به گزارش خبرنگار مهر، مرد جوان وارد دادگاه خانواده شد و به قاضی گفت: دیگر از دست سرکشی های همسرم خسته شدم و می خواهم از او جدا شوم. قاضی مرد را به آرامش دعوت کرد و گفت: بیشتر توضیح دهید تا بتوانم کمکتان کنم . مرد که سعی می کرد آرامشش را حفظ کند به قاضی گفت: ۴ سال قبل در دانشگاه با سما آشنا شدم. دختر بسیار زیبا و مهربانی بود. ضمن اینکه شاگرد اول دانشگاه بود و این برای من یک افتخار بزرگ بود.

چند ماهی از آشنایی ما می گذشت که تصمیم گرفتم از او خواستگاری کنم تا او را برای همیشه در کنار خود داشته باشم. پس از دریافت جواب مثبت از او خانواده ها را در جریان گذاشتیم و خیلی زود مراسم خواستگاری برگزار شد و سما با ۴۰۰ سکه به عنوان مهریه به عقد دائم من درآمد و در زمان کوتاهی با برگزاری جشن کوچکی راهی زندگی مشترکمان شدیم.

همه چیز خوب پیش می رفت و تنها چیزی که آزارم می داد راحتی بیش از حد همسرم با همکارانش بود. سما که شاگرد اول دانشگاه بود بلافاصله پس از پایان درسش شغل بسیار خوبی پیدا کرده بود او که مهندس ناظر یک پروژه شهرک سازی شده بود به دلیل نوع کارش تا دیر وقت یا حتی در ایام تعطیل هم با کارش در گیر بود.

تمام افرادی که با او کار می کردند مرد بودند و این برای من بسیار سخت بود. همسرم یا مدام با تلفن مشغول خرید فروش آجر و میل گرد و سیمان بود یا در حال چک کردن کار کارگران و حساب و کتاب حقوق و مزد روزانه آنها. برای او هیچ فرقی نداشت که در چه زمان و مکانی هستیم و بلافاصله پس از زنگ خوردن تلفنش معاملات و حساب و کتاب ها پای تلفن شروع می شد. هرچه با او صحبت می کردم که از این کار مردانه منصرف شود بی فایده بود و مدام تکرار می کرد که به شغلش علاقه مند است و به هیچ عنوان حاضر نیست که کارش را کنار بگذارد.

حتی چندین بار با پدر و برادر همسرم صحبت کردم و آنها هم به من حق دادند که با شغل سما مشکل داشته باشم اما از دست آنها هم کاری ساخته نبود. من که به همسرم علاقه زیادی دارم تصمیم گرفتم تا با شغل او کنار بیایم و او را به همین شکل بپذیرم. اما موضوع جدیدی به مشکلاتمان اضافه شد. یک هفته قبل وقتی خسته از کار به خانه آمدم همسرم با اشتیاق برایم توضیح داد که قراردادی با یک شرکت بسته است که پروژه جدید ساخت یک شهرک در یکی از شهرستانها است و به زودی کارش را در شهرستان آغاز خواهد کرد. من که به شدت از انتخاب بی جای همسرم عصبانی بودم با او شروع به مشاجره کردم و گفتم که به هیچ عنوان اجازه نمی دهم در چنین پروژه ای کار خود را ادامه دهد.

چند روز این بحثو دعوا ها ادامه داشت تا اینکه سما گفت که دیگر حاضر به ادامه زندگی با من نیست زیرا او تصور می کند که من قصد دارم جلوی پیشرفت او را بگیرم در صورتی که هیچ مردی نمی تواند تحمل کند که همسرش به خاطر کار چندین ماه دور از خانه و زندگی اش باشد و با مردان غریبه همراه شود.

مرد جوان آهی کشید وبه قاضی گفت: ما در زندگیمان به هیچ عنوان مشکل مالی نداریم پس از نظر من دلیلی برای کار کردن همسرم وجود ندارد اما وقتی دیدم که علاقه به کار دارد سعی کردم با موضوع کنار بیایم اما با کار کردن او در شهرستان به هیچ عنوان نمی توانم کنار بیایم و امروز هم به اینجا آمدم تا او را طلاق بدهم زیرا علاقه ندارم با زنی زندگی کنم که کار برایش از همه چیز حتی همسر و زندگی مشترک مهم تر است.

قاضی پس از شنیدن اظهارات مرد جوان به دلیل عدم حضور زن وقت دیگری را مشخص کرد تا پس از شنیدن گفته های زن جوان حکم را صادر کند.