و در نهایت هم پولی عایدش نمی شد چرا که سر دسته باند پول ها را سر ساعت بعد از پر شدن هر جیب جمع می کرد و فقط حسرت برای آنها باقی می ماند.

نمی دانست اینها خانواده واقعی اش هستند یا خیر ولی نان آور آنهاست و شب و روز در خیابان با فال فروشی، گل فروشی و اسپند دود کردند درآمد زایی می‌کرد.

هیچ وقت مانند مردم عادی زندگی نکردند تا در اول مهر کیف و کتاب به دست به مدرسه بروند. آروزی درس خواندن دارند و سرکرده های آنها فقط کتاب‌هایی برایشان می خرند تا مقابلشان قرار دهند و در سرما و گرما باعث شوند مردم به آنها ترحم کنند و پول بیشتری به آنها کمک کنند.

************

از سال ها پیش می شناختمش یکی از فال فروشان معروف و پای ثابت میدان توحید بود. فامیلی کار می‌کردند، چم و خم کار را خوب می‌دانستند.

چندین بار دستگیر شده بود ولی اصلاً ترسی از پلیس، شهرداری و بهزیستی نداشت و آنها را فقط مانع کار و کاسبی اش می دانست.

یک بار گفته بود آرزو دارد به مدرسه برود و برای خدا نامه‌ای بنویسید تا وی را از دست اصغر چلاق نجات دهد تا دیگر برایش کار نکنم و تمام پول‌هایش را برای خودش نگه دارد.

دیدمش؛ یک پایش را روی دیوار مدرسه گذاشته بود و داشت مسئولانی را که برای بازدید از مدرسه رفته بودند را رصد می کرد.

به سمتش رفتم مرا شناخت و سوال کردم ابوالفضل مدرسه می آیی؟

 گفت: بله. خیلی هم خوب است. کیف و کتاب هم دارم. به مدرسه می‌آیم درسم بد نیست ولی دیکته‌ام ضعیف است اما تلاش می کنم.

به او گفتم برای خدا نامه نوشتی گفت هنوز نه ولی حتما اگر تمام کلمات را یاد بگیرم می نویسم.

ابوالفضل یک جمله گفت: خیلی خوشحالم فقط همین. اینجا خوشحالم خیلی.

***************

شهرداری تهران مدتی است با همکاری سمن‌ها، آموزش و پرورش مدرسه صبح رویش را راه اندازی کرده تا کودکان کار در آنجا مشغول به تحصیل شوند.

دیگر این افراد هم می توانند مانند میلیون ها دانش آموز دیگر طعم نشستن پشت میز و نیمکت های مدرسه را تجربه کنند. اینجا اولین مدرسه کودکان کار است. مدرسه ای در دل دروازه غار.

این اولین مدرسه ای که در آن  کودکان کار امکان تحصیل دارند. برخی از کودکان کار با وجود آنکه هویت هم دارند؛ اما سبک زندگی شان به گونه ای است که امکان تحصیل ندارند و باید برای امرار معاش خانواده شان کار کنند.

این دسته از کودکان کسانی هستند که هیچ کسی آموزش شان را بر عهده نمی گیرد ولی در این مدرسه آنها آموزش های لازم را می‌بینند.

************************

اینجا قبلاً یک ساختمان قدیمی برای وزارت آموزش و پرورش بود. شهرداری ورود کرد این مدرسه مخروبه را خرید و بعد با همکاری سازمان ها این مکان به مدرسه کودکان کار تبدیل شد.

 تمام سرویس دهی به کودکان در این مدرسه رایگان است. صبح و بعد از ظهر بچه ها به مدرسه می آیند و حتی برای بچه های که زمان بیشتری سر کار هستند هم برنامه ریزی لازم انجام شده است.

بچه های کار والدینی دارند که ترجیح می دهند فرزندانشان به جای درس خواندن کار کنند. خود کودک هم در خیابان آزادی بیشتری دارد و هر کاری دوست دارد می تواند بکند و هر ساعتی از شبانه روز هم به خانه باز می‌گردد. بنابراین مدرسه باید برای این کودکان جذاب باشد. دراین مدارس چیدمان کلاسی به شکل نیمکت های پشت سر هم نیست. بلکه صندلی و میزهایی برای آنها سفارشی است که با نیمکت و صندلی مدارس دیگر فرق می کند. چیدمان به شکل گرد،‌ بعلاوه و ... تا دور یک میز کار می کنند.»  

