دل رنجور شاعر فریدنی و بی توجهی مسئولان!

بعد از گذشت سال ها از افول ستاره زندگی شاعران بزرگی چون اورنگ دامنه و صفای فریدنی، درخشش خورشید زندگانی استاد حبیب الله رمضانی مبارک سحری است در نگارخانه فرهنگ و ادب فریدن بزرگ.

 انسان به نهایت مهربان، محجوب، فرهیخته و ادیب، آهن سخن، بارها در لغزش قلمش موم شده است و چه در و گوهرهای که از کلامش بر نگارینه گنبد ادب این مرزم و بوم شده.

 خوش بخت مردمی هستیم که در این زمانه آلوده به بی مهری ها، مردی از جنس شهریار و سایه در همسایگی مان روزگار می گذراند و زبان مهربانش عقده گشای دل های عاشق است و بیدلان عاشق.

 ضمن اینکه ایشان به عنوان آموزگاری دلسوز شاگردان بسیاری داشته اند؛ به جد تمام شاعران و سخن دانان فریدن خوشه چینی دانایی و محبت ایشان هستند.

 عصر یکی از همین روزها که مزین به نام امیرالمومنین علی(ع) و حضرت سعدی بود و چیزی به روزهای بزرگداشت مقام معلم هم نمانده؛ دقایقی را در حضور مبارکشان گذراندیم و پای صحبتهای ایشان نشستیم که در ادامه شاهد مصاحبه این پایگاه خبری با استاد حبیب الله رمضانی شاعر پیشکسوت فریدن بزرگ خواهید بود:

 

 استاد لطفأ خودتان برای مخاطبان ما معرفی بفرمایید؟

 من حبیب الله رمضانی دامنه ای، متخلص به«روحی» متولد بیستم آبان ماه سال ۱۳۲۰ هستم که دوران کودکی را در شهر داران زیر سایه پدر بزرگ عزیزم«آخوند ملاعلی» و مادرم بانو سلیمانی که حافظ و معلم قرآن بود گذراندم.

  از دنیای شعر و شاعریتان برایمان بگویید؟

استاد رمضانی: شعرم را نیز در سال ۱۳۳۹ در وصف معلم عزیزم آقای حق پناه سرودم.

 سروده های شما بیشتر در چه زمینه ای هستند؟

 سروده های من اکثرأ در زمینه های عشق، عرفان، تربیت و ارادت به خاندان حضرت رسول(ص) به رشته تحریر در آمده است.

 آیا اشعار خودتان را هم گردآوری کردید، که بتوانید منتشرشان کنید؟

 بله، چند وقتی میشه که پی گیر چاپ مجموعه ای هستم تا حاصل این سالها مکتوب شود؛ این مجموعه تحت عنوان اشعار حبیب الله رمضانی زیر نظر انتشارت امیر کبیرتهران قرار است منتشر گردد.

 از چه سالی به شغل معلمی مشغول هستید؟

 سال ۱۳۴۰ از دانشسرای مقدماتی اصفهان دیپلم گرفتم، علاقه ای زیادی به ادامه تحصیل در رشته پزشکی داشتیم که سختی روزگار مانع شد و سپس به خدمت اداره فرهنگ در آمدم و تا سال ۱۳۷۳ در کسوت معلمی روزگار گذراندیم تا ینکه بازنشست شدم.

 از سالهای معلمی خودتان برایمان بگویید؟

معلمی در روستاهای نماگرد و سفتجان برایم خاطرات شیرینی به همراه داشت، این روستاها دوست داشتنی بودند.

من شاگردانی عزیزی هم از ارامنه ساکن فریدن داشتم که بعدها از کشورمان رفتند اما هنوز با من تماس می گیرند و پیوسته جویای احوالم هستند حتی خیلی دوست دارند بعد از انتشار کتابم یک نسخه برای آنها ارسال کنم تا بتوانند آنها نیز آن را منتشر کنند.

 بهترین هدیه که در این سالها گرفتید چه بوده است؟

استاد رمضانی: من زیاد در گیر و دار هدیه گرفتن نبودم اما بهترین هدیه که من در این سالها دریافت کردم همان فراموش نشدن است و اینکه از من یادی کنند بهترین هدیه است.

در مورد مردم باید بگویم من خیلی دوست داشتم به مردم خدمت کنم که متاسفانه حالا دیگر کاری از من بر نمی اید.

