پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- اگر از شما بپرسند که امروز مهمترین مسائل مملکت چه چیزهایی هستند، چه پاسخی می دهید؟ انتخابات آینده مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی؟ ثبت نام سید حسن خمینی؟ ائتلاف یا عدم ائتلاف اصلاح طلبان و اصولگرایان؟ اصولگرا بودن یا نبودن لاریجانی؟ لغو تحریم ها؟ تصویب تحریم های جدید؟ برجام و مسائل مربوط به آن؟ 

اینها تقریبا مهمترین موضوعات حال و حاضر رسانه های دیداری و نوشتاری ما هستند. کافیست سری به صفحه اول سایتها و خبرگزاری ها و نشریات مختلف بزنید. تیتر و عنوان و تحلیل و گزارش اکثر رسانه ها، درباره همین موضوعات است. یعنی موضوعات سیاسی. پس نتیجه می گیریم که فعلا سیاست، حرف اول و آخر را در این مملکت می زند. 

وقتی سیاست و موضوعات سیاسی بیش از اندازه پررنگ شوند و وقتی فکر و ذکر ما -چه آدمهای تاثیرگذار و مسئول و چه آدمهای عادی جامعه- سیاست شد، آن وقت یادمان می رود که به مسائل مهم دیگر از جمله مسائل فرهنگی و اجتماعی هم فکر کنیم. و حواسمان نیست که در لایه های زیرین اجتماع، زندگی دیگری نیز در جریان است. برعکس آن بالابالاها که اصحاب قدرت، سخت مشغول چانه زنی درباره انتخابات و برجام و ... هستند، زندگی ما ایرانیان مخصوصا نسل جوان، خیلی نرم در حال تغییرات عجیب و غریبی هست. اما رسانه های رسمی و آدمهای مسئول، عمدا یا سهوا به روی خودشان نمی آورند.

به مدد شبکه های اجتماعی و نرم افزارهای ارتباطی تلفن های همراه، همه چیز در حال گذار به سمت دگرگونی های جبران ناپذیر است. تقریبا هر روز، عکسها و کلیپ هایی به سرعت در سراسر کشور پخش می شود که به راحتی از کنار آنها می گذریم و از خود نمی پرسیم که چه بلای دیگری قرار است بر ما نازل شود؟ بی درنگ هر مطلبی را برای دیگران ارسال می کنیم، بدون آنکه درباره صحت و سقم آن و یا درباره تبعات و نتایج آن فکر کنیم. 

چه کسی مقصر است؟ یقه چه کسی را می شود و باید گرفت؟ مسئولان؟ آدمها و جریانات سیاسی؟ آنها که مشغول دعوای سیاسی خود هستند، چند صباح دیگر هم انتخابات با هر نتیجه ای به پایان می رسد و باز آغاز جنگ و دعوایی دیگر. ماها هم که بی خیال همه چیز، مشغول تفریحات سالم و خوشگذرانی های خودمان هستیم! بارها این را از زبان همدیگر شنیده ایم که «خوش باش! سخت نگیر، بی خیال!» 

بله با همین بی خیالی ها وضعمان به جایی رسیده که عکسها و کلیپ های جنسی (حتی از کودکان و نوجوانان) به راحتی در شبکه های اجتماعی دست به دست می شود و کسی به روی خودش نمی آورد. حتی پدران و مادران هم از سرنوشت فرزندان خود نمی ترسند و نگران واکسیسناسیون عزیزان خود در برابر این ویروس مخرب نیستند! روزگار عجیبی است. همه دست به دست هم داده ایم که ریشه مان را با دست خودمان بزنیم!  

گهگاهی نشستی یا سمیناری از سوی فلان موسسه دانشگاهی یا بهمان انجمن جامعه شناسی برگزار می شود و مطالبی هم گفته و شنیده می شود، اما از این سمینارها چه نتایجی گرفته ایم؟ ادعا نمی کنیم که حرف و نظر اندیشمندان هیچ فایده ای نداشته، اتفاقا بسیاری از متخصصان و صاحب نظران، دیدگاه های کاملا درست و راهگشایی برای حل معضلات اجتماعی دارند، اما سوال اینجاست که چقدر از این تحلیلها و آسیب شناسی ها استفاده کرده ایم؟ اگر به حرف و نظر صاحب نظران این حوزه، به درستی عمل می شد که امروز باید شاهد برنامه ریزی منسجم و جامع نهادها و سازمان های آموزشی (آموزش و پرورش، دانشگاه، ارشاد، صداوسیما و ...) مخصوصا برای آموزش خانواده ها می بودیم. بسیاری از صاحب نظران معتقدند که آسیب شناسی و آموزش و بحث سواد رسانه ای باید در آموزش و پرورش مطرح شود اما آیا مدارس ما وارد همچین بحث هایی شده اند؟ 

همه اینها باعث شده که کاملا آگاهانه سرنوشت زندگی خود و فرزندانمان را به امان خدا رها کرده ایم. مسئولان محترم هم هر از گاهی از سر ناچاری و پریشانی، صحبت از فیلترینگ و مسدود کردن شبکه های اجتماعی و نرم افزارهای محبوب تلفن همراه می کنند که جز پاک کردن صورت مساله، مشکلی را حل نمی کند. به هرحال شکی نیست که این نرم افزارها، فضا را برای استفاده ناشایست و نابجا از گوشی های همراه بازتر کرده اند، اما یک واقعیت دیگر را نباید فراموش کرد. این که برخلاف دنیای رسمی، در لایه های زیرین اجتماع تغییراتی نرم در سبک و سیاق زندگی خانواده ها مخصوصا جوانها در جریان است که حتی بدون تلفن همراه هم مسیر خود را ادامه می دهد. ممکن است با مسدود یا حذف کردن یک وسیله ارتباطی، مدتی کوتاه این مسیر را با مانع مواجه کنیم، اما بالاخره مسیری دیگر پیدا می شود. آن وقت چه کنیم؟

یک مساله دیگر هم اینکه اساسا در چنین بحث هایی، نفس شبکه های اجتماعی و نرم افزارهای ارتباطی موضوعیت پیدا می کنند. به عبارت دیگر همه ما تصور می کنیم که با حذف این شبکه ها، آن تبعات و پیامدهای منفی هم از بین می روند. حال آنکه بعید است همچین اتفاقی بیفتد. همان طور که اشاره شد اگرچه این شبکه ها راه را برای تغییر سبک زندگی هموار کرده اند، اما اکنون تنها به یک وسیله تبدیل شده اند نه یک هدف. مشکل اصلی آن هدفی است که در حال و حاضر بسیاری برای رسیدن به آن از یکدیگر سبقت می گیرند. آن هدف هم چیزی نیست جز بی خیالی و خوش بودن و لذت بردن. و یا تغییرات رفتاری و اخلاقی و جنسی تا بدان حد که برخی معتقد به وقوع انقلاب جنسی در کشور هستند! پس عملا فکر و ذکر بسیاری از آدمها دچار تغییر و تحول شده و امروزه با حذف این شبکه ها، نمی توان این ذهنیت تغییر یافته را درمان کرد. 

بنابراین در قدم اول خوب است که با حذف نگاه سلبی و غیرواقعی که نتایج آن را تاکنون دیده ایم، فکری به حال تغییرات سبک زندگی بکنیم که از طرق مختلف دارد اتفاق می افتد. چه با نرم افزارهای تلفن همراه و چه بدون آن. یادمان باشد که تغییرات رفتاری سالها قبل از شیوع نرم افزارهای ارتباطی آغاز شده بود. این نرم افزارها فقط سرعت آن را زیادتر کرده اند!