از معلم «کوچکترین مدرسه جهان» چه خبر؟

عبدالمحمد شعرانی همان سرباز معلمی است که سال‌ها پیش با ایجاد وبلاگ مدرسه روستای کالو، بُعد زیبایی از عشق معلمی را به نمایش گذاشت.

شعرانی، معلمی خوش‌فکر و خلاقی بود که از طریق نوشتن خاطرات روزانه‌اش درباره مدرسه‌ای که در آن به عنوان سرباز‌ معلم کار می‌کرد، توانست مردم و مسئولان را از محرومیت‌های مدرسه کوچکش البته بدون سیاه‌‌نمایی باخبر کند و بعد از آن، محرومیت‌های مدرسه و روستا کم‌کم مرتفع شد.

شعرانی 9 سال معلم بود و تمام سال‌های تدریسش را در کالو گذراند اما حالا به اداره آموزش و پرورش رفته است تا با خلاقیت و توانایی‌هایش، کالوهای بیشتری را از محرومیت نجات دهد.

شعرانی می گوید: «سه، چهار سالی است که دیگر در مدرسه کالو تدریس نمی‌کنم و به اداره کل آموزش و پرورش منتقل شده‌ام. بچه‌ها بزرگ شده‌اند و مدرسه دیگر دانش‌آموز ابتدایی ندارد. وبلاگ هم دیگر کارکرد سابق خود را از دست داده و از وبلاگ نویسی به شبکه‌های دیگر کوچ کرده‌ام و اکنون در مورد کارهای جدیدم در اداره سلامت اداره کل آموزش و پرورش بوشهر و یا در مورد خاطرات قدیم می نویسم».

شعرانی از تصمیم بزرگش برای کوچ از مدرسه مورد علاقه‌اش رضایت دارد و می‌گوید: «الان کالوهای بیشتری را تجهیز کرده و به آنها خدمت می‌کنم. با دانش‌آموزانم در شبکه های اجتماعی تعامل داریم و از حال هم بی‌خبر نیستیم چند سال دیگر هم باید دانشجو شدنشان را جشن بگیرم».

مطرح شدن مدرسه کالو که 10 سال پیش به نام «کوچکترین مدرسه جهان» توسط رسانه‌ها انجام شد، به واسطه وبلاگ آقامعلم بود؛ شعرانی به عنوان سرباز معلم وارد روستای کالو شد و در حسینیه‌ای تدریسش را شروع کرد. بعد از آن با معلم راهنما در یک اتاق کوچک که آموزش و پرورش خریده بود و بیشتر شبیه انباری بود، ادامه کار داد و همزمان، خاطراتش را از تدریس در آن روستا به رشته تحریر درآورد.

خودش می گوید: «سال دوم شروع به نوشتن کردم و راوی خلوت کالو شدم، سال اول سه نفر و سال دوم چهار دانش‌آموز داشتم و کم‌کم خوانندگان وبلاگ من خیلی زیاد شدند؛ بعد از مدتی یک نفر برایم کامنت گذاشت و خود را کامران نجف‌زاده معرفی کرد ولی من جدی نگرفتم و  باور نکردم اما بعد از مدتی به آقای نجف‌زاده پاسخ دادم و آن گزارش معروف تهیه شد. وبلاگم آنقدر معروف شده بود که صبح‌ها نوشته‌های وبلاگی‌ام در رادیو خوانده می‌شد، آنچه مهم است این است که من در وبلاگم از کمبودها نمی‌نوشتم و با سیاه‌نمایی و مظلوم‌نمایی به دنبال جمع کردن مخاطب نبودم. کمبودها وجود دارد اما متاسفانه فقط کمبودها اطلاع رسانی می‌شود و اقداماتی که در جهت رفع کمبودها صورت می‌گیرد کمتر اطلاع رسانی می‌شود. من با رسانه‌های خارجی زیادی مصاحبه کردم اما به هیچ کدامشان اجازه سیاه‌نمایی ندادم».

نوشته‌های شعرانی فقط فایده‌اش مشهور شدن مجازی کالو و مدرسه کوچکش نبود بلکه برای روستا هم فواید زیادی داشت. با دستور مستقیم دفتر رئیس جمهور وقت، این روستای کوچک جاده دار شد و مشکل آب و برق و تلفنش هم حل شد و روستایی که آن موقع در بوشهر هم شناخته شده نبود بعد از مدتی یک روستا با شهرت جهانی شد که سی.ان.ان هم برای تهیه گزارش به آنجا رفت.

شعرانی در مورد آموزش استفاده از کامپیوتر در یک روستای محروم به شاگردانش می‌گوید: «برای بچه‌ها یک کامپیوتر گرفتم تا کار با آن را یاد بگیرند، برای خبرنگاران رسانه‌های مختلف اینکه این تکنولوژی، آن سال ها در یک روستای کوچک وجود داشت، خیلی جالب بود و همان سال‌ها بود که عنوان کوچکترین مدرسه دنیا را رسانه‌ها به ما دادند».

وی ادامه می‌دهد: «کالو به دلیل تعداد دانش‌آموزش مطرح نشد، ما مدرسه یک دانش آموزی هم داشتیم، دلیل مطرح شدن کالو صفا و صمیمیتی که بین معلم و تعداد اندک شاگردش در یک نقطه محروم وجود داشت بود که باعث شد گردشگران زیادی برای دیدن روستای کالو به آنجا بیایند».

شعرانی اظهار می‌دارد: «بعد از آنکه به عنوان سربلندترین چهره ایران معرفی شدم سعی کردم به افرادی که یک شبِ معروف اما خیلی زود فراموش شده بودند فکر کنم. سعی کردم مغرور نشوم و از این موقعیت برای رشد کارم و پیشرفت روستا استفاده کنم. مسئولیتم بعد از این ماجرا صد چندان شد و دیگر حق خطا کردن نداشتم، وقتی جامعه به انسان احترام می گذارد باید سعی کنی اخلاق و رفتارت را اصلاح کنی چون چشم دیگران به عنوان الگو به شماست پس باید سعی کنی که اخلاق و منش را اصلاح کنی و بهتر از قبل شوی».

او از زندگی این روزهایش هم راضی است و بعد از 9 سال تدریس، سال 93 به دعوت مدیرکل آموزش و پرورش بوشهر پاسخ مثبت داده‌ است با وجود اینکه همه زندگی‌اش در بندر دیر بود و بوشهر رفتن برایش سخت بود اما با مهیا شدن شرایط به اداره کل می‌رود تا دامنه کارش را وسعت دهد.

او توضیح می‌دهد: «چند کتاب نوشته‌ام که چاپ شده و یک کتابم به چاپ ششم رسیده‌ است. امروز به این نتیجه رسیده‌ام آنچه در این چند سال برای من و مدرسه‌ام اتفاق افتاد، معجزه ارتباطات است که در هیچ دانشگاهی هم تدریس نمی‌شود البته دست خدا را بیشتر و قبل از قدرت ارتباطات دیدم».

شعرانی می‌گوید: «سال‌هاست مفید بودن را بر مهم بودن ترجیح داده‌ام و کار برای مردم را دوست دارم».