 به مناسبت روز معلم درباره معلم و استاد مطهری نیز کمی برایمان بگویید؟

باید گفت استاد مطهری نقش اساسی در انقلاب داشت، هم از نظر فکری – هم از نظر عقیده ای چون ایشان پلی شده بود بین دانشگاه، فیضیه، روحانیت و قشر دانشگاهی و حتی بازاری – و هم در مبارزات. سال ۴۱ که مبارزاتشان شروع شد نقش ارزنده ای را ایفاء کردند.

ما در زمانی که در دانشسرا مشغول به تحصیل بودیم از نوشته های استاد بسیار بهره می جستیم، در آن سالها مجله ای به نام مکتب تشیع منتشر می شد که نوشته های جناب مطهری در آن به چاپ می رسید و ما بسیار از آن استفاده می کردیم.

در اینجا که از مقام معلم صحبت به میان آمد جا دارد از دبیرانم استاد گلستانه و حق پناه یادی کنم که همیشه من برایشان از خداوند منان طلب آمرزش دارم.

  این روزها آیا مسوولان به ملاقات شما می آیند و جویا احوالتان هستند؟

بعد از این سوال غمی بر چهره استاد نشست، کمی مکث کردند گفتند: دبیران و همکاران سابق همیشه به من لطف داشتند و احوالپرسم بودند اما توی این سالها از مسئولان خبری نبوده، در این شهر متاسفانه اهل هنر اقبالی ندارند؛ شاید….[جمله خود را دیگر ادامه ندادند]

استاد دل پری از بی مهری ها داشت اما مهربانیش نمی گذاشت از بی مهری ها بگوید، در ادامه وی یاد یک بیت شعر طنز در خصوص بی توجهی به هنرمندان در این شهرافتاد و باعث نشاندن لبخند تلخی بر چهرمان شد.

این بیت شعر طنز این بود: هنرمند هر جا رود، عزت یابد بر سر نشیند ….. جزء شهر داران که خارزار گردد بر خاکستر نشیند

 استاد چند بیت از اشعارتان برایمان بخوانید؟

چون در ایام ولادت امیرالمومنین و روز پدر قرار داریم، یک شعر در وصف حضرت علی سروده ام که آن را تقدیمتان می کنم.

ساقیا ساغر بده ساقی کوثر می رسد/ سالکان عشق را سالار و سرور می رسد

جبرئیل امشب نوای لافتی سر می دهد/ صوت روح افزای او تا عرش اکبر می رسد

از وجود نو گل باغ امامت مرتضی/ برمشامم عطر و عود و مشگ و عنبر می رسد

ساقی از جام ولایش باده ام لبریز کن/ سطر با چنگی بزن مولا و رهبر می رسد

بر رواق منظر چشم خدا جویان دهر/ مقدم فرخنده آن ماه منظر می رسد

از فروغ حسن او خورشید می گردد خجل/ مظهر انوار حق با شوکت و فر می رسد

چلچراغ عرش را امشب ضیاء دیگر است/ کز برای مصطفی یاری چو حیدر می رسد

گوهرکان فضیلت ملزم جود و شرف/ فاتح خیبر خلیل حی داور می رسد

شاه ملک هل اتی محبوب ذات کبریا/ علت خلقت علی مهر پیمبر می رسد

آیت لطف خدا مرات ذات سرمدی/ روشنائی بخش دلهای مکرر می رسد

برجبین و نهروان و خندق و بدر و احد/ صف شکن دشمن شکن سردار لشگر می رسد

این بشارت بر نبی از سوی حق فرخنده باد/ راز دار و مونس زهرای اطهر می رسد

شوکت قرآن ناطق یا لسان الله نگر/ کعبه را از مقدم او جان به پیکر می رسد

(روحیا) دستت تولا زن به دامان علی/ کو به فریاد تو اندر روز محشر می رسد

حرف آخر؟

 از شما که لطف کردید از ما احوال پرسیدید بسیار سپاسگزاریم، برای شما آرزوی سلامتی دارم و امیدوارم پیروز باشید.

 وقتی از خانه خارج می شدیم استاد برای بدرقه آمد، پاهایش دیگر توان نداشت از او خواستیم به خود زحمت ندهد اما با مهربانی خود بدرقه راهمان شد.

آنروز بسیار خوشحال بودیم که در محضر یکی از شاعران پیشکسوت فریدنی بودیم که سالها بعد آینده گان بسیار از آن خواهند شنید و از این نارحت که چرا ما هیچ گاه ارزشی گوهرهای را که داریم نمی دانیم و چرا باید بمانیم تا بزرگانمان را دیگران به ما معرفی کنند.

دل رنجور این روزهای استاد، بد جوری دلم را رنجاند.