 

واحد پول جدید برای مدارس کودکان کار

 «جیرنگ» واحد پولی مدرسه کودکان کار است. پولی که تنها مورد اعتبار مدرسه است. کودکانی که اینجا قرار است درس بخوانند کودکان خیابان هستند و هر روز با پول سر و کار دارند. بنابراین تمام امکانات این مدرسه بر مبنای واحد پولی «جیرینگ» تعریف شده است. حتی کودک با این پول می تواند از بوفه مدرسه خرید کنند.

دانش آموزان در صورتی که کار خوبی انجام دهند و  اگر به موقع سر کلاس بیاید باعث می شود معلم و ناظم به او «جیرینگ» بدهند. زمانی که اردو برگزار می‌کنیم آنها با «جیرینگ» می توانند در اردو شرکت کنند.

تنبیه هم از همین طریق می شوند. یعنی باید از طریق «جیرینگ» جریمه شان را پرداخت کنند.

دیوار آروزها/ هر روز فکر می کنم بزرگ شدم یک همسر خوب پیدا کنم

اسمش رضاست می‌گوید: نمی دانم ولی خیلی وقت است کار می کنم. آروز که زیاد دارم ولی یکی از آرزوهایم این است که سرباز شوم و می‌خواهم پدر و مادرم را خوشحال کنم.

احمد هم آروز داشت که فوتبالیست شود و یک ماشین آخرین مدل بخرد و با آن در خیابان های شهر رفت و آمد کند و یک عینک دودی هم به چشم بزند.

رضا هم آرزو دارد سرباز خدا شود .خدا را بسیار دوست دارم و همین و بس. آروزم همینه.

حبیب هم آروز داشت یک ماشین بخرد و مدیر مدرسه شود و خانواده ای داشته باشم که خوشحال با آنها زندگی کنم و به کسانی که وضع مالی خوبی ندارند کمک کنم.

کریم آروز داشت که فوتبالیست شود تا بتواند از خانواده‌اش مراقبت کند و یک آرزوی دیگر هم دارم که هر روز به آن فکر می کنم که یک همسر خوب پیدا کنم تا یک خانواده شویم.البته آرزو دارم پدر و مادرم همیشه سالم باشند.

حمید هم آرزو داشت که یک معلم خوب شود و قشنگ به بچه ها درست بدهد و یک ماشین بخرد و خیلی پولدار شود تا یک خانه قشنگ هم بخرد و یک حقوق هم ماهیانه بگیرد.

شاهین هم آروز داشت به آلمان سفر کند و سایه پدر و مادر بالای سرش باشد و در آخرهم گفت که هیچ کدام شدنی نیست خودم می دانم ولی آروز دارم خوب.

جابر گفت که آروز دارد مریضی مادربزرگش خوب شود و همه نمره هایش خوب شود و وقتی بزرگ شد به افراد نیازمند کمک کند.

یاشار هم آروز داشت که لپ تاپ اپل بخرد و دوست داشت که آرزوش زودتر برآورده شود.

اسد هم آرزو دارد پلیس شود و وقتی بزرگ شد یک زن و بچه خوب بگیرد تا با آنها زندگی کند.

*********************************

تعداد این کودکان در شهر زیاد است و در برخی محلات شهر نیز بیشتر به چشم می خورند. محمد باقر قالیباف شهردار تهران با تاکید بر رسیدگی به امور محرومان تصریح کرد: خدا را شاهد می گیرم و شاید دوستان و همکاران من هم بدانند که رسیدگی به محرومان، کارتن خواب ها، امور مربوط به کودکان کار و به طور کلی افرادی که به هر دلیلی کانون گرم خانواده خود را تَرک کرده اند یا شاید خانواده ای نداشته باشند یا به هر دلیلی آن ها از خانواده باز مانده باشند، از دغدغه های جدی هر روز و هر شب ماست.

 قالیباف ادامه داد: هر هفته بنده زمان مشخصی را اختصاص داده ام و متمرکز بر بحث های مذکور هستم تا محرومان را سامان دهیم.

