به گزارش افکارنیوز به نقل از فارس، در مقالهای با عنوان بینظمی نوین جهانی به قلم ویکتور دیویس هنسون در نشریه نشنال ریویو آمده است: جان برنان، جان کری و چاک هگل مورد تأیید کنگره قرار خواهند گرفت. این سه نفر تأثیر چندبرابری بر سیاست خارجی باراک اوباما یعنی اجتناب از ورود خواهند گذاشت.
جان برنان دمدمی مزاج اخلاقی بسیار متفاوت با ژنرال «دیوید پترائوس» به عنوان رئیس سازمان سیا خواهد داشت.
چاک هگل نیز به عنوان وزیر پیشنهادی برای وزارت دفاع آمریکا به مانند لئون پانهتا وزیر پیشین، باملاحظه نیست. جان کری نامزد پیشنهادی وزارت امور خارجه نیز به آن گونه که معرفی خانم هیلاری کلینتون مورد ستایش محافل مختلف قرار گرفت با استقبال محافل مختلف مواجه نشد و دلیل آن معلوم است.
این سه نفر به نسبت پیشینیان خود لیاقت کمتری دارند اما شاید نمایندگان بهتری برای کشور در مسیر آن به سوی بدهکاری ملی ۲۰ تریلیون دلاری و سیاست خارجی ضعیف «هدایت از پشت سر» باشند.
* تلاش آمریکا برای نزدیک شدن به روسیه یک ناکامی کامل بود
بگذارید حساب و کتابی بر دنیا از سال ۲۰۰۸ تاکنون داشته باشیم. تلاش آمریکا برای از نو کردن روابط با روسیه یک شکست کامل بود. روابط با ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری این کشور تا به این اندازه سرد و یخزده نبوده است و چنان کم شده که حتی دیگر به فرزندی گرفتن اطفال روسی توسط آمریکاییها متوقف شده است.
هیچ چیز به این اندازه بیفایده نیست که با یک ملت مغرور رقیب از جایگاه یک کشوری صحبت شود که خود در آستانه ضعف مالی و نظامی قرار دارد.
* محافظهکاران انتظار دارند چین از ثروت خود برای به چالش کشیدن آمریکا استفاده کند
چین همان چین باقی مانده است. یعنی یک کشور معما. در حالی که لیبرالها انتظار دارند ثروت جدید این کشور آن را به سمت اصلاحات سیاسی ببرد، محافظهکاران توقع دارند سود هنگفت اقتصادی که عاید چین میشود به تقویت تمایلات تمامیتخواهانه نظامی و به چالش کشیدن آمریکا منجر شود.
هر چه اوباما بیشتر درباره کاهش تسلیحاتی دنیا یا جهان عاری از تسلیحات هستهای و کاهش نقش جهانی آمریکا سخن بگوید، احتمال بیشتری وجود دارد کره جنوبی، ژاپن و تایوان طرحهای احتمالی خود برای هستهای شدن را پیگیری کنند.
* غرب نگران است کسانی جای اسد را بگیرند و وضعیت سوریه را بدتر کنند
منطقه حاشیه مدیترانه از زمان جنگ جهانی دوم تاکنون هیچگاه تا به این اندازه وضعیت آشفتهای نداشته است. در سواحل شمالی این دریا، کشورهای ضعیفی مانند اسپانیا، ایتالیا و یونان تهدیدی برای کلیت اتحادیه اروپا هستند.
هیچ کدام از این سه کشور دیگر به مانند قبل نمیتوانند استقراض کنند ضمن این که ظاهراً دیگر نمیتوانند از هزینههای خود بیش از این کم کنند تا بتوانند قروض خود را پرداخت کنند. هیچ کدام از آنها از نظر نظامی در این محیطی که روز به روز خطرناک تر میشود، ندارند.
در شرق این دریا، سوریه قرار دارد که در حال تبدیل شدن به یک سومالی تازه است. اما باتلاق سوریه بسیار به اروپا نزدیک است. غربیها نیز در این ارتباط با دست پس میزنند و پا پیش میکشند به این صورت که برخی اوقات نگران این هستند که دولت بشار اسد در این کشور سقوط نکند و از سویی دیگر نگران هستند کسانی که جای آن را میگیرند بدتر باشند.
* ترکیه کشور مطلوب نظر باراک اوباما است
به همین ترتیب، مصر جدید به رهبری محمد مرسی ترکیبی از ایران و هائیتی است. یعنی یک نظام دینی که بر یک اقتصاد خراب با صنعت گردشگری از بین رفته و سرمایهها و تخصصها گریزان حکومت میکند.
اما مرسی احتمالاً به تلاش خود برای این که حسنی مبارک وجهه مثبت نیابد، که کار سختی است، ادامه خواهد داد. اما برای این که چرا آمریکا همچنان به این کشور تسلیحات پیچیده میدهد، توضیحی وجود ندارد.
