تورم بهتر است یا بیکاری؟!
سرویس اقتصادی افکار نیوز -

براساس تعریف های علم اقتصاد گفته می شود که تورم و بیکاری با یکدیگر رابطه ای عکس دارند؛ تعریفی که اقتصاددانی به نام فیلیپس در دهه ۱۹۶۰ میلادی ارائه کرد. اکثرکارشناسان این دو متغیر مهم و تاثیرگذار بر رفاه اقتصادی جامعه را عکس یکدیگر می دانند و این رابطه عکس را اینگونه تحلیل می کنند که با افزایش تورم و رونق اقتصاد، بنگاه های تولیدی و تولیدکنندگان به تولید بیشتر روی می آورند و درنتیجه افزایش تولید، بیکاری کاهش پیدا می کند. اما این قصه برای اقتصاد ایران کمی متفاوت است. چرا که با جهش قیمت نفت و تزریق دلارهای نفتی به اقتصاد و در نتیجه رشد شدید نقدینگی، تورم دو رقمی ایجاد می شود و به جای اینکه این تورم سازنده و رونق بخش اقتصاد شود، می شود بلای جان کسبه و تولیدکننده(و البته واردات بی رویه هم باید اضافه کرد).

تولیدکننده هم برای اینکه بتواند قسمتی از هزینه ها را مثل سابق پوشش بدهد مجبور می شود کارگرانش اخراج کند و اینجاست که نرخ بیکاری دوباره سر به اسمان می گذارد و مسئولان هرچقدر معیارهای تعریف بیکاری را تغغیر دهند و به هفته ای ۱ساعت کار بگویند اشتغال، باز هم نمی توانند بر نرخ بالای بیکاری سرپوش بگذارند.

به گزارشافکار نیوز، اینجا می شود که دوباره مجلس و دولت و اصناف به جان هم می افتند و تقصیرها را گردن هم می اندازند و برای همه ما کاملا ملموس است که ناگهان گرانی ارز هم به مشکلات اضافه شود چه آشوبی بر پا می شود. دولت کسبه را مقصر می‌داند و می‌گوید کسبه دارند گران می‌فروشند و مدام دودستگی ایجاد می‌شود. چرا که دولت سعی می‌کند یک طرف را بگیرد آن وقت صدای طرف دیگر در می‌آید. همه با هم درگیر هستند. نمایندگان مجلس به دولت ایراد می‌گیرند اما دولت برای این که کاری کرده باشد، با کسبه برخورد می کند واین باعثنارضایتی می‌شود.

در حال حاضر مهمترین عامل تورم در ایران حجم نقدینگی است. حجم نقدینگی در اقتصاد ایران بسیار زیاد است. براساس آمار بانک مرکزی حجم نقدینگی در فروردین سال ۸۳ رقمی معادل ۵۱ هزار میلیارد تومان بود در حالیکه این رقم در بهمن ۹۰ به رقم ۳۳۹ هزار میلیارد تومان و در فروردین ۹۱ به رقم بی سابقه ۳۵۷ هزار میلیارد تومان افزایش یافت.


نگاهی کوتاه به آمار بانک مرکزی نشان می‌دهدحجم نقدینگیاز اول سال ۸۳ تا اول سال ۹۱ یعنی ظرف ۸ سال ۷ برابر شده است. از سوی دیگر در مورد نرخ بیکاری نیز طبق گزارش مرکز آمار و بنابه تعریف اشتغال در ایران، نرخ بیکاری در سال ۹۰،۱۴ درصد و در بهار سال جاری ۱۲ درصد اعلام شد.. درمقابل، رشد تولید این اقتصاد کاهش پیدا کرده. نتیجه این فرآیند تورم است. اما نمی‌خواهیم این موضوع را بپذیریم.




آنچه که مسئولان کشور را به خصوص از زمان آغاز ریاست جمهوری دکتر احمدی نژاد، درگیر خود کرد انتخاب یکی از این دو متغیر بود که در نهیات نیز در کنترل این دو متغیر به خوبی عمل نشد. در حال حاضر کشور با رکود تورمی درگیر است و مسئولان باید از این میان این دو یکی را انتخاب کنند. در اینکه تورم نکته بسیار حائز اهمیتی است شکی نیست ولی آنچه در حال حاضر مهمتر جلوه می کند بحثاشتغال است. چرا که تا زمانی که فرد شاغل است نسبت به پوشش بخشی از افزایش هزینه ها در نتیجه افزایش تورم تواناست و می تواند مطلوب خود را انتخاب کند اما تصور کنید در همان شرایط تورم فرد از کار بیکار شود علاوه بر اینکه دیگر قادر به پوشش دادن افزایش هزینه ها در نتیجه افزایش تورم نیست، بلکه یک فرد به افراد زیر خط فقر اضافه می شود و چه بسا که این خط فقر، خط فقر مطلق باشد یعنی فرد توانایی تامین ابتدایی ترین هزینه هایش را نداشته باشد.

بنابران حتی اگر فرد بیکار یارانه هم دریافت کند، ارزش یارانه دریافتی اش در زیر سایه تورم کمتر و کمتر می شود و به تدریج قدرت خریدش به شدت کاهش می یابد. از سوی دیگر نیز فاصله طبقاتی زیاد تر می شود.


تا پیش تر از این نگرانی از بیکاری به این معنا بود که جوانان بعد از رسیدن به یک سن خاص به دنبال شغل می گردند و شغلی نمی یابند اما امروزه و به خصوص بعد از بحثهدفمندی یارانه ها نگرانی ها بابت از کار برکنار شدن شاغلان به وضوح پیداست، چراکه آمار تعداد بنگاه های ورشکسته و کارخانه های زیانده نیز نگران کننده است. وضعیت بنگاه‌ها درحال حاضر به گونه‌ای نیست که بتوانند سطح اشتغال خود را حفظ کنند و با افزایش قیمت انرژی و هزینه دستمزدها و افزایش نرخ ارز نباید انتظار داشت که بنگاه محصول را با قیمت قبلی بفروشد. تمام این موارد به مثابه افزایش فشار به تولید است. با افزایش فشار بر روی تولید درنهایت کارفرما مجبور می شود کارگران را اخراج کند و درنهایت دولت با انبوهی از مسائل کارگری مواجه می‌شود.


با این وصف و با توجه به اینکه جمع آوری این حجم نقدینگی در بازار بسیار سخت تر از ایجاد شغل است، دولتمردان باید تمام توان خود را در کاهش نرخ بیکاری به کارگیرند چرا که حداقل با کاهش بیکاری و افزایش اشتغال می توان به رشد اقتصادی بالاتری رسید و از وقوع یک شکاف طبقاتی وحشتناک جلوگیری کرد.