چگونه آرامش به پای آسایش ذبح می‌شود؟
افکار گروه اقتصادی:

سبک زندگی از زمره مفاهیمی است که پژوهش گران حوزه ی جامعه شناسی و مطالعات فرهنگی برای بیان پاره ای از واقعیت های فرهنگی جامعه آن را مطرح می کنند و به کار می برند و دامنه ی به کارگیری آن در ادبیات علوم اجتماعی و مطالعات فرهنگی گسترش بسیار یافته است تا حدی که بعضی معتقدند این مفهوم قابلیت جانشینی بسیاری از واژگان موجود از جمله مفهوم طبقه را داراست و می تواند به نحو دقیق تری گویای واقعیت پیچیده‌ی رفتارها و حتی نگرش های فرهنگی و اجتماعی در جامعه ی امروز ما باشد و حتی برخی اندیشمندان به کارگیری آن را به جای مفاهیم فراگیری چون قومیت و ملیت مطرح کرده اند.

سبک زندگی در رشته ی مطالعات فرهنگی به مجموعه ی رفتارها و مدل ها و الگوهای کنش های هر فرد اطلاق می شود که معطوف به ابعاد هنجاری و رفتاری و معنایی زندگی اجتماعی او باشد و نشان دهنده ی کم وکیف نظام باورها و کنش ها و واکنش های فرد و جامعه است. به عبارتی، سبک زندگی دلالت بر ماهیت و محتوای روابط و تعاملات و کنش های اشخاص و آحاد مردم در هر جامعه دارد.

سبک زندگی اقتصادی
انسان نیازهایی دارد و این نیازها را به گونه ای برآورده می کند و در این میان به آسایش و آرامش نسبی دست می یابد. البته در نگاه دینی، که مبتنی بر شناختی آسمانی و بی خطا از انسان و جهان است، دنیا گذرگاهی آزمودنی و رنج آلود است و همین نگاه است که به ما می آموزد نیازها در حد کمال برآورده نخواهد شد و آسایش و آرامش مطلق نخواهد بود پس مسابقه برای سود بیشتر و رفاه از همان آغاز محکوم به شکست است.

نیازهای واقعی انسان برای کارکرد دیگری در نهاد بشری تعبیه شده و برآوردن این نیازها هم روش های خود را دارد. به انسان عقل هدیه شده تا نیازهایش را خود برطرف کند، اما همین عقل می تواند به خطا کشیده شود و به جای برطرف کردن نیازهای واقعی نیازهای کاذبی را تولید کند و برای برطرف کردن این عطش کاذب نمک را در قالب آب ارائه کند!

عطش ما برای خریدن آخرین مدل ها چیست؟ هزینه ای که برای گوشی همراهمان پرداخت می کنیم پاسخ به کدام خواسته ی واقعی و طبیعی ماست؟

مشکل این است که عقل و علم در راستای جهان بینی منطبق با هدف هوشمندانه ی جهان پیش روی ما به کار گرفته نمی شوند و ما در مسیری افتاده ایم که برای خرید آسایش بیشتر آرامش را می فروشیم و به جای پاسخ دادن به نیازهای طبیعی و واقعی نیازهای کاذب و سراب تولید می کنیم.

متأسفانه، امروز، ابزارها بر ما حکومت می کنند. به جای استفاده ی درست از پول، پول را می پرستیم و به ابزارها سواری می دهیم. در سبک به هم ریخته ی زندگی امروز ما، سعادتی در میان نیست. پول بیشتر برای خرید بت های تکنولوژی دیگر است.

قبله ی برخی از ما شرکت های بزرگ تولیدی خارجی است که با رسانه های خود برای ما نیازهای کاذب ایجاد می کنند. برخی از ما در پی افیونی هستیم که توهم رفاه را به ما تلقین می کند؛ رفاه بیشتر با رنج بیشتر.

وضعیت مصرف کالاهای خارجی پنج شرکت کره ای را در ایران در نظر بگیرید که اقشار متوسط به بالای ما چقدر برای خرید همین کالاهای تولیدی آن ها رقابت دارند.

سامسونگ، ال جی، دوو، کیا، و هیوندا پنج شرکتی هستند که کالاهای لوکس آن ها از گوشی موبایل گرفته تا کلیه ی لوازم خانگی و خودروهای مدل بالا و اخیراً نیز از دیگر کالاهای مصرفی دیگر نیز توسط این شرکت ها تولید می شوند و از یک طرف میلیاردها به جیب کمپانی های خارجی می رود و از طرف دیگر با طراحی خاص خودشان نوع فرهنگ و ذائقه ی ما را به همراه کالاهای دیگر کشورها تعیین می کنند.

به عبارت دیگر، ما تسلیم فرهنگ مصرف غربی شده ایم که در گام اول هم گام با دیگر کشورها به مصرفی کردن دیگر کشورهای تولیدکننده ی شرقی از چین تا کره پرداخته است که با استانداردهای غربی برای مصرف انسان شرقی کالا تولید می کنند. نتیجه آن شد که شکل زندگی غربی بر همه ی جوامع مشرق زمین از هند و چین گرفته تا کشورهای اسلامی و آفریقایی و آمریکای لاتین تحمیل شده است؛ چیزی که به نام الیناسیون فرهنگی در متون فرهنگی بحثهای فراوانی از آن شده است.

