تکرار مداوم احتمال تقلب در انتخابات آمریکا

استفان والت، استاد روابط بین‌الملل دانشگاه هاروارد در فارین پالسی می‌نویسد: «شاید شیطنت‌های انتخاباتی هشتم نوامبر به پایان برسد اما خسارتی که به اعتبار سیاسی ایالات متحده وارد شده را پایانی نیست. تصور کنید که چند روز دیگر هیلاری کلینتون به عنوان رییس‌جمهور بعدی امریکا انتخاب شده است، نفس راحتی که از گوشه و کنار جهان شنیده خواهد شد، کر‌کننده خواهد بود.»

در این مطلب آمده است: بیایید به ژوئن بازگردیم، وقتی که هنوز اظهارات سخیف دونالد ترامپ درباره زنان منتشر نشده بود، نظرسنجی موسسه «پیو» حاکی از آن بود که 80درصد سوئدی‌ها، آلمانی‌ها، فرانسوی‌ها، انگلیسی‌ها، ژاپنی‌ها و استرالیایی‌ها به توانایی‌های دونالد ترامپ برای مدیریت کردن امور بین‌الملل اعتماد ندارند. این بدبینی چندان هم عجیب نبود چرا که نامزد جمهوری‌خواهان کاملا نشان داده دانش کمی درباره سیاست خارجی دارد و از قضا با این جهل خود هم مشکلی ندارد. قطعا برخی رقبای ایالات متحده از شکست او ناامید خواهند شد، از جمله داعش که گزینه محبوبش را که به رادیکالیسم دامن می‌زد از دست می‌دهد، ولادیمیر پوتین رییس‌جمهوری روسیه که دیگر ستایشگری در کاخ‌سفید نخواهد نداشت و شی‌جین‎پینگ، رییس‌جمهوری چین که شانس داشتن رقیبی کوتاه‌بین و بی‌تجربه را از دست خواهد داد. باقی جهان اما از نرسیدن ترامپ به دفتر بیضی شکل ریاست‌جمهوری در کاخ سفید نفس راحتی خواهند کشید.

اما واقعیت این است که این آسودگی خیال می‌تواند مقطعی باشد؛ چرا که کاندیداتوری دونالد ترامپ و تحولات گسترده‌تر در سیاست‌های امریکایی همین حالا هم وجهه ایالات متحده را به‌شدت در جامعه بین‌المللی تخریب کرده است. اگر با خارجی‌ها صحبت کنید به کرات سردرگمی که این روزها در فضای سیاسی امریکا موج می‌زند را در اظهارات آنان هم می‌شنوید. برای آنها درک پدیده ترامپ همان‌قدر دشوار است که درک عشق بی‌حد و حصر امریکایی‌ها به اسلحه. روزنامه فرانسوی لیبراسیون ترامپ را «کابوس امریکایی» خوانده است. رسانه‌های خارجی دیگر نیز تقریبا رویکردی مشابه دارند.

  ضدتبلیغ برای دموکراسی امریکا

اما همه‌چیز فقط ترامپ نیست. در حقیقت تمام انتخابات امریکا یک ضدتبلیغ قدرتمند برای دموکراسی امریکا بود؛ آزمونی جدی برای سیاست خارجی ایالات متحده از زمان جنگ جهانی دوم به بعد که موفق هم نبود. هیلاری کلینتون و تیم سیاست خارجی او از مدافعان سرسخت هژمونی لیبرال ایالات متحده هستند و مشتاقانه بر رهبری امریکا در جامعه جهانی تاکید دارند. اما رقابت‌های انتخاباتی 2016 روشن کرد که درصد قابل توجهی از مردم امریکا جور دیگری فکر می‌کنند. اگر بخواهم دقیق‌تر بگویم، بیشتر کسانی که از دونالد ترامپ و برنی ساندرز، رقیب دموکرات کلینتون، ‌گری جانسون، تد کروز یا جیل استین حمایت می‌کردند از رویکرد سیاست خارجی ایالات متحده در ربع قرن گذشته ناخشنود بودند و نمی‌خواهند که امریکا همچنان به سیاست مداخله در امور بین‌الملل ادامه دهد. بررسی‌های انستیتوی چارلز کوچ نشان می‌دهد که تنها 14درصد از امریکایی‌ها فکر می‌کنند که سیاست خارجی این کشور از سال 2001 میلادی به این سو امریکا را امن‌تر کرده است و تنها 25درصد از امریکایی‌ها از افزایش نقش نظامی امریکا در جهان حمایت می‌کنند.