 وی با تاکید بر اینکه تمامی این افراد را بچه های خودمان می دانیم، خاطرنشان کرد: اگرچه قانون ممکن است وظیفه ای برای ما به عنوان شهردار و شهرداری قائل نشده باشد، اما همه ما انسان و مسلمان هستیم.

 شهردار تهران در ادامه گفت: بنده نسبت به یکایک این افراد احساس پدری دارم و درخصوص رفع مشکلات شان اقدام می کنم.

مدتی است شهرداری تهران سیاست های جدیدی در خصوص آسیب  های اجتماعی اتخاذ کرده است. عابد ملکی شهردار منطقه 12 تهران در این باره گفت: در راستای سیاستهای شهرداری تهران مبنی بر پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی در محلات آسیب پذیر منطقه 12 و همچنین ارائه خدمات ویژه به کودکان کار و خیابان، با همکاری NGO های مختلف، 3 مرکز پرتو (خانه کودک شوش، خانه کودک مهر و مدرسه صبح رویش) در محله هرندی به 385 کودک بازمانده از تحصیل، خدمات تحصیلی ارائه می نمایند.

وی افزود: در این مراکز پرتو ضمن ارائه خدمات آموزش تحصیلی از مقطع پیش دبستانی تا ششم ابتدائی، خدمات مددکاری ، موسیقی و ورزشی به کودکان کار و خیابان بازمانده از تحصیل، اعم از ایرانی و افغان داده می شود.

شهردار منطقه 12همچنین از ارائه خدمات آموزش تحصیلی و مددکاری به کودکان کار و خیابان که اغلب افغان ، غربتی و دارای اختلال یادگیری هستند در 3 مرکز پرتو دیگر محله هرندی (انجمن حمایت از کودکان کار وخیابان و خانه کودک بهنام با مالکیت خصوصی و همچنین مرکز خیریه امام علی) خبر داد و گفت: 405 کودک نیز در این مراکز پرتو تحت پوشش قرار دارند.

کودکان کار برای ادامه تحصیل نیازمند حمایت هستند. فاطمه دانشور رئیس کمیته اجتماعی شورای شهر تهران تاکید کرد: در حالی که بسیاری از نهادهای داوطلب خصوصی خواستار ثبت‌نام کودکان کار در مدارس بوده‌اند، اما متاسفانه شواهد گویای آن است که بسیاری از مدارس برای ادامه تحصیل کودکان کار وجهی در حدود 150 هزار تومان طلب کرده بودند.

 فاطمه دانشور افزود: مجموعه مدیریت شهری از تحصیل کودکان کار که به‌واسطه نهادهای داوطلب خصوصی به مدرسه بازگردانده شده‌اند، حمایت می‌کند.

وی یکی از مهم‌ترین موضوعات مطروحه همزمان با فرارسیدن سال تحصیلی جدید را ادامه تحصیل کودکان کار عنوان کرد و افزود: بررسی‌ها نشان داده است بخشی از این وجه برای آموزش و پرورش گرفته شده است. از این‌رو با مجموعه مدیریت شهری در تلاش هستیم تا اخذ این مبالغ متوقف شود و نهادهای داوطلب بتوانند کودکانی را که به سختی به مدارس بازمی‌گردانند وارد فضای تحصیل علم کنند. دانشور با پرداختن به مهم‌ترین موضوعاتی که همزمان با مهر مورد توجه مدیریت شهری بوده است، اظهار کرد: رفع ترافیک در ساعات پرتردد دانش‌آموزان از موضوعات بسیار مهم است و این در حالی است که مدیریت شهری درباره مدارس و مهدهایی که بویژه در خیابان‌های اصلی شهر قرار دارند اقدام به ایجاد سرعتگیر و نصب تابلوهای هشداردهنده کرده تا نگرانی‌های والدین مرتفع شود.

به گزارش فارس، در حال حاضر تعدادی از این کودکان به آرزوی خود رسیده اند و در مدرسه مشغول به تحصیل هستند. البته هنوز کودکان  دیگری در  محلات شهر هستند  که به مدرسه نمی‌روند و در حسرت مدرسه و سواد آموزی هستند.