20 ساله بودم که در خانه مجردی باردار شدم!

زن 23 ساله درحالی که چشمان غمگین خود را به نگاه عاشقانه دختر خردسالش گره زده بود و عنوان می کرد دیگر امنیت جانی ندارم و نمی توانم با «آتیلا» زندگی کنم به کارشناس اجتماعی کلانتری  گفت: 3 سال قبل خیلی اتفاقی با «آتیلا» در خیابان آشنا شدم.

آن روزها شیفته محبت بودم اما در اوج هیجانات دوران جوانی راه را به خطا رفتم و به جست وجوی محبت در خیابان ها پرداختم. این بود که تنها یک لبخند خیابانی مرا درگیر دلباختگی های دروغین کرد و رابطه ام هر روز با آتیلا نزدیک تر شد.

پدرم چند سال قبل مادرم را طلاق داده بود و من و خواهرم نزد مادرمان زندگی می کردیم اگرچه همه تلاش مادرم خوشبختی ما بود اما دوستی خیابانی با آتیلا موجب شد تا من نگاه های نگران و نصیحت های او را نادیده بگیرم.

خیلی زود و با تحریک دوستانم از خانه فرار کردم تا به قول خودم آزاد باشم. «آتیلا» سابقه کیفری داشت و آخرین بار 3 سال زندان را به جرم چاقوکشی و نزاع تحمل کرده بود اما مادر او وضعیت مالی خوبی داشت و آپارتمانی را در منطقه آب و برق مشهد در اختیارش قرار داده بود. از آن روز به بعد آن واحد آپارتمانی به پاتوق خوشگذرانی هایمان تبدیل شد و شب و روزمان را با دختران و پسران جوانی می گذراندیم که در دام اعتیاد و مشروبات الکلی گرفتار شده بودند. شرکت در مجالس و پارتی های شبانه مختلط تنها بخشی از ولگردی های شبانه مان بود که نام تفریح و خوشگذرانی بر آن گذاشته بودیم.

آن روزها آن قدر غرق در این عشق های دروغین بودم که نتوانستم لحظه ای به عاقبت کارهایم فکر کنم مدتی بعد مادر آتیلا برای جلوگیری از آبروریزی ، بدون برگزاری هیچ گونه مراسمی، مرا به عقد آتیلا درآورد من هم که به خاطر بارداری شرایط سختی را می گذراندم به ناچار نزد مادرم بازگشتم. آن روز مادرم مرا با آغوش باز پذیرفت و اتاقی را در همسایگی خودش برایم اجاره کرد این گونه بود که آتیلا هم نزد من بازگشت اما اعتیاد و مصرف مشروبات الکلی موجب بیکاری او شده بود به طوری که مشکلات مالی آزارمان می داد اگرچه اجاره خانه و هزینه های پزشکی تولد فرزندم را مادرم پرداخت می کرد اما هر روز وضعیت مالی ما بدتر می شد این درحالی بود که آتیلا نیز نه تنها سرکار نمی رفت بلکه برای تامین هزینه های اعتیاد و مشروبات الکلی مرا تحت فشار می گذاشت. او دیگر من و دخترم را فراموش کرده و تنها به فکر خودش بود با وجود این مادر آتیلا نیز سراغی از ما نمی گرفت و من به روزگار سیاه خودم تاسف می خوردم. وضعیت زندگی ما به حدی بحرانی شد که دیگر آتیلا پس از مصرف مشروبات الکلی از حالت طبیعی خارج می شد و به من حمله می کرد از این شرایط خسته شده بودم چرا که هر لحظه امکان داشت در حالت غیرعادی که دارد مرگ مرا رقم بزند. به همین دلیل فرزندم را برداشتم و برای مدتی به خانه مادرم رفتم اما هیچ تغییری در وضعیت روحی و روانی آتیلا به وجود نیامد و دیگر راهی جز طلاق ندارم.