فارغ از عوامل ناکامی اتحادیه در طول دهه های گذشته، رهبری اتحادیه اگرچه سنتا در اختیار مصری ها بوده و متناسب با موقعیت های تاریخی عراقی ها، سوری ها و دیگر ملل عربی در آن به ایفای نقش می پرداخته اند، اما از آغاز هزاره ی سوم و به ویژه در طول سال های پس از بیداری اسلامی شاهد قدرت گیری و یکه تازی سعودی ها در سطح مناسبات عربی هستیم، تا آن جا که اکنون رهبری سعودی عملا سایر رقبا را از میدان به در کرده و جایگاه جدیدی در راس ملل عربی برای خود ترسیم نموده است. قدرت نمایی عربستان سعودی در  جهان عرب ما را بر آن داشت به عوامل و چرایی یکه تازی سعودی در اتحادیه عرب بپردازیم، لذا به گفتگو با احمد دوست محمدی کارشناس مسائل خاورمیانه و استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران در این باره پرداخته ایم.

ضمن اشاره ای کوتاه به تاریخچه ی اتحادیه ی عرب، بیان نمایید که اساسا تصمیم گیری ها در قالب اتحادیه چگونه وضع شده و چه کشورهایی بیش از سایرین در اتخاذ تصمیم گیری ها دخیل بوده اند؟

اتحادیه عرب در سال 1945 و به همت شش کشور اصلی عراق، سوریه، لبنان، عربستان سعودی، اردن و مصر شکل گرفت. سال های پس از جنگ جهانی دوم و پیشینه تاریخی ملل عربی به دلیل زیر سلطه بودن آن ها توسط استعمارگران و همچنین امپراطوری عثمانی، آن ها را بر آن داشته بود که با بهره گیری از یک فرصت تاریخی و به واسطه اشتراک های متعدد فرهنگی بسان یک ملت و امت واحد درآیند. اشغال سرزمین های فلسطینی در سال 1948 و سپس رواج اندیشه ی پان عربیسم بیش از پیش زمینه را برای همکاری و نزدیکی اعراب فراهم آورده بود. از همین روست که در خلال سال های ابتدایی فعالیت اتحادیه بارها از ایجاد کشوری واحد با تلفیق کشورهای عربی با یکدیگر سخن به میان آمده است، آن چنان که در مقاطعی هم چون 1958 و ایجاد کشور جمهوری متحده عربی این امر صورت پذیرفت. مقطعی که دو کشور مصر و سوریه با اتحاد با یکدیگر به جمهوری متحده عربی تغییر نام دادند، اتحادی که البته مجال چندانی برای حیات نیافت.

از آغاز شکل گیری اتحادیه عرب تا اواخر قرن بیستم مصری ها عموما سکان دار اتحادیه بوده اند. مقر اتحادیه هم چنان در قاهره بوده و به شکل نمادین دبیرکل آن از سوی مصری ها تعیین می شده است. فرهنگ و تاریخ غنی مصر در کنار جمعیت بالا (از مصر به عنوان پرجمعیت ترین کشور عربی نام برده می شود) و موقعیت خطیر این کشور، عملا مصر را در جایگاه رهبری اعراب قرار داده است. حضور شخصیت های قدرتمندی هم چون جمال عبدالناصر و انور سادات (تا پیش از وضع کمپ دیوید) و اشعار پان عربیستی سروده شده از سوی آنان، جایگاه ویژه ای را از آن مصر در سطح جهان عرب فراهم نموده بود.

به طور کلی تاریخچه ی مواضع سیاسی کشورهای عربی در خلال دهه های اولیه شکل گیری اتحادیه عرب، آن ها را به دو دسته کشورهای محافظه کار هم چون عربستان و سایر شیوخ خلیج فارس و باصطلاح رادیکال هم چون مصر، سوریه و عراق تقسیم نموده بود. مواضع انقلابی دسته ی دوم زمینه ی محبوبیت فزاینده ی آن ها در سطح جوامع عربی را فراهم آورده بود تا آن جا که هم چنان از شخصیت هایی از قبیل جمال عبدالناصر رئیس جمهور پیشین مصر، حافظ اسد رئیس جمهور پیشین سوریه، صدام حسین رئیس جمهور سابق عراق، یاسر عرفات رهبر پیشین فلسطینی ها، جعفر نمیری رئیس جمهور اسبق سودان و... با تمجید در جهان عرب یاد می شود. بنابراین علاوه بر مصر، شماری از شخصیت های یاد شده نیز در مقاطعی در اتحادیه عرب به ایفای نقش قابل توجه مبادرت ورزیده اند، این در حالی است که دسته ی اول عموما در اتخاذ سیاست ها و تصمیم گیری ها در اتحادیه نقش فعالی نداشته اند.

