طلاق برای مردان چه مشکلاتی ایجاد می کند؟

نگاه عامه مردم نسبت به زوج‌هایی که طلاق می‌گیرند معمولاً این‌گونه است که برای مردهایی که از همسرشان جدا می‌شوند، مشکلات کمتری را نسبت به زنان مطلقه قائل می‌شوند. البته به لحاظ مسائل اجتماعی و دیدگاه فرهنگی نسبت به زنان مطلقه، می‌شود گفت که این نگاه چندان هم بی‌دلیل نیست، اما این‌که دید اجتماعی نسبت به مردهای طلاق‌گرفته بهتر از دید جامعه نسبت به زنان مطلقه است، به این معنا نیست که این مردها از لحاظ روانی هم با هیچ دغدغه یا مسأله‌ا‌ی در این زمینه مواجه نمی‌شوند. بعد از طلاق، مردها هم با چالش‌های روانی بسیاری مواجه می‌شوند که شاید به دلیل انتظار اجتماعی از ابراز نکردن آن‌ها، آن‌قدر ناگفته می‌ماند که زندگی برای ایشان و اطرافیانشان تلخ می‌شود.

 

طلاق، در بهترین حالت هم اتفاقی تلخ است؛ چراکه در هر حالتی، معنایی از شکست را به دنبال خود می‌کشد. معمولاً وقتی می‌شنویم که کسی از اطرافیان طلاق گرفته است، اگر زن باشد بیشتر دلمان برایش می‌سوزد اما اگر مرد باشد، بعد از کمی همدلی سعی می‌کنیم او را با این جمله معروف تسلی بدهیم که «برای مرد که عیب نیست، دوباره ازدواج می‌کنی و بعد از مدتی هم اصلاً فراموش می‌کنی». اما واقعیت این است که برای مردی که طلاق گرفته است، مسأله به همین سادگی‌ها نیست؛ چراکه مشکلاتی که سر راه مردهای طلاق‌گرفته قرار دارد، کم اهمیت‌تر از مشکلاتی نیست که زنان مطلقه با آن مواجه می‌شوند. شاید بشود گفت که تفاوت آن‌ها در شکل مشکلاتشان است، نه در وجود یا عدم وجود مشکلات.

 

خوره‌های جان مردهای طلاق‌گرفته

در چند دهه اخیر که ازدواج‌ها نسبت به گذشته شکل و شمایل متفاوت‌تری پیدا کرده‌اند، مهریه یکی از مشکلاتی است که مردهای طلاق‌گرفته با آن مواجه هستند. البته نه این‌که مهریه چیز تازه‌ای باشد و یا به خودی خود مشکل‌ساز باشد، بلکه رقم‌های نجومیِ آن طوری است که مرد را مجبور می‌کند یا به خاطر ناتوانی در پرداخت آن به زندان برود و یا در صورت توافق، به صورت اقساط مهریه زن را بپردازد که با توجه به افسانه‌ای‌بودن مهریه‌ها احتمالاً تا مدت‌های مدید با آن دست به گریبان خواهد بود و این مسأله روی توانایی مالی مرد برای اداره زندگی و ازدواج مجدد تأثیر منفی می‌گذارد. به جز این موضوع، این مردها مشکلات دیگری هم دارند از جمله:

  • احساس سرخوردگی: ازدواج یکی از مهم‌ترین انتخاب‌هایی است که هرکس در زندگی خود  می‌کند. در نتیجه وقتی پای طلاق وسط می‌آید، احساس کفایت فرد به شدت افت می‌کند و دچار سرخوردگی می‌شود.
  • افسردگی: احساس شکست ناشی از طلاق به همراه سایر مخلفات آن از جمله  کشمکش‌ها درباره مهریه و بچه‌ها و…، احساس عزت نفس فرد طلاق‌گرفته را کاهش می‌دهد و باعث می‌شود که او افسرده بشود.
  • انزوا: وقتی فردی طلاق می‌گیرد، هم به خاطر احساس سرخوردگی ناشی از شکست و هم  به دلیل کنجکاوی‌های اطرافیان و بار اجتماعی طلاق، ترجیح می‌دهد که کمتر بین اقوام و دوستان آفتابی بشود و این موجب منزوی‌شدن او می‌شود.
  • خشم: طلاق، آدم را نسبت به هر تحریک کوچکی گوش به زنگ می‌کند. انگار، او منتظر است که اتفاق کوچکی بیفتد تا خشم فروخورده‌اش را سر جاندار و بی‌جان خالی کند.
  • مرد آن است که در کشاکش دهر…: تا این‌جا هرچه گفتیم، بین زن و مرد مشترک بود. اما  بخشی که مختص مردان است این است که به حکم نانوشته‌ای از مردهای طلاق‌گرفته انتظار داریم که در هر شرایطی مثل کوه سر پا باشد و از طلاق و مشکلات آن خم به ابرو نیاورد. و این موجب می‌شود که مردهای طلاق‌گرفته، با کوله‌باری از غصه‌های ناگفته و خشم‌های فروخورده، قدم در مسیری بگذارند که تا بهبودی و آرامش فرسنگ‌ها فاصله دارد.