در جامعه ی ما نیز همه ی اقشار جامعه به این محصول صنعت فرهنگ روی آورده اند. صنعت فرهنگ به گونه ای خاص توانسته است همه را تحت تأثیر خویش قرار دهد.

اقشار پایین جامعه نیز با وسع خودشان آرزوی مصرف کالاهای همین شرکت ها را دارند. تازه، شرکت های ما هم برای رفاه بیشتر چاره ای جز قدم گذاشتن در همین مسیر ندارند.
سبک زندگی فرهنگی یا اقتصادی؟

غرب فرهنگی و فلسفی با تفکری پدید آمد که در آن انسان می خواهد جای خدا را بگیرد و به مثابه موجودی صاحب علم و اراده و قدرت و در جایگاه تشریع ظاهر شود و می بایست همه چیز را در تصرف و تملک خود درآورد. غرب، آن چنان که بسیاری از متفکران غربی نیز به آن اذعان کرده اند، کوشیده است تاریخی جدید با نگرش و هویتی جدید را برای انسان رقم بزند.

از آن جا که جامعه ی ایران یک جامعه ی دین دار و دین محور و خدامحور است و در آن پای بندی به دین و سنت تا حدود زیادی یافت می شود، با ورود نگرش ها و اندیشه های غربی و جلوه های مدرنیته، این تضاد و چالش بین این دو فرهنگ کاملاً متفاوت بروز پیدا کرد و هنوز این چالش ادامه دارد.

عده ای که به جریان روشن فکری غیردینی شهرت یافته اند با نام پیشرفت و توسعه و نفی عقب ماندگی تاریخی سعی در القای اندیشه های غربی و تجدد حاصل از رشد و گسترش بینش غربی داشتند. عده ای دیگر کوشیدند راه های میانه را مطرح کنند و عده ای دیگر به نفی مدرنیته و نقد آن روی آوردند. البته هیچ کدام از ایشان به راه کار و راه بردی در خور برای این دوران گذار دست نیافتند و به مقام پرسش و انتقاد بسنده کردند.

تاریخ و سنت اسلامی ایرانی ما سودایی دیگر و نگاهی متفاوت و معترض نسبت به غرب دارد. مشکل این است که در عصر حاضر تاریخ غربی تمام تاریخ بشر را پوشانده و در همه جا درباره ی گذشته ی بشر به طور کلی با موازین غربی حکم می شود. اکنون، نگاه غرب زدگان عالم دو بخش دارد: یک بخش متجدد و یک بخش درگیرشده با سودای تجدد.

متأسفانه، جامعه ی ایرانی علی رغم مقاومت های آگاهانه ی روحانیت اصیل و مردم دین مدار با بسیاری از سنن خویش و امور هویتی و اشکال و قالب های سبک زندگی دینی اش وداع کرد و عرصه را برای غرب زدگی فراهم کرد که منجر به تعریف جدیدی از هویت، زندگی، عالم، علم، دین، و دین داری شد.

باید این نظریه ی انتقادی رهبرانقلاب را درک کنیم که مواجهه ی تمدن ایرانی اسلامی با فرهنگ و تمدن غرب، که امروزه بر تمام جهان سیطره یافته است، سبب تحولات بسیاری در تمام شئونات جامعه ی ایرانی شد و «چرا» هایی که ایشان مطرح می کنند نیاز به ریشه یابی معرفتی دارد.

ایرانیان همان طور که در برخی هویت و ارزش ها دچار بحران شده اند در سبک زندگی نیز در ۱۰۰ سال اخیر به ویژه از دوران روی کار آمدن رضاخان و تجدد آمرانه اش دچار تشتت و تذبذب بسیار در نگرش ها و گرایش ها، آداب ورسوم، نظام ها و سنن اجتماعی، باورها، و حتی باورهای دینی خود شدند و سبک زندگی اسلامی ایرانی دچار تضادها و تناقض های بسیار شده است به نحوی که از جامعه ی ما یک جامعه ی شبه مدرن ساخته است که نه می توان آن را سنتی و اسلامی نامید و نه می توان بر آن نام مدرن نهاد. باید از این تذبذب هویتی نگران بود. نگرانی در کلام انتقادی ولی امر مسلمین کاملاً قابل درک است.

رهبر انقلاب اسلامی می کوشند تا این فرضیه ی کلان را اثبات کنند که زیستن ایرانی در زمانه ی کنونی برآمده از مواجهه و نزاع دو سبک زندگی غربی و اسلامی است.

در مواجهه با سبک زندگی غربی، که تمام شئون جامعه ی ما را در بر گرفته است، می بایست به این سؤال اساسی پاسخ داد که برای تغییر این سبک زندگی باید از همان ابتدا به سمت تغییر سبک زندگی اقتصادی، و سیاسی و یا اجتماعی رفت و یا این که ابتدا باید فرهنگ جامعه را به مرور زمان ترمیم کرد و بعد از فرهنگ سازی در رابطه با سبک زندگی اسلامی ـ ایرانی به دیگر شئون از تغییر سبک زندگی پرداخت.