اما ترکیه کشوری است که دلخواه باراک اوباما است. اما سوال اینجا است که چرا این کشور درعین حال مشغول سرکوب ناراضیان داخلی است و به طور فزایندهای به حاکمیت اسلامگرا متمایل به رسیدن به امپراطوری عثمانی تبدیل می شود و تا به این اندازه با اسرائیلی که زمانی از دوستان آن بود، دشمنی میکند.
* مداخله فرانسه در مالی عملیات یکجانبه استعمارگری نوین است
سیاست «هدایت از پشت سر» آمریکا لیبی را از یک کشور دیکتاتوری نفرت انگیز اما امن به کشوری تبدیل کرده که اکنون مأوای تروریستها است. الجزایر نیز اکنون به کشتن گروگانها معروف شده است.
مداخله فرانسه در مالی برای مقابله با برتری اسلامگرایان در این کشور هر چند قابل درک اما با این حال معرف نوعی عملیات یکجانبه در راستای استعمارگری نوین است که آنها معمولا از این تفسیر برای بدنام کردن آمریکاییها استفاده میکردند، و این واقعیتی است که از سوی لیبرالهای آمریکا نادیده گرفته شده و محافظهکاران نیز از این که فرانسه به دردسر افتاده است، خوشحال هستند.
* سیاست خارجه اوباما فدای حفظ مقبولیت در داخل میشود
اوباما در داخل کشور نیز یک ائتلاف عجیب و غریبی ایجاد کرده که از کاهش قدرت خودخواسته آمریکا در جهان حمایت میکند. لیبرالهایی که تمایل دارند اندوختههای آمریکا در خارج را برای محبوبیت و خوشی در داخل خرج کنند و تمایلی به استفاده از قدرت ندارند.
محافظهکارانی که در حس و حال حمایت از مداخله آمریکا در جهان نیستند بخصوص بعد از عوام فریبی که آنها در جنگ با تروریسم و عراق متحمل شدند. نتیجه این شد که سیاست خارجه باراک اوباما دنبال هیچ چیز نیست.
* اوباما خوب میداند چه چیز به نفع اسرائیل است
روابط آمریکا با اسرائیل به پایینترین حد خود به نسبت هر زمان دیگر رسیده است اما با آمدن جان برنان به سیا و چاک هگل به وزارت دفاع، شاهد افت بیشتری خواهد بود. اما این دو کاری خواهند کرد که اوباما دستکم همان اوباما باقی بماند و باید اعتراف کرد که اوباما میداند چه چیز به نفع اسرائیل است. در مورد توان هستهای ایران دیگر بحثبودن یا نبودن مطرح نیست بلکه بحثزمان مطرح است.
تنها معمایی که این میان وجود دارد این است که منطق پیشین تشکیلات سیاست خارجی تا چه اندازه هوشمندانه بوده و چگونه میتوان ایران را از این توانایی بازداشت. اما اگر قرار باشد ایران هستهای مانند پاکستان هستهای مدیریت شود، کدام همسایه ایران در این میان نقش هند را برای کنترل و موازنه ایران بازی خواهد کرد؟
* با چرخش آمریکا به آسیا میتوان گفت «خداحافظ مدیترانه»
گذشته از همه مسایل، اکنون تعجبی ندارد که دولت باراک اوباما به سمت آسیا چرخش نشان داده است. بگذارید امیدوار باشیم که دریای ژاپن به مدیترانه تازه بدل نشود.
در هر صورت، با توجه به حفاریها نفتی جدید در آمریکا، تمایلات فردی اوباما، بیرغبتی اوباما به رسوم اروپایی، وجود این واقعیت که آمریکای کنونی جمعیت آمریکایی اروپاییالاصل بسیار کمتر است، امکان تغییرات را برای کسانی که از گزند اروپاییها، تروریسم، فساد و فریبکاری بخاطر نفت، بهار عربی یکبار برای همیشه خسته شدهاند، راحتتر کرده است. از این رو باید گفت خداحافظ مدیترانه.
* آمریکا در جنگ با تروریسم دچار سیاستهای متضاد شده است
جنگ ما با تروریسم اکنون جای خود را به حسن تعبیر و خوشبینی و سمبلهای اسلاممیانه رو داده است و این امر پوششی برای ترورهای هدفمندی است که از سوی هواپیماهای بیسرنشین صورت میگیرد.
این تضاد در رفتارها تا زمانی ادامه دارد که رسانههای مترقی آمریکایی اعتراف گیری به شیوه غرق مصنوعی از سه عامل تروریستی را که منجر به ممانعت از حملات تروریستی بعد شد را یک جنایت غیرقابل تحمل میدانند در صورتی که کشتن سه هزار مظنون تروریستی با استفاده از هواپیماهای بی سرنشین را جنایت نمیدانند.
* آمریکا رسانههای صادق و مستقل در اختیار ندارد
بخاطر این که ما دیگر رسانههای مستقل و صادق نداریم آستانه تحمل برای اتفاقات ناگواری که برای آمریکا اتفاق میافتند به قدری شده که سابقه نداشته است. این گونه است که از دست دادن یک سفیر و سه آمریکایی در شهر بنغازی و نبود هیچ توضیحی برای این که چرا امنیت آنها تا به این اندازه پایین بوده و این که اصولاً آنها در آن زمان در آن مکان چه کار میکردند به یک رسوایی بدل نمیشود.