 

چند پیشنهاد کوچک، اما کاربردی

اگر شما هم با این مسأله مواجه شده‌اید، می‌توانید با چند راهکار ساده، کمک‌های بزرگی به خودتان بکنید.

 

  1. شما اولین مرد طلاق‌گرفته دنیا نیستید: پس لطفاً احساس بدبختی و قربانی بودن را  کنار بگذارید.
  2. مهربانی آری، دلسوزی خیر: با خودتان تا می‌توانید مهربان باشید، با کلمات خوب و  محترمانه با خودتان صحبت کنید، خودتان را تحویل بگیرید و به خودتان بگویید که طلاق چیزی از ارزشمندی شما کم نکرده و شما همچنان انسان ارزشمندی هستید. اما به هیچ‌وجه برای خودتان دل نسوزانید. چون دلسوزی کردن برای خود، آغاز افتادن در تله توجیهات و خطاهای فکری است.
  3. احساساتتان را بیرون بریزید: شما مردید درست، اما احساس هم دارید! پس لطفاً لااقل  خودتان، به احساساتتان اهمیت بدهید و آن‌ها را با یک آدم معتمد و آگاه و یا یک مشاور در میان بگذارید.
  4. تصمیم مهم، تا اطلاع ثانوی ممنوع: اگر به تازگی طلاق گرفته‌اید، از گرفتن تصمیمات مهم تا مدتی خودداری کنید. برای مثال، ممکن است اطرافیان به شما مواردی برای ازدواج مجدد معرفی کنند، یا مثلاً خودتان بخواهید با ازدواج مجدد یا یک تصمیم مهم دیگر، همسر سابقتان را نقره‌داغ کنید. اگر می‌خواهید حالتان بهتر بشود، لطفاً تصمیم‌گیری‌هایی از این قبیل را به یکی دو سال آینده موکول کنید.
  5. اقتصادتان را مدیریت کنید: شما مسئولید که مهریه همسرتان را بپردازید. از طرفی خودتان  هم مخارجی دارید و اگر فرزندی هم داشته باشید، موظفید که مخارج او را هم بپردازید. برای برآمدن از پس این همه مخارج، نیاز دارید که در خرج و مخارجتان تغییراتی ایجاد کنید.
  6. با اطرافیانتان صحبت کنید: به نزدیکانتان بگویید که در چه شرایط روانی به سر می‌برید و  چه نیازها و چه انتظاراتی دارید. گفتن این مطالب نه تنها شما را در نظر آن‌ها کوچک نمی‌کند، بلکه باعث جلب اعتماد و درک بیشتر آن‌ها نسبت به شرایطتان می‌شود.
  7. منزوی نشوید: در کنار این‌که راحتی خودتان را در نظر می‌گیرید، حواستان به دیو انزوا که  مترصد دریافت یک نشانه از تمایل شما به دوری گزیدن از جمع است هم باشید.
  8. ذهنتان را در پارکینگ گذشته پارک نکنید: می‌دانم که وسوسه فکر کردن به اتفاقات  گذشته، یک لحظه هم دست از سرتان برنمی‌دارد. اما شما آن‌قدر توانمندید که می‌توانید مسیر فکرتان را خودتان تعیین کنید. این‌طور نیست؟
  9. بپذیرید که رابطه دوطرفه است: نمی‌دانم دلیل طلاق شما چه بوده است، اما فراموش نکنید که یک رابطه، یک مسأله صفر و صدی نیست که مثلاً شما هیچ اشتباهی در زندگی قبلی‌تان نداشته باشید و همه اشتباهات از همسرتان بوده باشد. پذیرش این موضوع هم منطق شما را قوی‌تر می‌کند و هم به شما کمک می‌کند تا بتوانید مهارت‌های زندگی‌تان را بیشتر کنید.
  10. بهبودی یک شبه اتفاق نمی‌افتد: درد ناشی از طلاق، مثل هر درد دیگری، برای بهبودی  نیاز به زمان دارد. برای بهبودی باید هم تلاش کنید و هم به خودتان فرصت بدهید.
  11. ناامید نباشید: هر موقع که یک فکر منفی به سراغتان می‌آید، با خودتان زمزمه کنید «دائماً  یکسان نماند حال دوران…».