آنچه در این میان وضعیت را وخیم‌تر می‌کند، این است که رقابت انتخاباتی ترامپ آشکار کرد تعداد زیادی از امریکایی‌ها مانند دونالد ترامپ اعتقادات متعصبانه و نگاه رادیکالی به مسلمانان، مکزیکی‌ها و بیشتر متحدان امریکا دارند. این شرایط می‌تواند شهروندان کشورهای دیگر را به این نتیجه برساند که تشکیلات سیاسی در امریکا از اساس بیگانه‌ستیز و نژادپرست است و بر اساس اطلاعات نادرست تصمیم‌گیری می‌کند.

  ناکارآمدی سیستم دو حزبی

رقابت‌های انتخاباتی 2016 همچنین نشان می‌دهد که سیستم دوحزبی (یا حداقل دوحزبی که بیشترین قدرت را در تشکیلات سیاسی امریکا دارند) عمیقا ناکارآمد شده است. بیش از 150میلیون امریکایی از لحاظ فنی برای رییس‌جمهور شدن واجد شرایط هستند اما فرآیند طولانی و پرهزینه موجود باعث شده که دو نامزد احزاب پیشرو با سابقه‌یی عمیقا نامطلوب نبض سیاست را در این کشور به دست بگیرند. جایگزین‌های احتمالی این دو (کلینتون و ترامپ) هم معلوم نیست که گزینه‌های بهتری می‌بودند. رقابت‌های مقدماتی حزب جمهوری‌خواه که یک دلقک‌بازی تمام‌عیار بود. نگاهی به گزینه‌هایی چون مارکو روبیو، تد کروز، بن کارسون و... که بیندازید، متوجه می‌شود که چرا پدیده‌یی چون ترامپ توانست، پیشتاز شود. در جبهه دموکرات‌ها هم حامیان ساندرز هرگز متوجه نشدند که چرا کاندیدای مورد حمایتشان با وجود کارکرد موثر در سنا به عنوان کاندیدایی نامحبوب کنار گذاشته شد. با در نظر گرفتن تمام این مواردی که ذکر شد، هیچ جای تعجبی ندارد که ناظران خارجی به این نتیجه برسند که با این انتخابات چیزی در ایالات متحده از میان رفته است.

اما باز هم مشکل فقط همین کارزارهای انتخاباتی نیست. عملکرد موسسات و نهادهای دولتی نیز در ایالات متحده عمیقا زیرسوال رفته است. کنگره نمی‌تواند لوایح بودجه یا توافقنامه‌های تجاری را تصویب کند، نمی‌خواهد زحمت استماع نامزدهای دادگاه عالی را به خود بدهد، نمی‌خواهد بر نهادهای امنیتی نظارت داشته باشد و تقریبا هیچ یک از وظایف کلیدی خود را به خوبی انجام نمی‌دهد، بلکه در عوض قانونگذاران بیشتر درگیر کارهای انتخاباتی هستند. آیا واقعا فکر می‌کنید که این همان تشکیلات سیاسی است که قرار است کشورهای دیگر به استفاده از آن ترغیب شوند؟

شاید از بسیاری جهات بتوان گفت که رقابت‌های انتخاباتی 2016 دقیقا نقطه مقابل رقابت‌های 2008 است. در آن سال ایالات متحده برای نخستین‌بار یک سیاهپوست را به عنوان رییس‌جمهور انتخاب کرد. باراک اوباما گرچه امتحانش را پس نداده بود اما میلیون‌ها امریکایی مشتاقانه از چشم‌انداز امیدبخش او حمایت کردند. در مقابل در 2016 همه صحبت‌ها حول امیدی است که از دست رفته است. با این امید از دست رفته، حتی اگر هیلاری کلینتون در انتخابات پیروز شود، تشکیلات و نهادهای سیاسی زخم‌خورده امروز امریکا روزهای بسیار دشواری در پیش خواهند داشت.