دولت اوباما مدعی شده است که القاعده در حال فرار است این یک واقعیت مضحک است چرا که القاعده اکنون مسیر خود را به کشورهایی مانند الجزایر، لیبی، مالی، سوریه، سومالی، یمن تغییر داده است.
شاید جورج مککللان مانند طرح آمریکا برای تدوین زمان مشخص برای خروج از عراق و افغانستان بعد از رخته شدن آن همه خون و از دست رفتن آن همه سرمایه، بتواند حس رهایی به آمریکاییهایی بدهد که از این دو منطقه خشن خسته شدهاند.
با این حال انتشار تصاویر نگران کننده درباره این که کنارهگیری ما چه به بار آورده، مکن است پریشانی اخلاقی بیشتری برای ما و خوشنودی دشمنان ما را به همراه داشته باشد. این کنارهگیری ما یادآور کاری است که ما در سال ۱۹۷۵ در سایگون و در سال ۱۹۹۱ در کردستان عراق انجام دادیم.
* با کاهش نقش آمریکا در جهان مناطق حساس دنیا مانند خلیج فارس دوباره خبرساز میشوند
چیزی که در پس این تغییرات در سیاست خارجه آمریکا اتفاق افتاده این واقعیت است که ما در طول چهار سال ۶ تریلیون دلار استقراض کردهایم و در دور دوم دولت اوباما قرار است ۴ تریلیون دلار دیگر وام بگیریم.
این بدهکاری شدید که با عنوان طرح سرمایهگذاری یا مشوقها مالی صورت گرفته، نفوذ آمریکا را تضعیف خواهد کرد و در نهایت به کاهش هزینههای نظامی به گونهای خواهد شد که در دهه ۱۹۹۰ صورت گرفت.
در پس همه ابتکار عملهایی که اکنون در زمینه سیاست خارجه آمریکا صورت میگیرند وجود این واقعیت است که ۴۰ سنت از هر دلاری که برای این ابتکار عملهای خارجی صرف میشود، پول قرضی است. واقعیتی که دشمنان فرصت طلب ما به سختی منتظر آن بودند.
در حالی که آمریکا به آرامی خارج میشود، مانند کاری که انگلیسیها پیش از جنگ جهانی دوم کردند، همه نقاط حساس و خبرسازی که از خاطرمان رفته بودند مانند قبرس، دریای اژه میان ترکیه و یونان، جزایر فالکلند، خلیج فارس، جزایر مورد مناقشه خارج از ژاپن، بار دیگر به مناطق خبر ساز بدل میشوند. اگر افغانستان به شرایطی برنگردد که قبل از حملات ۱۱ سپتامبر به عنوان مأواری تروریستها داشت، سومالی، سودان و یمن اینگونه میشوند.
* آمریکا باید منتظر شرایط مشابهی باشد که در زمان ضعف دولت کارتر داشت
خلاصه این که طرفهای مربوطه به درستی فرض کردهاند که آمریکا نه توانایی مداخله در خارج از کشور را دارد نه دست به این کار خواهد زد. آنها حتی این فرصت چهار ساله ررا به عنوان فرصتی برای ترتیبات سرزمینی میبینند.
درست مثل زمان دوران افول آمریکا در دولت کارتر که چین به ویتنام حمله کرد، روسیه به افغانستان یورش برد، کمونیستهای در منطقه آمریکای مرکزی نفوذ کردند و به سفارت ایران در آمریکا حمله شد.
* دنیا از افت و عقبنشینی آمریکا تأسف نمیخورد
این که آیا دنیا از پیامدهای افت و عقبنشینی آمریکا تأسف خواهد خورد؟ باید گفت که بعید است تأسف بخورد.
مبنای فلسفه غربی مبتنی بر ترجیح مردم به برابری بوده تا آزادی و شکوفایی بیشتری که با نابرابری همراه باشد. ایده وجود آمریکایی که کم و بیش با مشکلاتی مشابه با دیگر کشورها مواجه است یعنی گرفتار بدهی، تنشهای طبقاتی، مشکلات اجتماعی و فاقد نفوذ جهانی، خبر خوشی برای بسیاری از جهانیان خواهد بود حتی اگر همسایگانشان به مکانهایی فقیرتر و خطرناکتر بدل شوند.
در حقیقت، هر چه عملکرد آمریکا ضعیفتر باشد و جایگاه آن در خارج از کشور ضعیف شده باشد، دنیا بیشتر باراک اوباما را دوست خواهند داشت و تقریباً مثل این است که بگویم بالاخره آنها مثل ما شدهاند
شناسه خبر:
۱۸۷۱۱۱
ترکیه کشور مطلوب نظر اوباما است
یک پایگاه اینترنتی آمریکایی سیاستهای اجتناب از مداخله اوباما را باعثدورتر شدن از نفش جهانی و عقبنشینی بیش از پیش واشنگتن میداند و تأکید میکند دنیا از این امر استقبال خواهد کرد
۰