بر خلاف رویه ای که به آن اشاره فرمودید، امروزه عربستان سعودی بیش از سایر کشورهای عربی در تعیین سیاست های اتحادیه به ایفای نقش می پردازد، چگونه عربستان سعودی با داشتن رویه ای محافظه کارانه هم اکنون نقش پر رنگی در اتخاذ مناسبات عربی ایفا می نماید؟

ببینید جهت پاسخ به سوال شما ابتدای به امر بایستی به تغییر تحولات صورت پذیرفته در کشورهای عربی اشاره شود که چگونه فضا برای جولان دهی سعودی ها فراهم آمد. گذشته از آن، سیاست خارجی سعودی در خلال دهه های اخیر و با زوال اندیشه های پان عربیسم و تغییرات صورت پذیرفته در کادر رهبری این کشور از حالت محافظه کاری که پیشتر بدان اشاره شد خارج شده است. معادلات کنونی حاکم بر منطقه و نقش مستقیم و منفی عربستان در حمله به یمن، حضور نظامی در بحرین و پشتیبانی مالی و لجستیکی از تروریست ها در عراق و سوریه همگی بر خلاف مشی محافظه کارانه ای است که دهه ها بر سیاست خارجی سعودی حکمفرما بوده است. به واقع هیات حاکمه عربستان به ویژه پس از جوان گرایی صورت گرفته کاملا حالت تهاجمی به خود گرفته و در پی بسط منافع خود در سراسر جهان اسلام است.

علل و عوامل داخلی و منطقه ای ظهور عربستان سعودی به عنوان یگانه قدرت موجود در اتحادیه عرب را چه می دانید؟

در بررسی چرایی قدرت گیری عربستان در اتحادیه عرب می توان دو علت داخلی و منطقه ای را از یکدیگر تفکیک نمود. در حوزه منطقه ای به مرور زمان و در خلال دو دهه اخیر، کشورها و شخصیت هایی که پیشتر داعیه ی رهبری اعراب را یدک می کشیدند به نحوی از اریکه ی قدرت سقوط نموده اند. مصری ها پس از وضع کمپ دیوید از اتحادیه اخراج شده و پس از بازگشت مجدد به دلیل مشکلات داخلی و استبداد دوره مبارک و معضلات اقتصادی هیچ گاه نتوانستند عظمت دوره ی ناصر را احیا نمایند. وقوع بیداری اسلامی و سپس کودتای السیسی و ظهور جریان های تروریستی در این کشور، آن چنان مصر را در بحران های داخلی فرو برده که مجالی برای ایفای نقش در معادلات بین المللی و منطقه ای پیدا نکرده است.

سوی دیگر ماجرا را می توان به زوال دولت عراق نسبت داد. از زمان سقوط صدام حسین به این سو، دیگر عراق در جایگاه یکی از مدعیان کسب رهبری جهان عرب قرار نداشته است. افزایش تنش های داخلی در این کشور به مانند مصر، عملا فضا را برای یکه تازی سعودی ها فراهم نموده است. استیصال و بحران عمیق در دو کشور مدعی دیگر جهان عرب یعنی سوریه و لیبی نیز دست سعودی ها را بیش از پیش باز گذارده است. سوریه در دوران اسد و لیبی در دهه ها حکمرانی قذافی به دلیل موقعیت اقتصادی، فرهنگی و جغرافیایی شان رقبایی برای شخصیت های برجسته عربی محسوب می شده اند. اکنون جهان عرب بدون رقیبی برای عربستان باقی مانده است.

زوال اندیشه های پان عربیستی نیز آن چنان که پیشتر بدان اشاره نمودم در جایگاه تحولات منطقه ای جای می گیرد. هر آن چه از قدرت پان عربیسم در منطقه کاسته شده است بر قدرت جریان های سلفی و وهابی در منطقه نظیر القاعده و شعبش و همچنین تکفیری های داعش افزوده شده است. گروه هایی که فارغ از حمایت های مالی و نظامی سعودی از آن ها به لحاظ معنوی از عربستان الهام می گیرند و قدرت نمایی آن ها در منطقه به افزایش قدرت سعودی در معادلات جهان عرب تعبیر می شود.

ایا نفت و در آمدهای حاصل از آن نیز در این موضوع نقشی داشت؟

بله! در بررسی علل داخلی قدرت گیری عربستان بیش از هر موردی می توان به نقش نفت و درآمدهای حاصل از آن اشاره نمود. دستیابی سعودی ها به ثروت نجومی و جمعیت نه چندان بالای این کشور (عربستان کمتر از 30 میلیون جمعیت دارد)، دست عربستان را برای پیش برد مقاصدش از طریق مخارج بالا دست گذارده است. به واقع اگر زمانی مصری ها به واسطه فرهنگ و غنای بالا با تمسخر شیوخ عرب خلیج فارس آن ها را بی تمدن و بدوی می نامیدند، اکنون این شیوخ بیابان گرد هستند که با اتکا به درآمدهای غیر قابل وصف نه تنها موجب رشد داخلی و سرمایه گذاری خارجی شده اند، بلکه با حمایت مالی از متحدین منطقه ای، عملا بسیاری از دولت های خارجی را نیز یوغ خود قرار داده اند. هم اکنون دولت ژنرال السیسی در مصر نیاز مبرمی به حمایت های مالی و سرمایه گذاری سعودی و امارات در این کشور داشته و میلیون ها مصری در عربستان به کارگری مشغول می باشند. نقش و جایگاه مناسبات مالی در قدرت گیری سعودی تا بدان حد است که مصری ها علی رغم واکنش های گسترده ی داخلی، اخیرا دو جزیره ی صنافیر و تیران را به سعودی بخشیدند.

نقش و جایگاه عربستان به واسطه قرار گرفتن اماکن مقدس اسلامی، عملا عربستان را به سرزمین مقدسی برای مسلمانان تبدیل نموده و ضمن ایجاد درآمدهای مالی برای آل سعود بر اهمیت این کشور در جهان عرب افزوده است. افزون بر آن سرمایه گذاری بسیار بالای شرکت های بین المللی در خاک سعودی، عربستان را به کشوری ظاهرا پیشرفته بدل نموده تا آن جا که بخش عمده ای از جامعه سعودی ثروتمند بوده و شهروندان این کشور از درآمد سرانه ی بالایی برخوردار می باشند.

درآمدهای عظیم نفت، فرصت مساعدی را برای عملیات های تخریبی عربستان در خاورمیانه و جهان عرب فراهم ساخته است. سعودی ها هم اکنون در اقصی نقاط جهان با تاسیس مراکز مذهبی به پرورش وهابیت پرداخته و هزینه ی عمده ی گروه های تروریستی مستقر در لیبی، سوریه، عراق، نیجریه، لبنان، یمن، افغانستان، پاکستان، هند و... را می پردازند.

عربستان سعودی از دیرباز روابط حسنه ای با بریتانیا و ایالات متحده آمریکا برقرار نموده بود، به نظر شما نقش حمایت های آمریکا از آل سعود به چه میزان در ارتقای جایگاه عربستان در معادلات عربی موثر بوده است؟

حضور اسرائیل در منطقه پرهیاهوی خاورمیانه و روابط مستحکم غرب با این رژیم و از سوی دیگر حساسیت مفرط ملل عربی نسبت به اسرائیل موجب شده است تا غرب و در راس آن ها ایالات متحده ی آمریکا همواره با دقت بالایی به تحولات منطقه ی عربی بنگرد. فارغ از مناسبات گسترده اقتصادی آمریکا با جهان عرب و نیاز به خرید نفت و فروش کالا و سلاح به این کشورها، آمریکایی ها همواره به ایجاد اتحاد در میان اعراب به ویژه اتحادی که پان عرب ها در راس آن قرار داشته باشند با دیده ی تردید می نگریسته است. عموم کشورهای عربیِ متکی به اندیشه های ناسیونالیستی ضمن دشمنی با اسرائیل از روابط حسنه با اتحاد شوروی در خلال جنگ سرد برخوردار بوده اند، لذا آمریکا همواره در پی ایجاد شکاف در میان اعراب و قدرت گیری جناح محافظه کار و غرب گرا در میان دول عربی برآمده است.

هم اکنون از دولت عربستان سعودی به عنوان بزرگترین متحد آمریکا در خاورمیانه یاد می شود. بی گمان قدرت آمریکا در تعیین مناسبات جهانی در ایجاد وزن بیشتر برای عربستان نقش موثری داشته است. آمریکایی ها با آگاهی از ضعف داخلی سعودی (نشات گرفته از رژیم غیر دموکراتیک حاکم)، عملا سیاست های خود در منطقه را از طریق این رژیم پیاده سازی کرده و ضمن مقابله با ایران، از ایجاد دشمنی با اسرائیل از سوی اعراب ممانعت به عمل می آورند. در ازای این خوش خدمتی، آمریکایی ها از دولت دیکتاتوری حاکم بر سرزمین حجاز حمایت می نمانید و در مقابل کنترل کشورهای عربی را در دست گرفته اند.

آینده مناسبات در اتحادیه عرب و رهبری حاکم بر آن را چگونه ارزیابی می نمایید؟

به باور اینجانب به دلیل پایه های لرزان حاکم در جوامع عربی، سیاست ها بیش از آن که معطوف به ایجاد اتحادیه ای قدرتمند منطقه ای حرکت نماید، عملا در راستای برقراری و تداوم دیکتاتوری های داخلی استوار شده است. بحران های ایجاد شده در جوامع عربی نظیر تحولات اخیر سوریه، عراق، لیبی، سودان، بحرین و شکل گیری گروه های تروریستی آینده ای درخشان را پیش روی اعراب قرار نداده است.

تداوم ضعف در سایر ملل عربی و اتکای سعودی ها به آمریکا، احتمال تغییر در کادر رهبری اتحادیه عرب را در آینده ای نزدیک دور از ذهن قرار داده، لذا باورم بر این است که نه تنها سعودی ها هم چنان سکان هدایت اتحادیه را در دست خواهند داشت، بلکه دیگر ملت ها هم چون مصر ممکن است بیش از گذشته نیز دچار بحران داخلی گردد. تکثر حاکم بر ملل عربی و عدم پویایی این جوامع زمینه بحران های آتی برای ملت های عربی را فراهم خواهد آورد.